ما نمردیم پرواز کردیم
نوید شاهد سمنان: لطفا خودتون رو معرفی کنید ونسبتتون رو با شهید بفرمایید .
مادر شهید: بنده فاطمه خواجه هستم مادرشهید مهدی صبوری.
نوید شاهد سمنان: شغل پدر شهید چی بود ؟
مادر شهید: کشاورزی ودامداری داشت.
نوید شاهد سمنان: شهید مدرسه ابتدایی رو کجا خوند ؟
مادر شهید: تو همین روستامون کلامو خوند. اینجا تا پنجم ابتدایی بیشتر نداشت.
نوید شاهد سمنان: شهید تا کلاس چندم درس خوند؟
مادر شهید: تا کلاس پنجم خوند.
نوید شاهد سمنان: چرا ادامه تحصیل نداد؟
مادر شهید: تو روستا پنج کلاس بیشتر نداشتیم و باید تا قلعه نو خرقان میرفت وبراش سخت بود. کمک پدرش میکرد ومیرفت چوپانی.
نوید شاهد سمنان: رفتارشهید با شما وخانواده چطور بود؟
مادر شهید: رفتارش خیلی خوب بود. همین عروس بزرگم که الان رفته شهر هروقت میومد خونه مون، شهید بهش میگفت: برامون ازشهر تعریف کن. خیلی شوخ طبع ومهربان بود وهمه رو میخنداند. صبح که میخواست بره بیرون اول میامد به من دست می داد وکمک میکرد . بهش میگفتم: بروصبحانه بخور.میگفت: بذار به شما کمک کنم بعدا میرم صبحانه میخورم.
نوید شاهد سمنان: تو این مدت دنبال حرفه ی خاصی نرفته بود؟
مادر شهید: میرفت صحرا به پدرش کمک میکرد وبعد هم رفت خدمت سربازی . سیزده ماه تو بیرجند بود وقرار بود که بره ارومیه که شهید شد.
نوید شاهد سمنان: یعنی تو دوران خدمت شهید شد؟
مادر شهید: بله جنگ تمام شده بود که شهید شد. دو تا از پسرهام هم جنگ رفته بودند همون سالهای ابتدایی جنگ رفته بودند.
نوید شاهد سمنان: نحوه ی شهادتش به چه شکل بود؟
مادر شهید: سرباز بیرجند بود وتقسیم شده بود. برامون نامه نوشت که قراره بریم ارومیه. بین راه ماشینشون به کمین خورده بود و پسرمن با یه نفر از قلعه شوکت شاهرود شهید شدند. بعدا خوابشو دیده بودند که گفته بود: ما که نمردیم پرواز کردیم.
خیلی پسر خوب وسربه راهی بود . اهل نماز وروزه بود. ازاون جوان هایی بود که هرجا بود باید اول نمازش رو سرموقع میخوند. بهش میگفتم: روزه نگیر میگفت: چرا شما چله ی تابستون روزه بگیرین ومن نگیرم ؟
نوید شاهد سمنان: مادرجان شهید فعالیت انقلابی هم داشت؟
مادر شهید: بله خیلی فعال بود.
نوید شاهد سمنان: چه کارهایی انجام می داد؟
مادر شهید: از همون ابتدای انقلاب میرفت فعالیت می کرد. وقت هایی که تو صحرا بود نمیرفت.
نوید شاهد سمنان: به شما چطور خبر شهادتش رو دادند ؟
مادر شهید: از پاسگاه قلعه نو به ما گفتند ، مهدی صبوری تصادف کرده و عکس هاشو نیاز داریم. من گفتم اگه تصادف کرده چرا عکس هاشو میخواهید؟
گفتند: چون به یه نفر زده. بعد آرام آرام به ما گفتند که چی شده. پدر خدابیامرزش صبح همون روز به من گفت: خواب دیدم که شلواربچه ام پاره شده. من میدونم دیگه نمیاد، همون موقع ترکش خورده بود به پهلوش وشهید شده بود.
نوید شاهد سمنان: ازروزی که خبر شهادتش رو دادند تا روزی که پیکر شهید رو آوردند خیلی طول کشید؟
مادر شهید: نه دو سه روز بیشتر طول نکشید. چهل و هشتم پیکر شو آوردند.
نوید شاهد سمنان: شهید مثل خیلی ازشهدا لحظه ی اذان به دنیا نیامده بود؟
مادر شهید: چرا موقع اذان صبح به دنیا آمد. ما خودمون تو روستا قابله داشتیم ومیگفتند: فلان موقع فرزندت به دنیا میاد.
نوید شاهد سمنان: قبل ازشهادتش خواب ندیدین؟
مادر شهید: دخترم گفت: خواب دیدم که مادربزرگ داره جارو میکنه. گفتم: چرا شما جارو میکنی بذار من جارو کنم. گفته بود قراره مهدی بیاد. چهارماه بعد خبر شهادتش ودادند.
نوید شاهد سمنان:شما تو مکه وکربلا یاد شهید هم بودین؟
مادر شهید: بله من خیلی به یاد شهدا بودم وبراشون نماز و دعا خوندم.
نوید شاهد سمنان: هیچ وقت ازاینکه فرزندتون شهید شده پشیمون نشدین؟
مادر شهید: به هرحال مادرم، هربار که یادش میفتم جیگرم میسوزه.
نوید شاهد سمنان: بعد ازشهادت شهید خوابش هم دیدین؟
مادر شهید: چرا خواب دیدم. پسر بزرگم میگفت: خواب برادرم رو دیدم و بهش گفتم بیا بریم خونه. شهید هم گفته چون مادر خیلی برای من بی تابی میکنه من نمیام.
دیگه کم کم آرام گرفتم وخدا بهم صبر داد.
نوید شاهد سمنان: فرزندانتون جبهه نرفتند؟
مادر شهید: پسربزرگم چهل روز که رفته بود خدمت جنگ شروع شد . پسر دومم هم دو سال کردستان بود.
نوید شاهد سمنان: دو تا فرزندتون مجروح نشدند؟
مادر شهید: اونها شکر خدا مجروح نشدند . وقتی هم مهدی رفت من خیلی خوشحال بودم و میگفتم شکر خدا که جنگ دیگه تموم شده ولی قسمت بود که شهید بشه.
نوید شاهد سمنان: به عنوان مادرشهید با مردم ودولت چه حرفی دارید؟
مادر شهید: هیچ خواسته ای ندارم ، فقط امیدوارم که کشورمون امن وامان باشه.
نوید شاهد سمنان: ممنونم مادرجان ، انشاالله خداوند به شما عمر باعزت بده.
مادر شهید: شما هم زحمت کشیدید وخیلی ممنونم.