خاطراتی از معلم شهید «حسین درخشانی»
محاسن سر به زیری!
چندتا از بچهها دور هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم. روحیه معلمیگری داشت و هر وقتی پند و نصیحت میکرد.
گفت: «اگه سر به زیر باشین سه تا حُسن داره: اول اینکه هیچوقت یقه پیراهنتون کثیف نمیشه که زحمت مادرتون زیاد بشه؛ دوم میگن فلانی پسر سربه زیریه و خواستگاری برین زود بهتون زن میدن؛ آخرم اینکه همیشه بهتون مژدگانی میدن، چون هرکسی چیزی رو گم کنه شما پیداش میکنین.»
(به نقل از دوست شهید)
من جبهه نمییام!
دائم به من اصرار میکرد که «بیا بریم جبهه.»
برایش دلیل میآوردم: «نمییام. برای اینکه نه خدمت رفتم و نه آموزش نظامی دیدم. از تیر و ترکش جبهه میترسم. مگه اونجا حلوا تقسیم میکنن؟»
آنقدر در گوشم خواند تا راضیام کرد. برای ثبت نام به سپاه رفتیم و از آنجا ما را فرستادند بسیج.
توی راه پرسیدم: «حسین! چرا این همه اصرار داری که من هم بریم جبهه؟»
با خنده گفت: «میخوام وقتی شهید شدم یکی از فامیل باشه و من رو به عقب منتقل کنه.»
(به نقل از دوست شهید)
دلتنگی برای حسین
حسین جبهه بود و مدتی همدیگر را ندیده بودیم. خیلی دلم برایش تنگ شده بود. کارمند بانک بودم و رئیس موافقت نمیکرد به جبهه بروم. دلم هوای جبهه کرده بود. با خودم گفتم: «با رئیس در میان میذارم، اگه موافقت کرد که هیچ وگرنه یکی از همکاران رو جای خودم معرفی میکنم.»
صبح دیدم برادرخانم حسین به بانک آمد و پس از احوالپرسی سراغ رئیس رفت. بعد از چند دقیقه صحبت، او هم مثل دیگر ارباب رجوعها بعد از انجام کارش خداحافظی کرد و رفت. نزدیک ظهر دل به دریا زدم و برای گرفتن مجوز جبهه رو به روی رئیس نشستم. خلاف انتظارم، رئیس موافقت کرد و خوشحال رفتم خانه. دامادمان، عباس، منزلمان بود و خیلی پکر بود.
پرسیدم:«اتفاقی افتاده؟ عباسِ همیشگی نیستی؟»
گفت: «خبر نداری حسین شهید شده؟»
بغضم ترکید. چارهای جز پذیرفتن تقدیر الهی نداشتیم.
(به نقل از برادر شهید)
تسلیت خانواده گیلکی
آنها را نشناختیم. حال و احوال کردند و پس از تعارف، به خانه آمدند. زن و شوهری بودند که لهجه گیلکی داشتند. وقتی شنیدند حسین شهید شده، برای دیدن خانواده ما از روستای ملک شهرستان رودسر آمده بودند.
می گفتند: «اهالی روستا مدیون زحمتهای حسین در دوران سپاهی دانش او هستن. برای درس بچههای ما شب و روز نداشت. خبر شهادت حسین، همه ما رو داغدار کرد. به نمایندگی از طرف اهالی خدمت خانواده شهید رسیدیم تا عرض تبریک و تسلیت داشته باشیم.»
(به نقل از خواهر شهید)
منبع:کتاب فرهنگ نامه شهدای استان سمنان شهرستان گرمسار / نشرزمزم هدایت