هیچ چیز از مهدی باقی نمانده بود
برادر شهید صبوری: فقط یک ساک خالی از برادرم آوردند
نوید شاهد سمنان: لطف خودتان را معرفی کنید و نسبتتان را با شهید بفرمایید.
برادر شهید: بنده محمد صبوری هستم برادر بزرگ شهید مهدی صبوری.
نوید شاهد سمنان: برایمان از شهید بگویید،از رابطه اش با خانواده و عقایدی که داشت.
برادر شهید: رابطه شهید خیلی خوب بود البته با همه افراد خانواده خوب بود. از لحاظ مذهبی هم در تمام مراسم های مذهبی شرکت میکرد. بیرون هم میرفت همکارانش میگفتند ظهر که می شد میگفت اول نماز بخوانیم. به نماز اول وقت خیلی اعتقاد داشت و همکارانش این گزارش ها را می دادند. مثلاُ در مورد زراعت مردم خیلی توصیه می کرد که گوسفنداتون توی زراعت مردم نرود.
نوید شاهد سمنان: مهدی درس را بخاطر کار رها کرد تا زمانیکه خدمت سربازی تمام شد . دوره آموزشی اش کجا بود ؟
برادر شهید: مهدی دوره آموزشی اش را بیرجند بود بعد از اینکه آموزشی تمام شد رفت آذربایجان غربی ارومیه. آنجا رفتند به منطقه ای بنام زیوه . در همانجا چند تا عملیات انجام دادند که کمین خوردند.
نوید شاهد سمنان: کمین ضد انقلاب بود ؟
برادر شهید: بله کمین ضد انقلاب بود. اینها دو سه نفر را از بین بردند و یگان آنها رفته بودند شناسایی و دیده بودند که یک مینی بوس هست که آرم جهاد سازندگی دارد و فکر کردند نیروی خودی هستند . با کل یگان که در حال پیشروی بودند که منطقه رو پاکسازی کنند نزدیک مینی بوس که می رسند، از داخل مینی بوس آنها را به رگبار می بندند و از همه طرف محاصره می کنند. تقریبا زیر آتش بودند و تمام وسایلشون رو سوزانده بودند ولی شهید مهدی سریع پایین می پرد و پهلوش یک گلوله می خورد. جای دیگرش زخمی نبود، فقط زمین خورده بود و صورتش خراش برداشته بود.
نوید شاهد سمنان: پس افرادی بودند که بتوانند خودشان را از آن مهلکه نجات دهند ؟
برادر شهید: اندکی از آنها زنده ماندند ولی اکثرا به شهادت رسیدند. عملیات، غافل گیرانه و خیلی سختی بود. ماشین و وصیت نامه هاشون هم نیامد و سوخته بود. همه چی ماشین سوخته بود و شهدا شناسایی نمی شدند. من هم از قول هم رزمش میگم. مهدی اونجا به شهادت رسید.
نوید شاهد سمنان: زمانیکه خبر شهادت مهدی را دادند پدر شهید، مادر شهید و شما چه واکنشی نشان دادید؟ چطور خبردار شدید ؟ چند روز بعد ؟
برادر شهید: ما اصلا خونه نبودیم شهر بودیم. اون روز که می خواستیم سرکار بریم سرجاده آمبولانس دو تا شهید می خواست بیاره شاهرود که توی آمبولانس دو تا شهید یکی از کلامو بود و یکی از قلعه نو خالصه.
آمبولانس سر کمربندی تصادف می کنه و کارگر ما گفت: آمبولانس دو تا شهید آورده و تصادف کرده. ما هم اصلا کنجکاو نشدیم و خانه هم نرفتیم . وقتی به خانه آمدیم دیدیم آنها خبر دادند. زودتر از همه به پدر و مادرم خبر داده بودند.
نوید شاهد سمنان: از پدر شهید برایمان بگویید. به هر حال مهدی کمک حالش بود، واکنش پدر نسبت به شهادت مهدی چگونه بود ؟ خیلی بی تابی می کرد ؟
برادر شهید: آنها به هم خیلی وابسته بودند. می گفت: کمرم خرد شد وقتی خبر شهادت مهدی اومد.
نوید شاهد سمنان: حاج آقا از مهدی چیزی به یادگار مانده ؟ آیا ایشان وصیت نامه ای هم داشت ؟
برادر شهید: هیچ چیزی از مهدی باقی نماند فقط یک ساک خالی آوردند و هیچ چیز در آن نبود. دست نوشته و وصیت نامه هم داشت ولی به دست ما نرسید و از بین رفت.
نوید شاهد سمنان: به عنوان برادر شهید و فردی که برای امنیت این آب و خاک رفت و به شهادت رسید چه صحبتی با مردم و مسئولین دارید؟ آیا خواسته ای دارید؟
برادر شهید: ما هیچ خواسته ای از مسئولین نداریم فقط به فکر مردم باشند. مردم هم پیروی کنند و از رهروان شهدا و رهبر باشند که اینها با جان و دل خودشان برای مملکت زحمت می کشند.
نوید شاهد سمنان: متشکرم از اینکه وقتتان را به ما دادید. ان شاالله خدا وند عمر با عزت به شما دهد. خسته نباشید.
برادر شهید: سلامت باشید. خیلی ممنونم.