ماجرای پرچمی که همراه پیکر شهید "شهاب" بود
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمد شهاب بيست و چهارم آذر ۱۳۴۱ در شهرستان سمنان ديده به جهان گشود. پدرش عبدالرحیم پارچهفروش بود و مادرش اقدس نام داشت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. كارمند دادگاه انقلاب بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و هشتم آبان ۱۳۶۲ در پنجوين عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدتها در منطقه جا ماند و سال ۱۳۷۲ پس از تفحص، در گلزار شهدای امامزاده يحيای زادگاهش به خاک سپردهشد.
مادر! چرا به داد من نمیرسی؟
قبل از شهادت محمد، خواب دیدم که تلفن زنگ میزند. مادر همسرم گوشی را برداشت و با محمد صحبت کرد. بعد هم دخترم گوشی را گرفت و با او حرف زد.
محمد گفت: «گوشی رو به مادر بده!» وقتی من گوشی را گرفتم گفت: «مادرجان! چرا به داد من نمیرسی؟ از این بیابان خسته شدم.» فقط همین را گفت. از زندان دنیا خسته شدهبود. طولی نکشید که به شهادت رسید.
(به نقل از مادر شهید)
شما خواهر شهید هستی، انشاالله مادر شهید هم بشی!
پنج و نیم صبح بود که رفت حمام و از من خواست تا ساکش را ببندم. داشتم وسایلش را در ساک میگذاشتم که گفت: «شما خواهر شهید هستی، انشاالله مادر شهید هم بشی!»
دلم گرفت و گفتم: «دلم نمیخواد مادر شهید بشم.» گفت: «نگو مادر، این حرفو نزن! مقام شما بالاتر میره» صورتم را بوسید و گفت: «حلالم کن!»
گفتم: «تو چه کردی که من حلالت کنم؟ چرا منو ناراحت میکنی؟» دلداریام داد.
تا سپاه بدرقهاش کردیم و رفت. دفعه دومی که رفت به شهادت رسید.
(به نقل از مادر شهید)
بذارین این اسمو همراه خودش ببره!
یکی از پرچمهای یا حسین همراه محمد بود؛ چون پلاستیکی بود، نپوسیده بود. پس از شهادت، زمانی که استخوانهای محمد را پیدا کردند، پرچم هم با او بود. هنگام دفن، پدرش خواست برای تبرک، پرچم را بردارد. گفتم: «بذارین این اسمو همراه خودش ببره؛ او زیر سایه این اسمه؛ شما پرچم رو ازش دور نکنید!»
(به نقل از همرزم شهید، حاج عزیزالله ذوالفقاری)
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت
از او تنها، پلاکش برجا ماند؛ مروری بر زندگی شهید محمد شهاب
مرا پایین پای همه شهدا دفن کنید؛ فرازهایی از وصیتنامه شهید محمد شهاب