میگفت این بازوها رو قوی کردم که با دشمنان اسلام بجنگم
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهیدعلياصغر شمس يكم مرداد 1342، در شهر بسطام از توابع شهرستان شاهرود ديده به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش عاليه نام داشت. تا پايان دوره متوسطه درس خواند و ديپلم گرفت. كشاورزي ميكرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. نوزدهم خرداد 1364، با سمت فرمانده گروهان در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره به شكم و پا، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با "عالیه بیگم قابلی" مادر شهید علی اصغر شمس جلب می کنیم:
مادر شهید شمس: در صحرای کربلا دائم به یادش بودم
-نوید شاهد سمنان: لطفا خودتون رو معرفی کنید ونسبتتون رو با شهید بفرمایید ؟
مادر شهید: عالیه بیگم قابلی هستم ، مادر شهید علی اصغرشمس .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان ما ازاستان سمنان اومدیم تا درمورد شهیدتون حرف بزنیم و خاطرات شما رو ازابتدای طفولیت تا روزی که فرزندتون به شهادت رسید بشنویم . این ها قراره درتاریخ شفاهی کشورمون ثبت بشه . پس تا جایی که امکانش هست به ما کمک کنید .
مادر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: زمانی که پدر شهید اومد خواستگاری شما ، شغلش چی بود ؟
مادر شهید: کارگر معمولی بود .
- نوید شاهد سمنان:سواد خواندن ونوشتن هم داشت ؟
مادر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: شما چطور ، خودتون سواد داشتین ؟
مادر شهید: نه ، من بیسوادم .
-نوید شاهد سمنان: با هم نسبت فامیلی داشتین ؟
مادر شهید: نه .
-نوید شاهد سمنان: شما اصالتا بسطامی هستین ؟
مادر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان درگذشته مرسوم بود که عروس وداماد ها تا مدتها بعد ازازدواج با خانواده ی شوهر زندگی می کردند ، شما هم همین طور بودین ؟
مادر شهید: بله ، من پدر شوهر نداشتم . با مادرشوهرم ودوتا خواهر شوهرهام همه با هم بودیم .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان برامون از سبک زندگی تون دراون زمان بفرمایید .
مادر شهید: خیلی خوب وخوش بودیم . زندگی سالم داشتیم ، شوهرم هم دست بزن نداشت .
- نوید شاهد سمنان: مادرجان شما مهارتی مثل خیاطی یا ...بلد نبودین ؟
مادر شهید: نه ، فقط بچه داری می کردم .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان پدر شهید از کی تو شهربانی مشغول به کار شد ؟
مادر شهید: پانزده روز هم طول نکشید که کارهاش درست شد و رفت تو شهربانی مشغول شد
-نوید شاهد سمنان: تو کدوم قسمت شهربانی مشغول بود ؟
مادر شهید: نمیدونم ، این رو نمیپرسیدم . چهل ویک سال استوار شهربانی بود .
- نوید شاهد سمنان:بعد ازانقلاب هم تو همین کار بود ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:قبل ازعلی اصغر فرزند دیگری هم داشتین ؟
مادر شهید: بله ، فرزند هفتم بود .
-نوید شاهد سمنان: همه شون درقید حیات هستند ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:سه تا دختر داشتین وسه تا پسر که بعد علی اصغر به دنیا اومد ، درسته ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:چرا این اسم رو برای شهید انتخاب کردین ، خواب دیده بودین ؟
مادر شهید: نه ، خودم اسم علی رو خیلی دوست داشتم .
- نوید شاهد سمنان:خیلی از مادر شهداء برای ما تعریف می کردند که فرزندشون موقع اذان به دنیا اومده . شهید هم همین طور بود ؟
مادر شهید: ساعت هفت شب به دنیا اومد . اون موقع رسم داشتیم بچه به محض اینکه به دنیا اومد لباس تنش کنیم . شستمش و لباس تنش کردیم وبعد تو گوشش اذان گفتیم
- نوید شاهد سمنان:کی تو گوش شهید اذان گفت ؟
مادر شهید: حاج آقا حسنی تو گوشش اذان گفت .
- نوید شاهد سمنان:کم کم که علی اصغر بزرگتر شد ، هیچ وقت پیش اومد مریض بشه و شما براش نذر ونیازی کنید ؟
مادر شهید: نه ، صحیح وسالم بود تا موقعی که رفت سربازی .
- نوید شاهد سمنان:به ما گفتند ، علی اصغر دیپلم داشته و موقع سربازی رفته جبهه ، درسته ؟
مادر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: قبلش به صورت بسیجی نرفت ؟
مادر شهید: نه ، ولی خیلی فعال بود . سربازی اش تو مشهد بود و هردو هفته یک بار میومد . بهش میگفتم ، علی جان فرار کردی ؟
میگفت ، مگه سربازی جای فرار کردن ؟
وقتی به من میگن برو زاغه مهمات ، چکار کنم ؟ میام وهرکسی مزاحمت ایجاد کنه میگم ، پنج تا گلوله دارم و اگر بیای جلو میکشمت .
- نوید شاهد سمنان:براش فرقی نمی کرد کی باشه ، میگفت ، من مشمولم درسته ؟
مادر شهید: بله . میگفت ، برای من فرقی نمیکنه کی باشه . صبح که میشد ، بهش زنگ می زدند که شمس بیا مرخصی تو بگیر وچند روز برو پیش پدر ومادرت .
- نوید شاهد سمنان:چون نیروی خوبی بود ، بهش مرخصی می دادند ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:مادرجان شهید زمان سربازی رفت جبهه . میخواهیم برگردیم به چند سال قبل . وقتی انقلاب شد ، شهر بسطام هم مثل خیلی از شهرهای دیگه شلوغ شد . با توجه به اینکه همسر شما هم جزء نیروهای شهربانی بود ، خودتون هم میرفتین تظاهرات ؟
مادر شهید: بله ، من سنگ ها رو جمع می کردم و میریختم توی چادرم وبه جوان های انقلابی می دادم .
- نوید شاهد سمنان:شهید هم میومد ؟
مادر شهید: بله ، وقتی مادرش میرفت اون هم میومد .
- نوید شاهد سمنان:از آنجا که پدر شهید نیروی شهربانی بود ، هیچ وقت دراین مورد بهش تذکر ندادند که جلوی زن ودخترت رو بگیر ؟
مادر شهید: نه ، خودمون دوست داشتیم ومی رفتیم .
- نوید شاهد سمنان:مادرجان تو بسطام کی درزمینه انقلاب مردم رو روشن میکرد . که مردم آگاه شده بودند امام خمینی (ره ) خوب هست و شاه ظالمه . تو امامزاده و مساجد چه کسانی سخنرانی می کردند ؟
مادر شهید: خیلی ها میومدند ولی من سواد نداشتم یادم نمیاد .
- نوید شاهد سمنان:حاج آقا تاشی هم میومد ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:پس شما تحت تاثیر حرف های اون ها درمورد انقلاب تصمیم گرفتین ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:شهید از وضع مدرسه و بدحجابی معلم هاش شکایتی نداشت ، که بگه دیگه مدرسه نمیرم ؟
مادر شهید: نه ، تو شهرها معلم ها بی حجاب نبودند .
-نوید شاهد سمنان: وقتی میخواستن برای خاندان سلطنتی جشن بگیرند ، بچه ها رو مجبور میکردند لباس فرم بپوشند . شهید با این جریان مخالف نبود ؟
مادر شهید: نه ،دراین مورد حرفی نزده بود . سرش تو درس وکتابش بود با این امورکاری نداشت .
-نوید شاهد سمنان: شهید سال 64 رفت جبهه . درحالی که جنگ از سال 59 شروع شده بود . با توجه به اینکه همسرتون نظامی بود ، ایشون نرفته بود جبهه ؟
مادر شهید: جبهه نرفت ولی طرفدار امام (ره) بود .
- نوید شاهد سمنان: وقتی پایگاه های بسیج تشکیل شدند ، پدر شهید هم عضوء شده بود ؟
مادر شهید: بله ، میرفت . من و میگذاشت خونه و خودش همه جا میرفت .
- نوید شاهد سمنان:مادرجان ابتدای جنگ هنوز نیروها سازماندهی نشده بودند . جبهه با کمبود های زیادی مواجه بود و مردم از شهر وروستا به جبهه ها کمک می کردند ، مردم بسطام دراین زمینه چکار می کردند ؟
مادر شهید: خودمون برای جبهه کیسه برنج می دادیم . کیسه های خالی رو هم میدادیم برای ساختن سنگر . جلوی تکیه کمک های مردمی رو جمع می کردند . اون موقع نانوا داشتیم و پشت سرهم برای جبهه نان می پخت .
- نوید شاهد سمنان:خودتون هم برای کمک می رفتین ؟
مادر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: شهید اون زمان چهارده ، پانزده سالش بود . ایشون هم کمک می کرد ؟
مادر شهید: اگر کمک نمی کرد که شهید نمی شد .
- نوید شاهد سمنان:مثلا چه کارهای انجام می داد ؟
مادر شهید: هرکاری ازدستش برمیاد میکرد .
- نوید شاهد سمنان:از کسانی که شهید رو دراین زمینه هدایت میکردند و دوستان شهید کسی خاطرتون هست ؟
مادر شهید: نمیدونم ، من زیاد بیرون نمیرفتم .
-نوید شاهد سمنان: شهید حسین بایزدی کی بود ؟
مادر شهید:دوستش بود .
- نوید شاهد سمنان:شهید تو خونه جلسه قرآن هم برگزار میکرد ؟
مادر شهید:چرا ، پدرش از صبح تا شب تو خونه قرآن می خوند . ماه رجب وشعبان قرآن رو پنج بار دور می کرد .
-نوید شاهد سمنان: با این تفاسیرخیلی فعال بودین . دراین موراد خاطره ای از شهید ندارید ؟
مادر شهید:دیگه یادم نمیاد .
- نوید شاهد سمنان:شما بعد ازپیروزی انقلاب دیدار امام (ره) نرفتین ؟
مادر شهید:نه ، ما نتونستیم بریم .
-نوید شاهد سمنان: قبل علی اصغر ، فرزندان بزرگترتون جبهه نرفتند ؟
مادر شهید:نه .
- نوید شاهد سمنان:به ما گفتند ، اسماعیل برادر علی اصغر هم جبهه رفته بود ، درسته ؟
مادر شهید: بله ، اول جنگ رفت یادم نبود . تیرخورد و مجروح هم شد . دستش بالای سرش هم نمی رفت بردیمش بستری اش کردیم وخوب شد .
- نوید شاهد سمنان:شهید بعد ازمجروحیت برادرش نگفت ، من برم جبهه که اسلحه ی برادرم روی زمین نمونه ؟
مادر شهید: تصمیم گرفته بود بره جبهه ولی این حرف رو نزد . اسماعیل رو بردیم گرگان دکتر وگفت ، اگر میخواهی دستش بره بالای سرش باید سه تا آمپول بزنه دونه ای بیست هزارتومن . پدرش گفت ، دونه ای صد تومن هم باشه من میگیرم فقط خوب بشه . الحمدالله خوب هم شد .
-نوید شاهد سمنان: اسماعیل دیگه نرفت جبهه ؟
مادر شهید: نه .
- نوید شاهد سمنان:شهید آموزشی رو کجا دیده بود ؟
مادر شهید: تو مشهد بود .
- نوید شاهد سمنان:بعد ازدوران آموزشی اومد مرخصی پیش شما و بعد رفت جبهه درسته ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:اولین بار رفت غرب کشور یا جنوب ؟
مادر شهید: نمیدونم .
- نوید شاهد سمنان:به ما گفتند ، رفته جبهه جنوب در جزیزه مجنون درسته ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:شهید از یگان های ارتش بود ، یادتون هست بعد ازچند ماه شهید شد ؟
مادر شهید: فکر میکنم ، سه چهار ماه بود . شب احیاء نوزدهم خبر شهادتش رو آوردند .
- نوید شاهد سمنان:وقتی خدا شهید رو به شما داد ، چه مناسبتی بود ؟
مادر شهید: نه .
-نوید شاهد سمنان: شهید تو ماه ربیع به دنیا اومد ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان:مادرجان من شرمنده ام که با سوالاتم شما رو متاثر میکنم . این ها باید ثبت بشه تا آیندگان بدونند چه کسانی برای این مملکت از خون خودشون گذشتند .
شهید وقتی رفت جبهه کشاورز بود . ایشون برای خودش هم زمین و زارعت داشت ؟
مادر شهید: بله . زمین پدرش بود .
-نوید شاهد سمنان: پدر شهید بجزء کار خودش زمین وزراعت هم داشت ؟
مادر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: چه محصولاتی داشتین ؟
مادر شهید: گندم وسیب و... علی اصغر هم کشاورزی می کرد . در کنارش هم درس میخوند .
- نوید شاهد سمنان: حرفه ی دیگری یاد نگرفته بود ؟
مادر شهید: نه .
- نوید شاهد سمنان:دنبال ورزش خاصی هم نمیرفت ؟
مادر شهید: کشتی گیر بود .
- نوید شاهد سمنان:به ما گفتند ، تشویقی هم زیاد میگرفته ؟
مادر شهید: بله ، عرض کردم دو هفته یکبار بهش مرخصی می دادند .
- نوید شاهد سمنان:مادرجان وقتی میومد دیدن شما و بهش مرخصی می دادند . با دوستانش میومد ؟
مادر شهید: نمی دونم از اون مسائلش خبر ندارم .
- نوید شاهد سمنان:مادرجان شما هم مثل خیلی از مادرشهداء قبل ازشهادت فرزندتون خواب ندیده بودین ؟
مادر شهید: یه سینی گرفته بودم و گفتم ، وقتی از خدمت اومد براش برم خواستگاری . توی سینی همه جور وسیله ای گذاشته بودم . گفتم ، مادر جان این سینی رو ببر فلان جا . گفت ، من خجالت میکشم .
- نوید شاهد سمنان:یعنی یه نفر هم براش نشون کرده بودین ؟
مادر شهید: بله ، میگفت ، بذار خدمتم تموم بشه بعدا برام نقشه بکش .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان شهید وصیت نامه هم داشت ؟
مادر شهید: نمی دونم .
- نوید شاهد سمنان:ساک و وسایل شهید هم براتون آوردند ؟
مادر شهید: بله .
- نوید شاهد سمنان: توی ساکش دست نوشته هم بود ؟
مادر شهید: اگر هم بود ، به من نگفته بودند .
- نوید شاهد سمنان:شهید رو کجا دفن کردین ؟
مادر شهید: همین جا تو امامزاده سید ابوالقاسم .
- نوید شاهد سمنان:بعد ازشهادتش هیچ وقت خواب شهید رو ندیدین ؟
مادر شهید: دیدم ولی یادم نیست .
- نوید شاهد سمنان:شهید چه جور بچه ای بود ؟
مادر شهید: خیلی فعال بود .
-نوید شاهد سمنان: هیچ وقت براتون هدیه نخریده بود ؟
مادر شهید: لباس هاشو که آوردند ، تا چند سال یادگاری داشتم .
-نوید شاهد سمنان: روز مادر براتون هدیه نمی خرید ؟
مادر شهید: چرا ، همیشه میخرید .
- نوید شاهد سمنان:مشهد که بود ، شما رو هم میبرد ؟
مادر شهید: نه ، به ما زنگ میزد .
-نوید شاهد سمنان: خیلی از شهداء میگفتند ما میریم کربلا که راهش رو باز کنیم . علی اصغر هم این حرف زده بود ؟
مادر شهید: بله ، دوبار هم بعد ازاورفتیم کربلا .
-نوید شاهد سمنان: وقتی رفتین کربلا ، یاد شهید هم افتادین ؟
مادر شهید: بله ، مگه میشه یادش نیافتم .
- نوید شاهد سمنان:خیلی از مادر شهداء میگفتند ، وقتی رفتیم کربلا حس میکرد یم که فرزندمون هم اونجاست . شما هم همین طور بودین ؟
مادر شهید:من هم همین طور بودم . تو صحرای کربلا دائم بیادش بودم . بیاد امام حسین (ع) و شهدای کربلا و حضرت علی اکبر بودم .
- نوید شاهد سمنان:ازازینکه فرزندتون شهید شده ، هیچ وقت پشیمون نشدین ؟
مادر شهید: نه ، هیچ وقت پشیمون نشدم .
- نوید شاهد سمنان:پدرشهید چرا ازدنیا رفت ؟
مادر شهید: مریض بود .
-نوید شاهد سمنان: برای شهید هم بی تابی می کرد ؟
مادر شهید: نه ، از صبح تا شب قرآن میخوند .
-نوید شاهد سمنان: دوستان شهید از ایشون براتون خاطره ای نگفت ؟
مادر شهید: نمی دونم ، یادم نمیاد .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان ممنونم که وقتتون به ما دادین . اگر خاطره ای دارید بفرمایید . اگر نه من سوال بپرسم ؟
مادر شهید: بفرمایید .
- نوید شاهد سمنان:از رفتارهای شهید هیچی یادتون نیومد ؟
مادر شهید: مشهد خدمت میکرد و هرپانزده روزیکبار میومد مرخصی .
-نوید شاهد سمنان: به عنوان مادر شهید ویه جانباز از مردم ومسئولین چه درخواستی دارید ؟
مادر شهید: مردم خودشون باید قدر بدونند که این ها برای چی رفتند . سران مملکت باید خودشون حساب کار دستشون باشه .
-نوید شاهد سمنان: مادرجان صحبت دیگه ای ندارید ؟
مادر شهید: نه .
- نوید شاهد سمنان:ممنونم مادرجان . چون مریض احوال هستین من خیلی مزاحم شما نمیشم .
مادر شهید: زنده باشی دخترم . شما هم خسته نباشید .
- نوید شاهد سمنان:خودتون رو معرفی کنید و نسبتتون رو با شهید بفرمایید ؟
خواهر شهید: من طیبه شمس هستم ، خواهر شهید علی اصغر شمس .
- نوید شاهد سمنان:خانم شمس مادرمورد شهید از مادرتون یه سری سوال پرسیدیم . ایشون هم تا جایی که ذهنشون یاری می کرد به ما پاسخ دادند . ولی ازاونجا که ایشون کهولت سن دارند و پدر شهید هم در قید حیات نیستند ، ما یه سری از سوالات رو از شما میپرسیم .ما شنیدیم که شهید کشتی گیر بوده . ووقتی میخواسته بره جبهه و باهاش مخالفت میکنند . به بازوهای قدرتمندش اشاره میکنه . دراین مورد برامون توضیح بدین ؟
خواهر شهید: علی اصغر ورزشکار بود وقبل ازاینکه بره جبهه هم ورزش می کرد . رفت سربازی وتو ورزشگاه های مشهد هم این ورزش رو ادامه داد . خیلی هم تشویقی گرفت .
نزدیک جبهه رفتنش گفت ، من این بازوها رو قوی کردم که با دشمنان اسلام بجنگم .
- نوید شاهد سمنان:قبل ازایشون هم برادر بزرگتون رفته بود ، درسته ؟
خواهر شهید: بله . اسماعیل برادرم معلم بود . ایشون پنج شش ماه سابقه ی جبهه داشت و بعد تو کربلای پنج مجروح شد .
- نوید شاهد سمنان:شهید اون موقع شانزده ، هفده ساله بود . ایشون اصرار نمی کرد که میخوام برم جبهه ؟
خواهر شهید: چرا ، تصمیم که گرفت بره نزدیک سربازی اش بود . دست اسماعیل تا شش هفت ماه بالا نمی رفت . علی اصغر میگفت ، میخوام برم حق اسماعیل رو بگیرم .
-نوید شاهد سمنان: پدرتون هیچ وقت اقدام به رفتن نکرد ؟
خواهر شهید: پدرم سنش بالا بود . ولی پشت جبهه خیلی فعال بود ، برادرم هم بهشون کمک میکرد وفعال بود .
- نوید شاهد سمنان:شهید تا دیپلم درس خونده بود . نمی گفت ، میخوام ادامه تحصیل بدم ؟
خواهر شهید: نه ، فقط هدفش جبهه بود .
-نوید شاهد سمنان: کار خاصی رو دنبال نمی کرد ؟
خواهر شهید: نه ، بیشتر کشاورزی میکرد . بیشتر محصولات رو به مردم نیازمند می داد . خیلی به حق مردم اهمیت می داد و اصلا حق کسی رو ضایع نمی کرد .
-نوید شاهد سمنان: درمورد اینکه وقتی میرفت مشهد و برای مادرتون هدیه میخرید ، بفرمایید .
خواهر شهید: علی اصغر دوست داشت ، همه رو شاد نگه داره . دو سه بار وقتی رفت مشهد ما بهش سرکشی کردیم . هربار هم که میومد مرخصی دیدنش میرفتیم . خیلی به ما اهمیت می داد .
-نوید شاهد سمنان: شهید تو ذاقه ی مهمات بود ؟
خواهر شهید: بله ، میگفتند ، میرفته دیده بانی .دونفر بودند که یکی همون جا شهید شده بود .
-نوید شاهد سمنان: اسمش چی بود ؟
خواهر شهید: نمی دونم .
-نوید شاهد سمنان: به خاطر اصابت ترکش شهید شد ؟
خواهر شهید: بله ، تموم تنش ترکش بود .
- نوید شاهد سمنان:مادرشهید ندیده بودش ؟
خواهر شهید: نه ، یه هفته بیمارستان بستری بود . من خودم هم اون موقع مریض بودم وشش تا هم بچه داشتم . مادرم به خاطر من نرفت برادرم رو ببینه . به همه میگفت ، درد دوری اون رو میتونم تحمل کنم ولی با شش تا بچه ی طیبه چکار کنم . وقتی به برادرم زنگ میزدم میگفت ، جان آبجی نوکرتم . خودم میام پیشت .
-نوید شاهد سمنان: پس درجا شهید نشده بود ؟
خواهر شهید: نه ، یه مدت شیراز بستری بود .
-نوید شاهد سمنان: چه مدت طول کشید که شهید شد ؟
خواهر شهید: شش روز .
- نوید شاهد سمنان:هیچ کس ازخانواده تون نرفت شیراز ؟
خواهر شهید: شوهر خواهرم وهر سه تا برادرهام رفتند .
- نوید شاهد سمنان:اون ها که شهید رو دیده بودند ، درمورد وضعیتش حرفی نزدند ؟
خواهر شهید: میگفتند ، میزان جراحت خیلی بالا بوده . ما فقط از گردن به بالا رو دیده بودیم . بقیه رو کاملا پوشانده بودند . حتی خودش هم حس نمی کرده چی شده . فقط به شوهر خواهرم که الان مرحوم شده گفته بود ، میدونم پام قطع شده . برو به بقیه بگو راحت بخوابن . یعنی منظورش دشمنان اسلام بوده .
- نوید شاهد سمنان:به هیچ کدوم از برادرهاش وصیت نکرده بود ؟
خواهر شهید: برادرهام چیزی به ما نگفتند . وسایلش هم به ما نشون ندادند . چون برای داداش اسماعیلم خیلی به ما فشار اومده بود ، به ما حرفی نمیزدند که عصبی نشیم .
- نوید شاهد سمنان:اگر خاطره ای از شهید دارید ، بفرمایید ؟
خواهر شهید: برای همه از مشهد روسری و وسیله آورده بود و به من یه تسبیح داد . گفت ، این وبرای تو آوردم چون بیشتر لازمت میشه .
-نوید شاهد سمنان: خانم شمس دوستان شهید یادتون هست ؟
خواهر شهید: حسین بایزیدی . علی اکبر متحدی ، حسین متحدی و علی بختیاری . این ها همه قبل ازبرادرم شهید شده بودند ، ومیگفت ، باید انتقام دوستانم رو بگیرم .
- اون ها هم در امامزاده سید ابوالقاسم دفن هستند ؟
خواهر شهید: بله .
-نوید شاهد سمنان: ممنونم خانم شمس اگر صحبتی ندارید ، من آخرین سوالم رو بپرسم .
خواهر شهید: بفرمایید .
-نوید شاهد سمنان: به عنوان خواهر شهید ازمردم ومسئولین چه انتظاری دارید ؟
خواهر شهید: فقط کردار نیک ، گفتار نیک ، پندار نیک . به هم دیگه دروغ نگن و اسلام رو بازیچه ی خودشون نکنند .
-نوید شاهد سمنان: متشکرم ، انشاالله عمر با عزت داشته باشید .
خواهر شهید: ممنونم .
منبع:بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان