فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان سمنان/شهیدمحمد رضا خالصی
نيروهاي بسيجي هيج وقت خسته نمي شوند، روحيه آنها خيلي قوي است،
محمدرضا خالصي، فرزند كريم و نساء، در اول بهمن ماه سال 1338 در شهرستان سمنان به دنيا آمد. 1
دوره ابتدايي را در دبستان توكل (محرم فعلي ) و دوره دبيرستان را در دبيرستان كوروش كبير- كه از دبيرستان هاي سطح بالاي آن زمان از لحاظ علمي بود- در رشته رياضي فيزيك گذراند.
آخرين سال هاي تحصيلي اش همزمان بود با قيام مردم مسلمان ايران، او نيز با هماهنگ كردن جوانان محله به طور جدي مبارزاتش را آغاز نمود.
تشكيل كتابخانه و كلاس هاي فكري از ديگر اقدام هاي انقلابي او بود. مسجد را پايگاهي براي درگيري با رژيم و گروهك هاي ملحد انتخاب كرده بود. 2
آن زمان با اين كه حرف زدن از امام خميني سخت و داشتن عكس امام جرم بود، اما عكس امام خميني را بر ديوار خانه نصب نمود و در تمام تظاهرات حضور داشت و ديگر جوان ها را ترغيب به شركت مي كرد.
با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از اولين كساني بود كه عضو آن شد و در مدت كوتاهي استعداد و لياقتش به لحاظ فرماندهي آشكار گرديد.
او فرماندهي گروهي را در تپه هاي تكاب به عهده داشت كه جنگ شروع شد. بعد از شروع جنگ فرماندهي اولين گروه اعزامي از سپاه سمنان به جبهه هاي نور به عهده او گذاشته شد.
بعد از فرار بني صدر، سپاه اقدام به تشكيل يگان هاي مستقلي كرد. از آن زمان محمدرضا و همرزمانش در قالب گردان و تيپ عمل مي كردند. 4
دوتا گروهان بوديم . فرمانده » : عبدالله دخانيان، همرزمش، نقل مي كند گروهان ما محمدرضا خالصي بود . از تكاب دستور آزادسازي روستاي قزقپان آمده بود. نزديك ظهر روستا را محاصره كرديم . قرار شد براي
پاكسازي وارد روستا بشويم. رضا گفت: طرف حساب ما فقط كساني هستند كه اسلحه دستشان باشد. به مردم عادي روستا هيچ خسارتي نبايد برسد .
ضد انقلاب فرار كرده بود. داخل روستا فقط مردم عادي بودند. مردم روستا بالاي پشت بام، خرمن هاي علوفه زمستاني درست كرده بودند . چند تيرهوايي به يكي از اين خرمن ها خورده بود و آتش گرفته بود، تا مدت ها5«. محمدرضا ازاين مسئله ناراحت بود
گاهي اوقات به عنوان استاد آموزش نظامي مي داد. گاهي در كلاسش دبيران دبيرستان به عنوان شاگرد حاضر بودند و رضا با تواضع برخورد عده اي از شما حق استادي بر گردن من داريد » : مي كرد و به آنها مي گفت «. و مدتي دبير من بوده ايد و از محضر شما استفاده م يكنم
مثل يك سخنران كاركشته حرف مي زد در يكي از سخنراني هايش- كه صحبت از جبهه و نيرو بود- محمدرضا صحبت هايش را شمرده شمرده ادا مي كرد. هنوز سخنانش تمام نشده بود كه يك نفر از بين جمعيت بلند گفت: جناب آقاي خالصي، جنگ و دفاع به جاي خودش محفوظ . بياييد ببينيد در ادارات چه مي گذرد، ببينيد چگونه با مردم رفتار مي كنند ؟
محمدرضا او را به آرامش دعوت كرد و گفت: برادر عزيز، براي تداوم انقلاب بايد هم خون داد و هم سيلي خورد. مي دانم. بي اطلاع نيستم . ان ش اءالله 6«. خداوند كمك مي كند او در تأسيس تيپ حضرت قائم آل محمد(عج) نقش موثري داشت. 7 در تيپ 12 قائم فرماندهي طرح عمليات را به عهده داشت. 8 در عمليات طريق القدس به شدت مجروح و مدت پنج ماه در بيمارستان و منزل بستري شد. 9
به مطالعه علاقه مند بود و در هر فرصتي كه مي يافت مشغول مي شد و در جبهه وقتي كارهايش تمام مي شد به جاي استراحت، مشغول مطالعه مي شد كه اين باعث تعجب همرزمانش بود. 10
بعد از عمليات بيت المقدس (آزادسازي خرمشهر) 11 با خانم مريم نژادلو ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج دو فرزند به نام هاي مرضيه (متولد سي ام شهريور ماه سال 1362 ) و محمد حسن (متولد سوم شهريور ماه سال 1365 ) مي باشد. 12
نماز شب را درهر شرايطي مي خواند . حسن ادب، همرزمش ، نقل پنج ساعت پياده راه رفته بوديم . حس ابي خسته شده بوديم و » : مي كند چهارده نفر در يك اتاق كوچك خوابيديم، در عوض گرم شديم . برف به شدت مي باريد. حدود ساعت سه صبح از خواب بيدار شدم، صدايي شنيدم.
با خود گفتم الآن كه نصفه شبه، صدا از بيرون بود . رضا داشت وضو مي گرفت. او دوست داشت موقع عبادت كسي او را نبيند، سريع بر گشت م 13«. كه بخوابم در حالي كه رضا مشغول خواندن نماز شب بود به مسايل عبادي، مخصوصاً واجبات بسيار اهميت مي داد و اگر كسي بي توجهي مي كرد، تذكر مي داد. مخصوصاً در مورد روزه خواري، سعي در ارشاد و هدايت افراد روزه خوار داشت. 14
در مباحثي كه كوچكترين بي احترامي به امام خميني را احساس مي كرد، ناراحت مي شد و آنجا را ترك مي نمود. حسن ادب نيز نقل مي كند: يك عده بيرون مسجد ايستاده بودند و با هم بحث مي كردند . هر كسي »
چيزي مي گفت. رضا كمتر حرف مي زد و بيشتر گوش مي داد. يكي گفت : همه خبرها را كه به امام نمي گن. يك عده اي دور امام هستند و هر خبري كه دلشان مي خواد، براش مي برن. رضا سكوت را شكست و گفت : مرد حسابي، اين چه حرفيه؟ مگه مي شه همه خبرها به امام نرسه؟ بعد رو كرد به بقيه و گفت: بياييد برويم، برويم. با ناراحتي از جميعت جدا شد . بهش گفتم: بهتر نبود به جاي عصبانيت برايش دليل مي آوردي؟ او- كه هنوز عصباني بود- گفت: كسي كه آفتاب رو مي بينه و مي گه شبه، دليل 15«. نمي فهمه با بي بندوباري و فساد به شدت برخورد مي كرد. در اين مورد، تشييع جنازه شهدا بود . رضا » : عبدالحسين خالصي، برادرش، نقل مي كند اشك هايش را پاك مي كرد. به طرف مزار شهدا همراه با جمعيت مي رفتيم . از خيابان امام پيچيديم به سمت بازار. حالت رضا عوض شد . به سرعتش افزود. من هم دنبالش رفتم. ديدم رضا با يك نفر درگير شده بود . گفتم : چي شده؟ گفت: خجالت نمي كشد، هنگام تشييع جنازه شهدا هم دنبال
ناموس مردمه ! مگه ميشه از يك طرف شهيد بديم و از طرف ديگه 16«. بي بندوباري را ببينيم
به خاطر تواضع و تقوايش همه رزمندگان او را دوست داشتند و او را به عنوان امام جماعت انتخاب كرده بودند. هر چند او به خاطر فروتني خود اما وقتي «. همه شما از من لايق تريد » : ابتدا قبول نكرده بود و گفته بود«. اگر قبول نكني، به طور فرادا نماز مي خوانيم » : رزمندگان گفته بودند
قبول كرده بود. 17
به نيروهاي بسيجي خيلي علاقه داشت . وقتي معاون گردان به او مي گويد كه امكانات كم است، بسيجي ها خسته شد ه اند ، مي گويد : نيروهاي بسيجي هيج وقت خسته نمي شوند، روحيه آنها خيلي قوي » است، ما خسته مي شويم و روحيه ماندن نداريم ، بسيجي ها را بدنام
18«. نكنيد براي اينكه بيشتر در جبهه باشد، خانواده اش را از سمنان به دزفول منتقل كرد. 19
ممكن است » : در يكي از نامه هايش خطاب به خانواده اش نوشته بود بپرسيد چرا بعد از عمليات تلفن نزدم؟ شايد يك عده اين كا ر را كرده باشند با اين كه عمليات هنوز ادامه دارد. من به عنوان مسئول عم ليات نمي توانم از منطقه خارج شوم و ديگر اينكه وجدانم قبول نمي كند كه هنوز
عمليات نيمه كاره است و هنوز جنازه شهدا در بيابان جا مانده و هنوز مجروحين از منطقه عملياتي تخليه نشده اند، آن وقت من تلفن بزنم ان شاءالله بعد از آنكه عمليات به موفقيت نهايي رسيد، اگر زنده ماندم با 20«. شما تماس م يگيرم وقتي راديو، پذيرش » : عبدالله دخانيان، همرزمش، نقل مي كند قطعنامه 598 توسط ايران را اعلام كرد . ناراحتي از سر و صورت رضا مي باريد، به من گفت: ديدي اخبار چه گفت؟ ديدي چه خاكي به سرمان شد؟ سوار تويوتا شد. من هم سوار شدم. بدجوري رانندگي مي كرد. اصلاً در عالم ديگري بود. نزديك سنگر بچه ها ترمز كرد. به يك يك سنگرها سر مي زد و مي گفت: محكم باشين. ما اين حرفا را قبول نداريم . از من كاري
ساخته نبود، پشت سرش راه مي رفتم. دوباره سوار تويوتا شد. در قره خاني يك چشمه بود. كنارچشمه بلند بلند گريه مي كرد . گفتم : شايد راديو اشتباه كرده يا شايد ايران مي خواهد فريبشان بدهد. قبل از اذان به قرارگاه رفتيم. هر كسي چيزي مي گفت. تمام آن وقت نمي دانست پذيرش قطعنامه  توسط امام بوده. حالت عجيبي در او به وجود آمد. گفت: اگر امام قطعنامه
را پذيرفته هيچ حرفي نيست. ما هم مطيعيم. ديگر هيچ گونه نگراني در 21«. اونديدم
برادر كوچكش حسن، به شهادت رسيد. حسن آخرين فرزند خانواده و رضا خيلي با او صميمي بود، اما شهادت او خللي در اراده اش ايجاد نكرد .
وقتي از او خواسته مي شود به خاطر شهادت برادرش به مرخصي برود ، مي گويد: الآن چه وقت مرخصيه. او كار خودش را كرد، ما هم بايد كار خودمان را انجام بدهيم. من الآن برم مرخصي، جواب حسن را در آن دنيا22«. چگونه بدهم هنگام حمله منافقان در عمليات مرصاد، بر اثر آتش آرپي جي صورتش به قول حاج » : سوخته بود. وقتي رزمندگان علتش را مي پرسيدند، مي گفت و اين آخرين ديدار او با دوستان و «. محمود، خانم منافقه گازگرفته همرزمان بود. 23
1367 در عمليات مرصاد، منطقه اسلا م آباد بر اثر اصابت /5/ در تاريخ 7تركش به ناحيه دست و قطع شدن دست راست به شهادت رسيد. 24
سوار تويوتا شديم . » : در مورد نحوه شهادتش، حسن ادب نقل مي كند تنگه چهارزبر- كه حالا مرصاد مي گويند- توقف كرديم . رضا با فرمانده گروهان صحبت كرد. به او گفت: به بچه ها بگو به هيچ چيز دست نزنند. تا منطقه آلوده است، غنيمت بي غنيمت . دوباره سوار ماشين شد يم. از
اسلام آباد و كرند غرب عبور كرديم. حاج محمود سرعت را كم كرد. صداي شليك آمد. پريديم پايين. آرپي ج ي به ماشين خورده بود . محمدرضا، تقي مداح و رضا قنبري شهيد شده بودند و حاج محمود به سختي مجروح 25«. شده بود
اي خداي بزرگ ،از » : محمدرضا خالصي در وصيت نامه اش نوشته است تو نااميد نيستم. مي دانم صداي العفو مرا مي شنوي و مرا از لطف خود
نااميد نمي كني، شما اي ملت شهيد پرور، برخيزيد و سلاح شهداي گلگون كفن را برداريد و راهي صحنه نبرد شويد كه امروز كربلا تكرار شده است .
اگر امروز حسين زمان را ياري نكنيد در دنيا و آخرت مورد خشم و غضب الهي خواهيد بود. اما شما خانواده معظم شهدا، مقاومت و ايثارگري شما باعث حسرت و نااميدي دشمنان خدا خواهد شد.
شما بسيجيان غيور، به جبهه ها هجوم ببريد و با يك ضربه كاري كار صدام و صداميان را به پايان برسانيد و دل امام زمان(عج) را شاد كنيد.
شما پاسداران، آنچه لياقت سخن امام كه فرموده: اي كاش من هم يك پاسدار بودم، انجام دهيد. تا مديون امام و شهدا نباشيد. و شما مسئوليني كه امور امت حزب الله در دست شماست، مبادا خون شهدا را با كارهايي كه در شأن يك مسئول در جمهوري اسلامي نيست به هدر دهيد . در پايان همه را به تقوا سفارش مي كنم، به اميد آن روزي كه كربلا و قدس آزاد 26«. شود
پيكر پاكش به همراه شهيد حاج محمود اخلاقي، شهيد نوروز ايماني نسب و شهيد تقي مداح، پس از تشييع در جوار مرقد امام زاده يحييبن موسي بن جعفر(ع) در شهرستان سمنان به خاك سپرده شد.
پي نوشت ها
-1 پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه
-2 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 6
-3 عموزاده، محمدهادي- خاطرات، صص 3و 2
-4 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
-5 دخانيان، عبدالله- خاطرات، ص 9
-6 خالصي، عبدالحسين- خاطرات، صص 12 و 11
-7 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 61
-8 پرونده كارگزيني شاهد- فرم سه برگي
-9 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 61
-10 ادب، حسن- خاطرات، ص 49
-11 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص 61
-12 پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه
-13 ادب، حسن- خاطرات، ص 47
-14 نژادلو، مريم- خاطرات، ص 25
-15 ادب، حسن- خاطرات، ص 14
-16 عبدالحسين، خالصي- خاطرات، ص 14
-17 قاسم پور، علي اصغر- خاطرات، ص 16
-18 همان ص 45
-19 نژادلو، مريم- خاطرات، ص 35
-20 همان، ص 42
-21 دخانيان، عبدالله- خاطرات، ص 53
-22 خالصي، عبدالحسين- خاطرات، ص 23
-23 خالصي، محمدتقي- خاطرات، ص 55
-24 پرونده كارگزيني شاهد، گواهي شهادت
-25 ادب، حسن- خاطرات، ص 56
-26 پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه شهيد، ص 63
-27 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه، ص

منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده