نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شهادتش برایمان افتخاری بزرگ است

شهادتش برایمان افتخاری بزرگ است

مادر شهید «محمدرضا منشی‌زاده» نقل می‌کند: «رفتم سپاه تا خبری از محمدرضا بگیرم. اما نمی‌گفتند. گفتم: این‌ها راهشان را خودشان انتخاب کرده‌اند و اگر هم شهید باشند برای ما افتخار است. خلاصه پس از این حرف‌ها، خبر شهادتش را به من دادند.»
در عمل ثابت کرد یار امام زمانش است

در عمل ثابت کرد یار امام زمانش است

همسر شهید نقل می‌کند: «در مراسم عقد یک عکس امام خمینی(ره) را که خودم طراحی کرده بودم به ایشان هدیه دادم. تا آن عکس را گرفت، شروع کرد به گریه کردن. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت: می‌ترسم نتونم یک سرباز واقعی برای امام زمان و رهبرم باشم. او در عمل ثابت کرد که به ندای امام و رهبرش لبیک گفت و سرباز واقعی آن‌ها شد.»
نگاهش آسمان را می‌کاوید و از خدا شهادت می‌خواست

نگاهش آسمان را می‌کاوید و از خدا شهادت می‌خواست

مادر شهید «عباسعلی کوچکی» نقل می‌کند: «آن روز که شهید شعبان ایثاری، چون خورشیدی بر روی دست‌های مردم آرام گرفته بود و به سمت شهیدآباد روستا می‌رفت، می‌گفت: خوش به‌حال شعبان! این ملت را آباد کرد! نگاهش آسمان را می‌کاوید و از خدا شهادت می‌خواست.»
دلم برای بابا می‌سوزه!

دلم برای بابا می‌سوزه!

مادر شهید «علی‌اصغر دولابی» نقل می‌کند: «یک روز عرق ریزان درحالی که آن‌قدر دویده بود که تا بناگوشش سرخ شده بود، آمد خانه. نفس‌نفس زد و گفت: مامان! زود باش! باید برگردم؛ بچه‌ها منتظرن. لیوان آب را تا ته سر کشید و گفت: دلم برای بابا می‌سوزه؛ از صبح تا حالا کار کرده؛ حتماً خیلی گرسنه شده.»
«حسین» به چیزی که می‌خواست رسید

«حسین» به چیزی که می‌خواست رسید

هم‌رزم شهید «حسین سماوی» نقل می‌کند: «گفتم: حسین آقا! چرا ناراحتی؟ با دلخوری گفت: خواب دیدم. به دلم برات شده توی این عملیات شهید می‌شم. می‌خوام از نفر‌ات اوّلی باشم که به این توفیق می‌رسم. خمپاره‌ای آمد و ترکشش به سر حسین خورد و بی‌هوش افتاد. گفتم: حسین آقا! رسیدی به اون چیزی که می‌خواستی!»
ثوابش را با من قسمت کرد

ثوابش را با من قسمت کرد

هم‌رزم شهید «حسین سماوی» نقل می‌کند: «با خنده گفتم: اگه امشب به گشت رفتی، یک قدم به نیت من بردار و بگو: خدایا! یک قدم ثوابش برای محمدتقی نوشته بشه. او هم خندید و رفت.»