نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

نشانه‌ای برای مادر

نشانه‌ای برای مادر

مادر شهید «امرالله بندار» نقل می‌کند: «یک شب خواب دیدم پیشم آمد. یک شال سبز دستش بود. به من داد و گفت: اینو بگیر مادر! من تا چند روز دیگه میام. چند روز بعد پیکرش را برای ما آوردند.»
انگار داشت به ما می‌خندید!

انگار داشت به ما می‌خندید!

خواهر شهید «عزت‌الله بلوچی» نقل می‌کند: «همه رفتیم کنار تابوت برادرم. کفن را که از صورتش برداشتیم، انگار داشت به ما می‌خندید. چقدر زیبا شده بود! لباس خاکی جبهه تنش بود و آرام آرمیده بود.»
در نماز شبت مرا یاد کن!

در نماز شبت مرا یاد کن!

شهید «علی اشتری» در نامه‌ای به دوستش می‌نویسد: «دوست عزیزتر از جانم! یک خواهشی از شما دارم و آن این که در نماز شب‌ها و دعاهایتان یادی هم از این روسیاه درگاه خداوند بنمایی که امیدوارم با وساطت شما ترحم خداوند شامل حالم گردد.»
نمی‌دانم چرا این دفعه این‌قدر حسینی شده‌ام

نمی‌دانم چرا این دفعه این‌قدر حسینی شده‌ام

مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «به خواهرش گفته بود: پروین! نمی‌دونم چرا این دفعه این‌قدر حسینی شده‌ام. اسم امام حسین رو که می‌برن، حالم عوض می‌شه، به نظرم باید این دفعه دیگه دفعه آخرم باشه.»
این حنا چه بوی خوبی به موهات داده

این حنا چه بوی خوبی به موهات داده

مادر شهید «نصرت‌الله شریفی‌‏صحی» نقل می‌کند: «او را در آغوش گرفتم، سرم را روی سرش گذاشتم و گفتم: این حنا چه بوی خوبی به موهات داده! هر وقت دلتنگش می‌شوم، یاد حرف‌هایش می‌افتم و عطر حنایش وجودم را پر می‌کند.»
پرندگان بهشتی با شهادتش آمدند

پرندگان بهشتی با شهادتش آمدند

مادر شهید «علیرضا مومنی» نقل می‌کند: «عمویش که فرد متدینی است، شب قبل از اعلان خبر شهادت علیرضا خوابی دیده بود. گفت: اطراف خونه شما پرندگان بهشتی پُر بودن. از خواب بیدار شدم، دو رکعت نماز خوندم و دوباره خوابیدم. صبح شد و خبر شهادت علیرضا رو دادن، فهمیدم که تعبیر خوابم چه بوده است.»