سیری در حیاتِ طیبه شهید ناصربخت:
سردار شهید «محمّدحسن ناصربخت» از فرماندهان شهید دوران دفاع است. از او روایت شده است:«در آزمون کاردانی رتبۀ اوّل را کسب کرد. او در پی گم شده‌ای بود که در اساتید و کتاب‌های دانشگاه نمی‌یافت.»

ناصر بخت

به گزارش نوید شاهد البرز؛ زندگی پربار و خستگی ناپذیر سردار شهید حسن ناصربخت در روستایی باصفا به نام صوفی‌آباد (شاهین ویلا) که چندکیلومتری با غرب استان البرز امروزی فاصله دارد، شروع شد.

سردار شهید محمّدحسن ناصربخت در سپیده دم دی ماه ۱۳۲۹ چشم به جهان گشود. زمانی که محمّد به دنیا آمد، آن‌ها زندگی ساده‌ای داشتند و امورات خانواده را پدرش با حقوق کارمندی اداره می‌کرد؛ و معتقد بود با آمدن فرزند به زندگی، برکت روز افزون خداوند شامل حالشان خواهد شد. با آمدن محمّدحسن شادی و امید بیشتر از همیشه به زندگیشان جاری شد. عطر وجود محمّد، چون گل میخک و یاس زندگی آن‌ها را معطّر کرد.
دوران کودکی و نوجوانی را در کنار خانواده اش به خوبی سپری کرد. پس از اتمام دورۀ دبستان راهنمایی و دبیرستان در موسسه تحقیقات و سرم‌سازی حصارک به عنوان کمک تکنسین در بخش ساخت سرم‌های پرورش طیور به کار مشغول شد. پس از ترویج آبادانی در آزمون دامپزشکی شرکت کرد و رتبۀ اوّل را از آن خود نمود. بعد از پایان تحصیلات به خدمت سربازی رفت. او همیشه وقت خویش را برای ترویج فرهنگ پربار اسلام می‌گذاشت. به روستا‌های محروم سر می‌زد و فقر فرهنگی و اجتماعی را با تمام وجود خویش حس می‌کرد، تصمیم گرفت تا آخر عمر در خدمت مردم محروم و مستضعف روستا‌های کشورش باشد. گاهی از حقوقی که دریافت می‌کرد نیمی را خرج مستمندان می‌کرد. حتی روز‌های تعطیل نیز دست از کار و تلاش بر نمی‌داشت در مدت کمی درس‌های دانشگاهی خود را پشت سر گذاشت و در آزمون کاردانی رتبۀ اوّل را کسب کرد. او در پی گم شده‌ای بود که در اساتید و کتاب‌های دانشگاه نمی‌یافت.

مبارزات انقلابی
شهید ناصر بخت رفته رفته تبلیغات بر علیه رژیم منحوس پهلوی را در مجامع و مجالس عمومی شروع کرد و بعد از مدتی توسط ساواک دستگیر شد. او از دورانی که در زندان بود، برای نزدیکانش اینگونه تعریف می‌کرد. به وسیلۀ ضربه‌های کابل از ما اعتراف می‌گرفتند و دویست ضربه با کابل مسی روی پاهایم زدند به طوری که قادر به راه رفتن نبودم و برای حرکت از دست و زانوهایم استفاده می‌کردم. بعد از اینکه آن‌ها از اقرار گرفتن مایوس شدند مرا به بیمارستان زندان بردند و بعد از مداوا به روی زخم‌های التیام نیافته‌ام دوباره شلاق می‌زدند و من فریاد می‌کشیدم آن‌ها می‌خواستند عهد و پیمانی را که با خدا بسته بودم بشکنند ولیکن با صبر و استقامت بر آن‌ها غلبه نمودم و آن‌ها را عاجز کردم تا اینکه بالاخره ناامید شدند و مرا رها کردند. بعد از مدتی محمّد‌حسن از زندان آزاد شد یکی از دوستانش گفت: اوّلین باری که محمّد حسن ناصر بخت را بعد از آزادی دیدم برایم یکی از آیه‌های قرآن را تلاوت نمود که مفهوم آن هجرت، قیام و جهاد بود. او در این مسیر بسیار تلاش و پشتکار داشت. شهید بزرگوار به مدت یک سال تمام دروس دانشگاهی خود را با موفقیّت بسیار گذراند. اما در طول تحصیل همواره در پی گم شده‌اش می‌گشت و هر چه در کتاب‌ها جست و جو می‌کرد نشان یا حتی ردپایی از او نمی‌یافت. در همین دوران به طور اتفاقی با طلبه‌ای عالم آشنا شد و توسط او بینش عمیق‌تری نسبت به فرهنگ و معارف اسلامی پیدا کرد. هر شب وقتی به خانه می‌رفت از کتاب‌هایی که داشت برای اهل خانه می‌خواند تا سطح آگاهی آن‌ها بالا برود. محمّدحسن نسبت به رژیم ستم شاهی منفورتر شد. حقیقت‌طلبی در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به او روحیه می‌داد.
وی می‌پنداشت که باز در مرحله امتحان و آزمایش الهی قرار گرفته است. این مسئولیّت را برای رضای خدا و خشنودی مردم بر عهده گرفت و به پا خواست. مجروحین و مستضعفین مناطق محروم سیستان و بلوچستان، زابل، زاهدان و چابهار به خوبی او را می‌شناسند. به این ترتیب بود که وی به همراه همسر و فرزندش زادگاه خود را ترک کرد و برای سازندگی به نقاط محروم جامعه اسلامی سفر دیگری آغاز کرد و به مدت دو سال در هوای گرم و سوزان این شهر‌های دور افتاده بی وقفه تلاش نمود. با این حال به دلیل خدا و مردم محروم مقاومت می‌کرد. شهید ناصربخت برای یاری رساندن به اهالی روستا‌ها از هیچ کمکی دریغ نمی‌کرد. پا به هر جایی که می‌گذاشت با خودش آبادانی به ارمغان می‌آورد. به خانواده‌های بی بضاعت کمک می‌کرد و برای ترویج فرهنگ و سطح سواد و آگاهی مردم از جمله دختران و پسران را تشویق به شرکت در نهضت سوادآموزی و رفتن به شهر‌های اطراف می‌کرد.

جهادگری
شهید ناصر بخت شبانه روز در خدمت مردم بود. ماه مبارک رمضان بود و او از پیش قسمتی از بودجه خود را برای تهیه آذوقه مستمندان در نظر گرفته بود و بدون اینکه متوجّه شوند. آذوقه‌ها را جلوی درب منزل آن‌ها می‌گذاشت تا دلشان را شاد کند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تثبیت آن و صدور فرمان تشکیل جهاد سازندگی در کشور با توجّه به این که ایشان در اداره دامپزشکی از شهرستان‌های توابع استان زنجان شاغل بود وارد جهاد سازندگی در استان زنجان شد و بعد از مدتی به جهاد سازندگی کرج انتقال یافت و در قسمت امور دامپزشکی فعالیّت‌های خود را آغاز کرد. جو فرهنگی سازندگی در جهادگران با خلق و خوی ناصربخت هماهنگی خاصی داشته و بر اساس تلاش ایثار و زحمات شبانه روزی مدتی وی به عنوان پاسداری از دست آورد‌های انقلاب این سازندگی را ادامه داد. این بزرگ مرد مدت دو سال در مناطق دور افتاده و محروم انجام وظیفه کرد که به دلیل تقدیر و تشکر از زحمات و تلاش بی وقفه اش توفیق زیارت بیت الله الحرام نصیبش شد در سفر حج در کشور عربستان با مسلمانان سیاه پوست آفریقایی اندونزیایی فیلیپینی و اقلیت‌های دیگر با زبان انگلیسی صحبت می‌کرد و دربارۀ اهداف و آرمان‌های امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی زمینه‌ی جنبش را در افکار آن‌ها آماده می‌کرد. اما او تحمل دوری از جبهه‌ها را نداشت و در تابستان ۱۳۶۵ از پایگاه شهید بهمن کمال زاده با عده‌ای از بسیجیان پا به جبهه‌های نبرد گذاشت، تا دین خود را نسبت به اعتقاداتش انجام دهد شهید ناصربخت برای دفاع از مردم مظلوم کشورش غیورانه روانه جبهه‌های جنگ علیه باطل شد و در عملیات فتح المبین، بیت‌المقدّس، رمضان، بدر و والفجر هشت شرکت کرد در نامه‌ای که از روح ایثارگرانه و سلحشورانۀ او نشأت می‌گرفت برای خانواده اش چنین نوشته بود. دشمنان اسلام به خیال خود فکر می‌کنند که با تحمیل جنگ و اشغال افغانستان مظلوم، لبنان قهرمان و بیت المقدّس می‌توانند نور خدا را خاموش کنند، ولی خواست خداوند بر این است که با ایمان و توکّل به خدا به جنگ اهریمنان رفته و از کشته شدن باکی نداشته باشیم سرانجام پیروزی از آن مؤمنین خواهد بود. نگاهی به سرگذشت پیشینیان و صدر اسلام و جنگ ها‌ی مسلمین از بدر، احد و کربلای آن روزگار تا به جنگ‌های خیبر، بدر و والفجر کفرستیزان سپاه نور جبهه‌های نبرد، تحوّلی که در جامعه‌ی ما به وجود آمد آنچنان قلب‌ها را متحوّل کرد که دشمنان دیگر جسارت و جرات تجاوز به این مرز و بوم را نخواهند داشت. در آخرین اعزام وی ۱۳۶۵ از پایگاه کمال‌زاده با عده‌ای بسیجی به سوی جبهه‌ها اعزام شد.

شهادت در شب تاسوعا
فرمانده‌ی گردان مهندسی سیّدالشهدا (ع) و مسئول جهاد سازندگی سرانجام در غروب بیست و یکم اردیبهشت 1365، شب تاسوعای حسینی در عملیات کربلای دو در جبهه حاج عمران شرکت کرد و یار و دیار خود را رها کرد. قفس و حجاب تن را درید و با فریاد (هیهات من الظله) خلعت زیبای شهادت را بر تن کرد و به لقاء ا... پیوست و چه عاشقانه قدم در باغ پرپیچ و خم و آزمون‌های الهی گذاشت و چه زیبا و عارفانه مراحل سخت و نهایی را با سربلندی هرچه تمام‌تر پشت سر گذاشت. محکم و افتخار آفرین و حماسه ساز مانند حسین (ع) در آن شب‌ها و روز‌های حماسه و عشق و ایثار حسن برگ برنده در دست، شادی کنان از این زمین فانی به ملکوت اعلی عروج کرد و به لقایش همان که برای وصالش از همه وجود خویش گذشته بود رسید و در نهایت مزد خویش را دریافت کرد.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده