زندگینامه
بابک کبودوند، بیست و پنجم شهریور ۱۳۴۹، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم، کارمند بود و مادرش طیبه نام داشت. دانش‌آموز چهارم متوسطه در رشته ریاضی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی و یکم فروردین ۱۳۶۷، در شیخ‌محمد عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.
نوید شاهد قزوین:وصیت نامه شهید بابک کبودوند

پدر و مادرم، عزیزتر از جانم، نور چشمانم، زحمت کشان دلسوز و سروران گرامی ام! هر چند به گفتن آسان است؛ لیکن بیان تشکر و سپاس از زحمات سالیانه ی پدر و مادر برای من به گونه ای است که اگر همه ی اهل جهان به یاری ام برخیزند، فکر نمی کنم بتوانم گوشه ای از زحمات طاقت فرسای شما عزیزانم را بیان کنم؛ لذا تنها به این اکتفا می کنم که بگویم: شرمنده ام و بس؛ که لب فرو بستن، بهتر از گفتن است.

پدر و مادر مهربانم! گرچه در این مدت فرزند شایسته ای نبودم؛ لیکن فکر می کنم اگر خدای رحیم بر این بنده ی حقیرش منَّت گذارد و فیض عظمای شهادت و لقای خودش را از روی کَرَم و عنایت به این گناهکار روسیاه عطا نماید، بتوانم –شاید- گوشه ای از شرمندگی هایم را به روسفیدی بَدَل نمایم.

استادان، مربیان، دوستان و همکلاسی ها! گرچه من لیاقت بیان این عرایض را در خود نمی بینم؛ ولی بنا به وظیفه ی شرعی که بر گردن دارم، فقط این را می گویم که از شُکر و سپاس حضرت حق -که بر من منَّت نهاد و نعمت همجواری و استفاده از شما عزیزان را به من عطا کرد- عاجز و درمانده ام و چون سایر امور زندگی شرمسار؛ لیکن مختصراً بیان می کنم که: عزیزان! سعی کنید حتماً در زندگی خود، هدف اصلی و اساسی خود را رضایت الله -جلَّ جلاله- قرار دهید.

ای برادران و خواهران! عمل صالحتان را زیاد کنید که توشه ی سفر آخر، به جز اعمال نیک نیست.

آن قدر خود را بسازید که از هر گناهی، خصوصاً معاصی شایع مانندِ دروغ، غیبت، تهمت و... و دیگر معاصی کبیره و صغیره، حالت انزجار داشته باشید و اگر -خدای نخواسته- آلوده به گناه و فریب شیطان گردیدید، به سرعت توبه کنید که خدا «سریع الرضا» و «غافر الذنوب» است.

بدانید که عذاب جهنم، بسیار سخت است و حسابرسی آن سخت تر و اگر قرار شود خدا از روی عدل با ما رفتار کند -جز عده ای اندک- همه اهل آتش هستیم.

برادران! بیایید کارهایمان را کنترل کنیم. بیایید اختیار نَفس مان را به عهده ی عقل و فطرت خداجوی بگذاریم و بیایید دست از کارهای بیهوده -که مقدمه ی معاصی هستند- بشوییم و بیایید اموری را مد نظر بگیریم که آن دنیا دست ما را بگیرند و اَعمالی که باعث خُسران دنیا و آخرتمان می گردد، انجام ندهیم.

من جداً شرمنده ام که این مسایل را بیان می کنم. خود کوله بارم خالی از عمل و پُر از گناه است؛ اما برادران و خواهران عزیزم! در آخر شما را به دوری از شیطان داخلی و خارجی سفارش می کنم. تک تک شما عزیزان باید بدانید که دشمنان مستقیم ما ابرقدرت ها و شیطان هایی هستند که در صحنه های نبرد و رویارویی با مجاهدان طریق الله، طعم شکست و زبونی را خواهند چشید.

نابودی منافقین کوردل و شیاطین وسوسه گر را -که نیروی فعال شیطان لعین هستند- باید به عهده ی شما گذاشت؛ پس آگاه و هوشیار باشید و مقابل تمامی این شیاطین مقاومت کنید و نباشد که -خدای ناکرده- تحت تأثیر سخنان هجو این افراد قرار بگیرید و به هر نحوی از انحا، نسبت به انقلاب، مسؤولین و دستاوردهای آن، نظرتان منفی شود؛ که اگر این طور شود، بدانید که در مرحله ی اول تمامی شهدای ما از شما ناراضی خواهند بود و شما پا روی خون مطهر این هزاران شهید گذاشته اید.

...و در آخر از خداوند متعال می خواهم که نیَّت مرا در بیان این مسایل خالصانه و در جهت رضای خود قرار دهد و به همگی ما توفیق انجام عبادات و ترک معصیت ها و مُحرَّمات را عطا کند.

خدایا! در دنیا جز گناه و پرده دری، هیچ نکردم؛ ولی جز بخشش، کَرَم، لطف و رحمت هم چیزی از تو سراغ نداشتم و ندارم. حال تو خود دانی و ظن من؛ چنان کن با من که در ظَنِّ خود به یقین برسم.

خدایا! اگر گناهانم به فراوانی کوه ها، دشت ها، بیابان ها و درختان است و در عوض اَعمال صالحم کم مقدار و شاید بی مقدار است؛ ولی در نوشته ها که گفته اند: «مبدل السیئات بالحسنات»، آن هم نَه برابر هم، بلکه با ضعف ها؛ پس امید مرا ناامید مگردان، ای ملجأ بی پناهان و خدای سبحان!

در دنیا به جز در آستان تو نمی یابم و آخرت هم که مقر و مفری نیست. مرا به مأمن امن الهی راه بده تا از هول و هراس سهمگین روز حساب، ایمن باشم.

خدایا! در این سرای، توفیق نوکری اباعبدالله الحسین(ع) را به من عطا کردی؛ در آن دنیا نیز مرا در جمع عاشقان حسین(ع) و خادمین سرای حسین(ع) قرار بده.

خدایا! عشق سوزان به اهل بیت، تشنگی معرفت نسبت به قرآن مجید و شایستگی لقای خودت را نصیبم کن.

خدایا! دلم می خواهد در آخرین لحظات این دنیا و سراسر لحظات آن دنیا، با مولایم حسین(ع) باشم و سَرم را چون سایر یارانم به هنگام پرواز روحم از بدن، به دامان بگیرد.

خدایا! مرا و برادرانم را جزو شفاعت شدگان اهل بیت و قرآن کریم قرار بده.

خدایا! به ما نعمت سوزِ دل و معرفت عطا کن.

خدایا! آتش سرد گناهان را با داغی و گرمی محبت الهیات -که در قلوب ما قرار می دهی- خاموش کن.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده