نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

فرزندم ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت

فرزندم ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت

شهید «سید علی شعنی» نقل می‌کند: «پیرزن آهی کشید و گفت: خدا را شاکرم که پیش جدم حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) شرمنده نیستم. فرزندم ذریه حضرت فاطمه (س) را تنها نگذاشت. پای رکابش با دشمن اسلام جنگید. روسفیدم کردی مادرجان! روسفید شدم!»
خلاقیت شهید «شعنی» در آموزش نماز به کودکان

خلاقیت شهید «شعنی» در آموزش نماز به کودکان

برادر شهید «سید علی شعنی» نقل می‌کند: «گفتم: تو که بری ما یادمون می‌ره. به فکر فرو رفت؛ اما خیلی زود از جایش بلند شد، ضبط صوت را آورد. صدایش را ضبط کرد. شعر اصول دین را هم خواند و با لبخند، نگاهی به ما انداخت و گفت: اینم واسه وقتایی که من نیستم.»
بال پروازی که شب عملیات نمایان شد

بال پروازی که شب عملیات نمایان شد

هم‌رزم شهید «سعید شامانی» نقل می‌کند: «گفت: نمی‌شه، باید باشم! اینجا واجب‌تره. یکی از بچه‌ها صدایش زد و گفت: آقا سعید! مثل این که قصد پرواز داری! آره؟ به پشتش نگاه کرد و گفت: پس کو بال پروازم؟ من که چیزی نمی‌بینم و خندید. بچه‌ها هم خندیدند و گفتند: نامه باشه اگه سعید توی عملیات شهید نشد بعد برات می‌بره.»
زنده ماند تا مرگ خود را آگاهانه انتخاب کند

زنده ماند تا مرگ خود را آگاهانه انتخاب کند

مادر شهید «سعید شامانی» نقل می‌کند: «چهارستون بدنم می‌لرزید. با هم در را از روی بچه برداشتیم. دَمر افتاده بود. با دست‌های بی‌رمقم بچه را بغل کردم و به سر و رویش نگاه کردم و دنبال شکستگی می‌گشتم. فقط پیشانی‌اش کمی خراش برداشته بود. سر به آسمان گرفتم و خدا را شکر کردم.»
بی‌اختیار اشک‌هایم جاری شد

بی‌اختیار اشک‌هایم جاری شد

مادر شهید «سید محمد ترابی» نقل می‌کند: «تمام بدنش تاول داشت و سیاه بود. گفتم: سید محمد! چرا این جوری شدی؟ بی‌اختیار اشک می‌ریختم. گفت: مامان! چرا گریه می‌کنی؟ الآن که حالم خوبه، اگه چند روز پیش منو می‌دیدی چی می‌گفتی؟»
با همه وابستگی‌اش به سختی از مادر جدا شد

با همه وابستگی‌اش به سختی از مادر جدا شد

خواهر شهید «علی جزءحدادی‌مطلق» نقل می‌کند: «دوباره به سمت مادر رفت و کنارش نشست. قدری به صورت مادر نگاه کرد. دست‌هایش را در دست گرفت و بوسید. گفت: «مادرجان! حلالم کن و با همه وابستگی‌اش به سختی از مادر جدا شد. تو دلم گفتم: مگه تاحالا نمی‌رفته؟ چرا آرام نیست؟!»