زندگي نامه شهيد والا مقام حسين اميني
حسين آفتابي بود تابنده، موجي بود خروشنده و فريادي بود كوبنده كه در نيم‌روز زندگيش صبح هنگام روز دوشنبه 8 محرم 1401 مطابق با 26 آبان ماه 1359 در كربلاي خونين سونگرد پس از ... غروب كرد و به لقاء الله پيوست.

 

زندگي نامه شهيد والا مقام حسين اميني

بسم الله الرحمن الرحيم

 

حسين آفتابي بود تابنده، موجي بود خروشنده و فريادي بود كوبنده كه در نيم‌روز زندگيش صبح هنگام روز دوشنبه 8 محرم 1401 مطابق با 26 آبان ماه 1359 در كربلاي خونين سونگرد پس از ...  غروب كرد و به لقاء الله پيوست.

شهيد حسين اميني در سال 1323 هجري شمسي در خوراسگان اصفهان در خانواده‌اي مذهبي و كشاورز پا به عرصة وجود نهاد و در دامان مادري كه گويا از همان اوان فرزندداري شهيدپرور بود پرورش يافت. گر چه در خانوادة مستضعفي بود او  نيز پرورش يافت و دوران كودكي خود را گذراند.

در سن هفت سالگي كه بايستي به دبستان برود بعلت فقر مادي خانواده مجبور به كاركردن شد و بجاي اينكه به مدرسه برود و بروي نيمكت نشسته و قلم به دست بگيرد روانه دشت و صحرا شد و چوب بدست گرفت و همچون پيشوايان دين و پيامبران الهي به چوپاني پرداخت  با وجوديكه سنش از هفت سالگي تجاوز نمي‌كرد در كنار پدرش به كارهاي كشاورزي و چوپاني مشغول شد.

شهيد اميني به دسن 13 سالگي نويسنده بود كه با جايگزين كردن برادر كوچك‌تر خود در رأس كارهاي روزمره براي ادارة زندگي در كارخانه آذر اصفهان  به‌كار مشغول شد و با دستمزد كم، ( روزي 35 ريال ) به‌كار ادامه داد.

حسين در اين زمان خوب احساس مي‌كرد كه ماندن در جهل و بي‌سوادي چه زيان‌هائي بهمراه دارد.

بهمين دليل حسين مواقع استراحت خود را به درس خواندن اختصاص داد و تا سال 1341 بهمين ترتيب طي شد. در سن 18 سالگي او را به سربازي بردند، دو سال سربازي را گذراند و بقول خودش كه مي‌گفت: من با اين انگيزه به اصفهان برگشتم كه به اندازة مخارج خود كار كنم و بقيه وقت خود را صرف درس و پرورش فكر خود كنم ولي بعد از مراجعت به خانواده خويش فقر خانوادگي آنچنان مرا در فشار قرار داد كه ديگر فرصت درس خواندن نداشتم . حتي فكر آن را از سرم بيرون كردم و براي امرار معاش خانواده خود مجبور شدم كه بيش از پيش كار كنم تا بلكه بتوانم فقري را كه ابوذر فرموده : هرگاه فقر از يك در وارد شود، ‌ايمان از در ديگر خارج مي‌شود، ‌برطرف كنم.

آري شهيد اميني براي حفظ دين و آبروي خويش از اوايل جواني بطور شبانه‌روزي در كارگاهي شروع به كار كرد و همچنين شغل‌هاي مختلفي را دنبال نمود، از سال 1353 به شغل بنائي مشغول شد و تا پايان عمر بابركت خويش آن را ادامه داد.

حسين چنانچه ذكر شد از كودكي موفق به درس خواندن نشد، ولي وقتي احساس كرد كه دارد سرماية بزرگي را از دست مي‌دهد گرچه شرايط مساعد  نبود ولي به درس خواندن مشغول شد،‌ وي با اينكه به آن صورت مدركي كسب نكرده بود ولي توانست بهترين استفاده را از آن دانستنيهاي خود بكند او توانست ادبيات و بينش سياسي افكار خود را تا حد قابل توجهي پرورش دهد، چنانچه از خود اشعار با ارزش فراواني بجاي گذاشته كه از آنها براي آگاهي مردم در حيات خويش استفاده مي‌كرد و تا حد زيادي در اين رابطه موفق بود، حسين يك مبلغ و نمونه يك انسان متعهد بود كه گاهي بعنوان مداح و برخي مواقع هم به عنوان سخنور و خلاصه در شرايط مختلفي سخن خود را كه همان كلام حق بود به گونه‌هاي مختلف بيان مي‌كرد.

كه هر كدام به نوبه خود تأثير خوب و ارزنده‌اي داشت . حسين هميشه در هر مجلس و مكاني كه مي‌رفت، از اسلام تنها منجي و راهبر انسان بسوي سعادت سخن مي‌گفت، با كسانيكه به هر نحوي از اسلام حتي از نام اسلام سوء استفاده مي‌كردند بشدت مبارزه مي‌كرد و اوقات زيادي پيش مي‌آمد كه با شخصي چه بسا مدتها بحث و گفتگو مي‌كرد تا به نتيجه‌اي برسد.

حسين در طول انقلاب حتي لحظه‌اي از جريان‌هاي سياسي مذهبي كشور غافل نشد، وي عشق و علاقه‌ وافر به رهبر انقلاب حضرت امام خميني داشت. او هميشه پشت سر ولايت فقيه بود و در تمام امور امام را الگوي خود قرار مي‌داد و همچنين با اين عقيده بود كه تنها ولايت فقيه است كه مي‌تواند اسلام و امت اسلامي را در برابر خائنين جهان پيروز كند و حكومت مطلق الله را بر سراسر جهان استقرار بخشد.

حسين عزيز از اوايل جنگ در كردستان هميشه خود را از نزديك در جريان امور سياسي و نظامي آن قرار مي‌داد او تا مدتي‌كه از جنگ ايران و عراق گذشته بود بطور عميق به آن انديشه مي‌كرد و از آن تحليل‌هاي بسيار جالبي داشت.

سي مهر ماه 59 فرا رسيد، حسين عزيز عزم آهنين خود را جزم نمود و شعار خود را به شعور و حرف خود را به عمل تبديل و  راه نهائي خود را انتخاب كرد، خود را آمادة رفتن به جبهه حق عليه باطل نمود و بسوي اهواز آن شهر مقاوم حركت كرد، هنگام ورود به اهواز پس از ديدن يك دوره نظامي وارد گروه چريكي و جنگهاي نامنظم سردار شهيد چمران شد و خدمت خود را به اسلام و قرآن براي جمهوري اسلامي ايران زير لواي پرچم توحيد و به راهبري ولايت فقيه شروع كرد،‌تا بلكه بتواند تعهد خود را نسبت به دين و مكتب خود ادا نمايد.

خدمت خود را با چند عمليات چريكي متوالي ادامه داد اما عاقبت، ماه محرم، ماه  خون،‌ماه حسين،‌ماه جهاد،‌ماه قيام و ماه پيروزي خون بر شمشير فرا رسيد روزهاي خونين محرم يكي پس از ديگري سپري مي‌شد. روز هشتم محرم شب تاسوعا فرا رسيد و آن روز نيز روز خون بود.

صبح هنگام قبل از طلوع آفتاب روز دوشنبه 8 محرم الحرام 1401 بعد از اداي نماز جماعت كه قسمتي از سياهي شب باقي مانده بود براي آزاد كردن سوسنگرد از دست متجاوزان كافرصدامي از پايگاه خود در سوسنگرد باتفاق تني چند از همسنگران خود حركت كردند و طي عمليات متهورانه‌اي ضربه مهلكي بر پيكر ارتش كافر صدام وارد كردند در حين عمليات ناگهان صداي خمپاره‌اي در فضا طنين افكند و فضا را شكافت و در سينة برادرمان شهيد حسين اميني فرود آمد و در يك لحظه در ميان آتش و خون صداي الله اكبر و انفجار خمپاره به گوش حاضران رسيد و در همان هنگام ناظران شاهد در خون غلطيدن برادرمان حسين اميني و رفتنش بسوي خدا بودند، آري حسين شهيد در شب تاسوعاي امام حسين (عليه‌السلام) با خون سرخ خويش دشت پهن كربلاي سوسنگرد را رنگين كرد و او سه فرزند به نزد ما به امانت گذاشته.

يادش جاويد و راهش مستدام باد. 

 

 

 

 

 


گفتم كه دلم زهجر تو خون شده است                گفتا كه دل خون شده‌ات چون شده است

گفتـم بنگر به دامن رنگينـــــــم            كز ديده دل خون شده بيرون شده اسـت 

اثر شهيد حسين اميني

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده