چند پَرِ خونی، به جای پیکرش در قبر بود
پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۰۰
نوید شاهد - «خاکهای روی قبر او کنار رفت. داخل قبر را نگاه کردم. چند پَرِ خونی آنجا بود. صدایش را شنیدم که گفت: دیدی آبجی! هی میگفتی داداشم! چرا رفتی زیر خاک؟ ببین که ما اینجا نیستیم اینقدر ناراحتی نکن! ...» آنچه خواندید به نقل از خواهر شهید "محمدرضا علیزاده" است. نوید شاهد سمنان به مناسبت سالروز تولد، در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمدرضا علیزاده بیست و نهم خرداد ۱۳۴۵ در شهرستان دامغان چشم به جهان گشود. پدرش علیمحمد و مادرش کلثوم نام داشت. دانشآموز دوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهاردهم آبان ۱۳۶۱ در عینخوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای زادگاهش واقع است.
.این خاطرات به نقل از خواهر شهید محمدرضا علیزاده است که تقدیم حضورتان میشود
تبسم، چهرهاش را زیباتر کردهبود
آماده شد تا برای کشیک به بسیج برود. مقابلش ایستادم به قد و بالایش نگاه کردم. گفتم: «آخه بچهجون! شما کم سنوسالین! اگر دشمن بیاد چه کار میتونین بکنین؟»
لبخندی زد و گفت: «آبجیجون! قربونت برم! هیچ میدونی جبههها رو همین به گفته شما "بچهها" پر کردن! اونا جسور و رشید هستند و از هیچی به جز خدا نمیترسند.»
زمان رفتن به جبهه رسید. کولهاش را بر دوش انداخت. لباسش را مرتب کرد. تبسم، چهرهاش را زیباتر کردهبود. از زیر قرآن رد شد و رفت. همراهش تا کنار اتوبوسهای اعزام رفتم. ماشین ها به راه افتادند. برایش دست تکان دادم. او هم دستهای کوچکش را برایم تکان داد. هر چند کوچک بود اما مثل یک مرد رفت تا از میهن و اسلام دفاع کند.
چند پَرِ خونی، به جای پیکرش در قبر بود
بعد از شهادتش من خیلی بیتابی میکردم. یک شب خواب دیدم خاکهای روی قبر او کنار رفت. داخل قبر را نگاه کردم. چند پَرِ خونی آنجا بود. صدایش را شنیدم که گفت: «دیدی آبجی! هی میگفتی داداشم! چرا رفتی زیر خاک؟ ببین که ما اینجا نیستیم اینقدر ناراحتی نکن!»
گوشهای از آسمان را نشان داد و گفت: «ما اونجاییم جامون خوبه.»
از اون شب به بعد دلم آروم گرفت و بیتابیام کمتر شد.
منبع: کتاب فرهنگ نامه شهدای استان سمنان / نشر فاتحان-قائمی
نظر شما