شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
يکشنبه, ۰۸ دی ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۴۸
یکی از جوجه ها را گرفتم و دادم دستش و گفتم: ببینم چطوری ازش مواظبت می کنی؟ اگر خوب بهش رسیدگی کنی و به آب و غذایش برسی، بزرگ می شود و برایت تخم می گذارد. تخمهایش هم می شود مال خودت.
نوید شاهد همدان:

تابستان ها می رفتیم باغ؛ بزرگ بود و باصفا. همیشه هم مرغ و جوجه داشتیم؛ یک روز محمد نشسته بود و جوجه ها را نگاه می کرد و با آنها حرف میزد.

گفتم: محمد می خواهی یکی از این جوجه ها را بهت بدم که خودت بزرگش کنی؟ با خوشحالی دست هایش را به هم زد و گفت: بله، حتما.

یکی از جوجه ها را گرفتم و دادم دستش و گفتم: ببینم چطوری ازش مواظبت می کنی؟ اگر خوب بهش رسیدگی کنی و به آب و غذایش برسی، بزرگ می شود و برایت تخم می گذارد. تخمهایش هم می شود مال خودت.

چند ماه از آن ماجرا گذشت؛ دورادور میدیدم که محمد به خوبی از جوجه مواظبت می کند.

یک روز پرسید: خمس مال را چه طوری باید داد؟ اصلا به چه کسی باید داد؟

گفتم خودت می گویی مال. تو که مال نداری، تو هنوز بچه ای. گفت: چرا، دارم. خودت یک جوجه بهم دادی. حالا بزرگ شده. شده یک مرغ خوشگل. بعد هم ده تا تخم گذاشته. خب، من باید خمس مالم را بدهم دیگر، این طور نیست؟


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده