چهل بار عمل جراحی شدهام/ لحظات دشوار جانبازی را جز عشق و لذت نمیدانم
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میداندار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بیمعنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت، چراکه دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملت قهرمان است. بههمین مناسبت مصاحبهای خواندنی با جانباز ۷۰ درصد سید محمود طبایی داشتهایم که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
نوید شاهد سمنان: لطفا خودتان را معرفی کنید.
طبایی: سید محمود طبایی جانباز ۷۰ درصد هستم متولد ۱۳۴۳ در روستای شیرآشیان از توابع امیریه دامغان.
نوید شاهد سمنان: از دوران کودکی و نوجوانی خودتان برایمان بگویید.
طبایی: من از پنج سالگی به مدرسه رفتم. در دوره ابتدایی شاگرد اول بودم و در دوره راهنمایی هم به عنوان دانشآموز نمونه انتخاب شدم. تابستانها به کار فنی مشغول میشدم تا کمک خرج خانواده باشم. دوره دبیرستان من هم مصادف شد با اول انقلاب. مانند بقیه جوانان شهر در راهپیماییها شرکت میکردم تا این که انقلاب به پیروزی رسید و دوباره به سر کلاسهای درس برگشتم.
سال ۶۱ دیپلم گرفتم و چون دانشآموز نمونه بودم یکی از بستگانم بهم پیشنهاد داد که من را به تهران ببرد تا بتوانم در دانشگاه خوبی درس بخوانم و به رتبههای عالی برسم. و چون قبل از گرفتن دیپلم وارد بسیج شدهبودم و در واقع عاشق بسیج بودم به ایشان گفتم من در دانشگاهی ثبت نام کردهام که از همه دانشگاهها بهتر است. قبل از اینکه دیپلم بگیرم در نیروهای ویژه سپاه ثبت نام کردم و در سال ۶۱ به عضویت سپاه درآمدم. دوره آموزشی را در چشمه علی دامغان گذروندم و در پنجم شهریور ۶۱ به منطقه اعزام شدم.
نوید شاهد سمنان: در چه عملیاتی و چهطور به درجه جانبازی نایل آمدید؟
طبایی: در نهم آبان ۶۱ مصادف با شب چهاردهم محرم ۱۴۴۰ عملیات محرم آغاز شد؛ در منطقهای که الان به طلاییه معروف است. چون فرمانده دسته بودم، قبل از عملیات با فرماندهان برای شناسایی منطقه رفتهبودیم. به من مسئولیت انتخاب نیروهای مستعد، برای شکستن خط دادند. من در نزدیکی پلی که تدارکات ما از آنجا انجام میشد در حال تقسیم نیروها بودم که دشمن با خمپاره و کاتیوشا پل را مورد هدف قرار داد.
اطراف من چهار کاتیوشا به زمین خورد و یک خمپاره ۱۲۰ هم حدوداً در فاصله پنج شش متری من به زمین خورد. من دو ترکش از خمپاره گرفتم و موج کاتیوشا به قدری زیاد بود که من را نزدیک جاده اهواز - فکه که تسبتاً از ما دور بود پرتاب کرد. حکمت الهی بود که من اونجا بیفتم، چون قبل از عملیات قرار گذاشتهبودیم که مجروحین را کنار جاده قرار دهیم تا بچههای امداد و نجات راحتتر بتوانند آنها را به بیمارستان برسانند.
من هم چون از ناحیه سر مجروح شدهبودم سر و صورت و گردنم پر از خون بود و امدادگر گروهانمان که من را میشناخت روی لباسم نوشت: «شهید سید محمود طبایی اعزامی از سپاه دامغان.»
آزاده امیراحمدی شب قبل از عملیات به من و یکی از همرزمانم؛ شهید داودیان گفتهبود در چهره شما نوری میبینم که احتمالاً فردا یا به شهادت میرسید یا مجروح میشوید، شهید داودیان به شهادت رسید و من هم مجبور شدم. بعد که امدادگران آمدند تا مجروحین را به عقب ببرند یکی از امدادگرها اومد بالای سرم و این نقل قول خودِ اوست: «وقتیکه مجروحین را جمع میکردم آمدم بالای سرت، خون روی صورت را پاک کردم و شناختمت. گوشم را روی قلبت گذاشتم که در حال تپش بود و هنوز تکیهای بزرگ از ترکش روی سرت باقی ماندهبود. ترکش را از سرت در آوردم و پانسمان کردم و تو رو به عقب فرستادم.» من تقریباً چهل روز بیهوش بودم و وقتی به هوش آمدم در بیمارستان امیرالمومنین تهران بودم.
نوید شاهد سمنان: خاطرهای از دوستان شهیدتان برایمان بگویید.
طبایی: من چهار تا دوست داشتم؛ حاج عباسعلی حسینپور، شهید رمضانعلی خراسانی که جوانی سیزده چهارده ساله بود و با دستکاری شناسنامه به جبهه آمدهبود، شهید قنبر افضلی و شهید حسن غریبنژاد. قبل از رفتن به جبهه با هم عهد کردیم که هر جا که هستیم برای نماز شب همدیگر را بیدار کنیم. شهید خراسانی هم در همان لحظات نماز شب بشارت شهادتش را گرفت و زمان شهادتش به او الهام شد. وقتی به من گفت در چه زمانی به شهادت میرسد و خوابش را برایم تعریف کرد، در زمان برگشت از عملیات من او را از سطح زمین تقریباً شصت سانتیمتر پایینتر در کنار سنگر نشاندم تا ترکش خمپاره به او اصابت نکند. ناگهان خمپارهای حدود یکصد متری ما به زمین خورد و ترکش خمپاره که اصولاً به بالا پرتاب میشود، دل زمین را شکافت و از پهلو به قلب ایشان خورد. در همان لحظه خدا را شکر کرد و گفت دارم بوی بهشت را احساس میکنم.
نوید شاهد سمنان: در زمان شیوع بیماری کوید 19 که برای شما تهدید هم به حساب میآید چه کارهایی انجام میدهید؟
طبایی: بیشتر اوقات در خانه هستم. گاهی اوقات به مسجد میروم، برای خرید هم به همراه همسرم به بازار میرویم و اگر کار شخصی داشتهباشم انجام میدهم.
نوید شاهد سمنان: از اینکه روزی برای وطن جانفشانی کردید و حالا با مجروحیت دست و پنجه نرم میکنید پشیمان نیستید؟
طبایی: پس از ۳۸ سال جانبازی، چهل بار عمل جراحی شدهام و تا بهحال حتی یک بار هم از این که در دفاع از کشورم مجروح شدم احساس پشیمانی نکردهام. الآن هم اگر شرایطش را داشتم به عنوان مدافع حرم به سوریه میرفتم. من از هشت سالگی در جلسات قرآن بزرگ شدم و همیشه با قرآن مانوس بودم. وقتی آیات قرآن را در این باب میخوانم این لحظات را جز عشق و لذت نمیبینم.
نوید شاهد سمنان: اگر در پایان صحبتی دارید بفرمایید.
طبایی: داروهای ما خیلی گران هستند و رسیدگی به ما کم است و هزینههای درمان ما یا پرداخت نمیشود یا ناقص پرداخت میشود. از مسئولین میخواهم بیشتر به فکر مردم باشند و کمتر به فکر خودشان باشند. از جوانان عزیز هم میخواهم ادامه دهنده راه شهدا باشند و خودشان را از نظر معنوی تقویت کنند و پشتیبان ولایت فقیه باشند و جانفشانیهای زمان دفاع مقدس را فراموش نکنند.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم