خاطرهای از جنس گلدان
دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۶
نوید شاهد - دوست شهید "مهدی خراسانی" نقل می کند: «قبل از اینکه بچهها به مأموریت بروند دور هم جمع شده بودیم. به شوخی گفتم: دو نفر از بچهها رفتند به مأموریت. شما هم میخواهین برین؟ این گلدونها رو به اسم خودتون بنویسین. اومد و رفتیم برنگشتین؛ اینها یادگاری از شما بمونه پیشمون. یکی یکی آمدند و روی گلدانها اسمشان را نوشتند: شنایی، خراسانی و ...» نوید شاهد سمنان به مناسبت سالگرد شهادت شهید "مهدی خراسانی" در دو بخش خاطراتی از این شهید والامقام را برای علاقمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید مهدی خراسانی پنجم مرداد ۱۳۶۰ در روستای خورزان از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی درس خواند. ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان پاسدار به سوریه اعزام شد. چهاردهم خرداد ۱۳۹۲ با سمت خدمه تانک، بر اثر اصابت موشک به تانک به شهادت رسید. پيكر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
خاطرهای از جنس گلدان
قبل از اینکه بچهها به مأموریت بروند دور هم جمع شدهبودیم. به شوخی گفتم: «دو نفر از بچهها رفتند به مأموریت. شما هم میخواهین برین؟ این گلدونها رو به اسم خودتون بنویسین. اومد و رفتیم برنگشتین؛ اینها یادگاری از شما بمونه پیشمون.»
یکی یکی آمدند و روی گلدانها اسمشان را نوشتند: «شنایی، خراسانی و ...»
لبخندی زدند و گفتند: «ما دیگه بر نمیگردیم.»
هرچند ما با آنها شوخی کردیم؛ اما آنها رفتند و دیگر برنگشتند و یادگاری هایشان برایمان باقی ماند.
(به نقل از دوست شهید، جعفرعلی نجفیفر)
با این همه شهید خجالت میکشم
به خواستگاری دختر عمهاش رفتیم. همه چیز به خوبی پیش رفت. آنها جواب مثبت دادند. مجلس عقدی برایشان گرفتیم. میخواستیم برای آوردن زنش مجلس عروسی بگیریم که قبول نکرد و گفت: «با این همه شهید من خجالت میکشم مجلس بگیرم. میریم مشهد و بعد میریم سر خونهمون.»
گفتم: «تو پسر اولمونی! ما آرزو داریم! گفت: «نه مادر جان اصرار نکن من عروسی نمیگیرم.»
اثاثشان را به شهرری بردند و در خانه چیدند و بعد از زیارت امام رضا (ع) برایشان مهمانی گرفتیم و به خانهشان رفتند.
(به نقل از مادر شهید)
ذخیره آخرت
گفتم: «عمو جان اینقدر سجده میکنی مهر تو پیشونیت فرو نمیره؟ من دو دقیقه سجده میکنم پیشونیم درد میگیره.»
گفت: «وقتی تو سجدهام، چیزی حالیم نمیشه.»
یک شب که در خانه آنها خوابیدم، نیمههای شب مهدی یک ساعت نماز خواند و سجدههای طولانی کرد. صبح سر سفره صبحانه گفتم: «عمو جان! تو که همه کارات رو غلتکه؛ همه جوره با خدایی؛ این نماز شبات برای چیه؟»
گفت: «برای آخرت باید یک کاری ذخیره کنیم. دنیا دو روزه. تموم میشه با همه پستی و بلندیهاش. مثل خواب دیدنهایی که صبح بیدار میشی میبینی همه چیز خواب بوده. این دنیا هم مثل خوابه. خدا ما را آفریده تا یه کاری برای آخرتمون انجام بدیم.
(به نقل از عموی شهید، ابراهیم خراسانی)
منبع: کتاب فرهنگ نامه شهدای استان سمنان / نشر فاتحان-قائمی
نظر شما