زندگینامه سردار شهید عبدالله شهروی
جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۱:۱۳
بعد از شهادتش فهميدم او فرمانده گردان بود!
عبدالله شهروي، فرزند غلامعلي و معصومه شهروي، در دوم دي ماه سال
1341 در خانواده اي زحمتكش در روستاي كرند در دو كي ل ومتري شمال
غربي گرمسار به دنيا آمد. در كودكي به بيماري سختي مبتلا شد - كه
اميدي به زنده بودنش نبود- ولي خواست خدا بود كه او بماند.
عبدالله در هفت سالگي به مدرسه رفت و دوران تحصيلات ابتدايي را در
روستاي خود گذراند. 1
با اينكه دو- سه سالي به سن تكليف او مانده بود، نماز مي خواند و روزه
«. هنوز زود است كه روزه بگيري » : مي گرفت. وقتي مادرش به او مي گفت
تمرين مي كنم كه وقتي روزه بر من واجب شد، » : در جوابش مي گفت
2«. راحت تر روزه بگيرم
او تحصيلات راهنمايي و دبيرستان را در شهرستان گرمسار سپري
كرد. 3 عبدالله زماني كه در دبيرستان درس مي خواند، براي خرجي خودش
كار مي كرد. دو سال زمين كشاورزي ديگران را اجاره مي كرد و خربزه و
هندوانه مي كاشت و خرج مدرسه خودش را در مي آورد و به پدر و مادرش
هم كمك مي كرد. 4
او انساني متواضع، خوش اخلاق، 5 با اخلاص، با اخلاق ، 6 ب ي ريا ، 7 رازدار
بود. 8 به افراد مسن خيلي احترام مي گذاشت و در كارها به آنها كمك
مي كرد. 9 عبدالله ديپلمش را در رشته ي ساختمان گرفت . در طي اين
سال ها علاوه بر درس خواندن، در كار كشاورزي و دامپروري به پدرش
كمك مي كرد و با شروع حركت انقلابي مردم، در راهپيمايي ها و تظاهرات
شركت مي كرد. 10
بعد از آن كه دانشجويان پيرو خط امام لانه جاسوسي آمريكا را تسخير
كردند، گروه ها، احزاب و جمعيت هاي مختلفي از سراسر كشور به حمايت از
اين اقدام انقلابي به تهران مي رفتند . يك روز هم عبدالله با تعدادي از
دوستان خود از گرمسار با پاي پياده به طرف لانه جاسوسي در تهران به راه
افتادند و پس از اعلام حمايت حضوري، به منزل برگشتند . اين حركت
دانشجويان آن قدر بزرگ و مهم بود كه امام خميني- قدس سره الشريف -
آن را به انقلاب دوم تعبير كردند. 11
بعد از پيروزي انقلاب و شروع جنگ تحميلي در هفتم آذر ماه سال
1360 عضو رسمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي گرمسار شد و مدت دو
ماه آموزش عمومي را در پادگان آموزش شهيد محمد منتظري قم گذراند
و بعد از آموزش به جبهه رفت.
عبدالله اولين مأموريت نظامي خود را در فروردين ماه سال 1361 به
مدت شش ماه انجام داد. او در دي ماه همان سال دوباره به جبهه اعزام و
در واحد اطلاعات- عمليات تيپ 17 علي بن ابي طالب - عليه السلام - به
عنوان مسئول گروه شناسايي مشغول به خدمت شد.
سپس در آذر ماه سال 1362 به پايگاه گرمسار برگشت و پس از چند
ماه خدمت براي انجام عمليات هاي چريكي و برون مرزي داوطلبانه براي
گذراندن آموزش هاي آبي- خاكي و تكاوري به همراه ابراهيم شادكام و
مجيد عربي به قرارگاه رمضان اعزام شد. پس از اتمام آموزش در قرارگاه
رمضان، 12 واقع در منطقه شمال غرب كشور، 13 تا آبان ماه سال 1364 در
عمليات ها و شناسايي هاي متعدد برون مرزي شركت مي كرد، پس از
مجروحيت از ناحيه دست براي مداوا به پايگاه گرمسار برگشت . پس از
مداوا و بهبودي نسبي به عنوان مسئول دفتر فرماندهي در سپاه مشغول
شد. 14
عبدالله هر وقت به منطقه دشمن مي رفت، با خودش غنايم زيادي را
مي آورد. 15
گردان ما در خط مقدم » : صدرالله كريمي، همرزمش، نقل مي كند
پدافندي مهران مأموريت داشت. عبدالله معاون گروهان بود . حد فاصل
خاكريز ما با دشمن مين گذاري شده بود. آ ن طرف ميدان يك تانك عراقي
سوخته بود ولي تيربار روي آن سالم به نظر مي رسيد. ما به تيربار خيلي
نياز داشتيم. عبدالله با احتياط از ميدان مين عبور كرد و خود را به ت انك
سوخته رساند. تيربار روي آن را با آچار باز كرد و با خود آورد . موقع
برگشت، عراقي ها متوجه شدند. از هر طرف به سمت او تيراندازي
مي كردند. اما او با فنون آموزش چريكي- كه ديده بود- تيربار را سالم به
اين طرف خاكريز رساند. مقداري از مهمات را -كه از عراقي ها در ميدان
16«. مين جامانده بود- براي استفاده بچه ها آورد
از صفات بارزش حجب و حياي او بود، حتي به خاطر اشتباه ديگران او
شرمنده مي شد. 17
عبدالله از وقت استفاده بهينه مي كرد و با قرآن انس عجيبي داشت . در
منطقه جنگي يا كوهستاني كه بود قرآن زياد مي خواند. 18 او خيلي سنجيده
و با فكر حرف مي زد. 19 رفتار و كردارش براي همه ي همرزمانش درس
عملي بود. هيچ گاه در كارهاي جمعي دستور نمي داد، بلكه خودش مشغول
به كار مي شد، رزمندگان هم با ديدن او هر كدام گوشه اي از كار را
مي گرفتند. 20
عبدالله بيشتر وقتش در جبهه بود 21 و در جبهه - با اين كه فرمانده
گردان بود- نقش پدر را براي رزمنده ها ايفا مي كرد. به طوري كه در شب
به همه ي چادرها سر مي زد و مواظب آنها بود. 22 زماني كه در كردستان بود
به عمليات برون مرزي مي رفت. براي ماه ها امكان تماس يا دادن نامه نبود .
بنابراين چند نامه مي نوشت و در مقر اصلي در قرارگاه رمضان مي گذاشت و
به دوستانش سفارش مي كرد، هر موقع نامه اي از خانه برايش آمد، يكي از
اين نامه ها را به عنوان پاسخ به آدرس منزل بفرستند. 23
او در عمليات هاي زيادي از جمله كربلاي 24،1 كربلاي 25،5 والفجر 8
شركت داشت. 26
در فرودين ماه سال 1365 به منطقه جنوب اعزام و در تيپ 21 امام
رضا(ع) در گردان قائم (عج) به عنوان فرمانده گروهان مشغول شد . در
همان سال در كنكور سراسري شركت كرد و در دانشگاه شهيد مهاجر
اصفهان در رشته ساختمان پذيرفته شد، ولي ترجيح داد در جبهه بماند. با
تاسيس تيپ مستقل 12 قائم آل محمد- عجل الله تعالي فرجه الشريف -
در مرداد ماه همان سال با رشادت و دلاوري - كه از خود بروز داد - به
فرماندهي گردان امام سجاد (ع) منصوب شد.
او سي و هشت ماه از عمر شصت ماهه اش در سپاه را داوطلبانه در
جبهه هاي غرب و جنوب گذراند. 27 شب عمليات كربلاي 5 گردان عبدالله به
محاصره دشمن بعثي درآمد. عبدالله بچه ها را يكي يكي از مسيري كه فقط
امكان تردد يك نفر بود به عقب فرستاد. يك دستگاه تانك هم آتش گرفته
بود و منطقه را مثل روز روشن كرده بود. فاصله ي زيادي با دشمن داشتند.
تقي و عبدالله و يك بيسيم چي آخرين نفرهايي بودند كه بر مي گشتند
28 نزديك همان تانك سرانجام در بيست و سوم دي ماه سال 1365
آتش گرفته گلوله اي به چشمش اصابت كرد و به شهادت رسيد. 29
بعد از شهادتش فهميدم او فرمانده گردان بود. » : پدر شهيد بيان مي كند
چون هر وقت از او مي پرسيدم: چه كار مي كني؟ مي گفت : هيچي ! همون
كاري كه ديگران مي كنند. آنقدر راز دار بود كه كوچكترين خبرهاي جبهه
30«. و جنگ را به كسي نمي گفت، مگر به كسي كه مورد اطمينانش بود
اي مردم- » : سردار شهيد عبدالله شهروي در وصيت نامه اش بيان مي كند
كه تمام جان و مال خود را در قبال اين انقلاب فدا كرديد- از ولايت فقيه
و امام عزيز پيروي كنيد و هميشه يار و ياورشان باشيد و از آنها جدا
نشويد. وحدت خود را حفظ كنيد. مساجد را پرنماييد و نگذاريد مساجد
خالي بماند، چون انقلاب از درون همين مساجد و جماعت ها به وقوع
پيوست. از تفرقه و جدايي پرهيز نماييد كه دشمنان اسلام مي خواهند بين
ما تفرقه باشد. نمازهايتان را به جماعت بخوانيد و هميشه به نماز جمعه
برويد و از رفتن فرزندانتان به جبهه هاي حق عليه باطل جلوگيري نكنيد .
امام را دعا كنيد. اي رزمندگان عزيز، اطاعت از ولايت فقيه كنيد و از حرف
فرمانده پيروي كنيد و آن را اجرا كنيد و براي اسلام پيكار كن يد . برادران
عزيز، سپاه را بايد به صورت حوزه علميه درآوريد و تقوا و علم را پيشه خود
سازيد.
مادر عزيزم، اگر خواستي گريه كني براي امام حسين (ع) گريه كن و
31«. برادر عزيزم محمد هميشه علم بياموز
پي نوشت ها
-1 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 1
-2 همان ص 5
-3 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 1
-4 همان، ص 6
-5 خاني، حسين- خاطرات، ص 14
-6 شادكام، امان الله- خاطرات، ص 25
-7 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره ص 34
-8 احساني، علي اكبر- خاطرات، ص 16
-9 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 8
-10 همان، ص 1
-11 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، صص 6و 7
-12 همان، ص 2
-13 فلاح، فاضل- خاطرات، ص 30
-14 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 2
-15 شادكام، امان الله- خاطرات، ص 25
-16 ميرآموزي، علي - خاطرات، ص 23 و 22
-17 خاني، حسين- خاطرات، ص 17
-18 همان
-19 عرفانيان، رحيم- خاطرات، ص 27
-20 غريبي، مصطفي- خاطرات، ص 43
-21 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 43
-22 كريمي، صدرالله- خاطرات، ص 37
-23 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 21
-24 پازوكي، عباس- خاطرات، ص 25
-25 فريدون، حج تالاسلام حسن- خاطرات، ص 33
-26 زاهدي، حسن علي- خاطرات
-27 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 3
-28 همان، ص 1
-29 معينيان، تقي- خاطرات، ص 39
-30 پرونده فرهنگي شاهد- خاطره، ص 50
-31 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه
نظر شما