نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

آخرین زمزمه‌های حاج‌رجب پیش از پرواز به ملکوت

آخرین زمزمه‌های حاج‌رجب پیش از پرواز به ملکوت

هم‌رزم شهید «رجب پریمی» نقل می‌کند: «به طرفش دویدم، صورتش غرق خون شده بود و چیزی را زمزمه می‌کرد. سرم را نزدیک کردم می‌گفت: السلام علیک یااباعبدالله و بعد چشمانش را برای همیشه بست و به ملکوت پرواز کرد.»
قول شفاعت

قول شفاعت

هم‌رزم شهید «مجید ایزدبخش» نقل می‌کند: «هربار که می‌خواستیم وارد عملیاتی بشویم، با تک‌تک بچّه‌ها روبوسی و خداحافظی می‌کرد و حلالیت می‌خواست. بعدش می‌گفت: همه به هم قول بدیم که اگه شهید شدیم، شفاعت بقیه رو بکنیم.»
با رفتنش، دلم هم با او رفت

با رفتنش، دلم هم با او رفت

مادر شهید «خلیل بیناباشی» نقل می‌کند: «برای بدرقه‌اش به حسینیه رفتم. موقع خداحافظی، او را در آغوش گرفتم. صورتش را بوسیدم. گونه‌هایش سرد بود. گفتم: چقدر صورتت سرده! گفت: آخه زمستونه! با رفتنش دلم هم با او رفت.»
رعایت محرم و نامحرم واجبه

رعایت محرم و نامحرم واجبه

برادر شهید «جمال بنی‌جمال» نقل می‌کند: «رفت تو خیابون. پرسیدم: چرا این کار رو کردی؟ گفت: توی پیاده‌رو شلوغ است و بعضی‌ها هم رعایت محرم و نامحرم رو نمی‌‎کنن و به هم می‌خورن.»
نشانه‌ای برای مادر

نشانه‌ای برای مادر

مادر شهید «امرالله بندار» نقل می‌کند: «یک شب خواب دیدم پیشم آمد. یک شال سبز دستش بود. به من داد و گفت: اینو بگیر مادر! من تا چند روز دیگه میام. چند روز بعد پیکرش را برای ما آوردند.»
انگار داشت به ما می‌خندید!

انگار داشت به ما می‌خندید!

خواهر شهید «عزت‌الله بلوچی» نقل می‌کند: «همه رفتیم کنار تابوت برادرم. کفن را که از صورتش برداشتیم، انگار داشت به ما می‌خندید. چقدر زیبا شده بود! لباس خاکی جبهه تنش بود و آرام آرمیده بود.»