وصیت نامه شهید اکبر مهدیزاده
اکبر مهدیزاده، یکم شهریور ۱۳۴۶، در روستای طرزک از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش علی، کشاورزی می‌کرد و مادرش سیاره نام داشت. تا پایان سطح دوم در حوزه علمیه درس خواند. روحانی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید اکبر مهدیزاده

ملت ایران! قدر نعمت ولایت و رهبری را بدانید

خالقا! تو خالق همه ی مخلوقاتی و تو شایسته ی عبادتی؛ طوری که اگر بهشت و جهنم نیز نبود، تو را عبادت می کردم.
بار پروردگارا! تو خالقی و من مخلوق؛ تو مالکی و من مملوک؛ تو ربّی و من عبد؛ تو رازقی و من مرزوق؛ تو عطاکننده ای و من عطاگیرنده؛ تو بخشنده ای و من بخیل؛ تو قَوی هستی و من ضعیف؛ تو عزیزی و من زبون؛ تو غنی و من فقیر؛ تو غافری و من مغفور؛ تو عالمی و من جاهل؛ تو بردباری و من شتابنده؛ تو رحمانی و من مرحوم؛ تو ناظری و من منظور؛ تو ناصری و من منصور.
... و حال که دارای اینگونه صفاتی، بلاتردید تو سزاوار پرستشی و هیچ اَحَدی غیر تو قابلیت تَعبُّد ندارد.
اکنون که تو رحمانی و سَتّاری و غَفّار، من بنده ی عاصی و شرمنده و روسیاه تواَم؛ چنان که تمام اعمالی را که نباید مرتکب می شدم، مرتکب شدم و تمام اعضا و جوارحم بر جرایم اعمالم گواهی می دهند.
غفورا! گناهانم خیلی بزرگ است؛ ولی تو بزرگتر از آنی که بتوانم توصیفت کنم.
 با ندامت و پشیمانی، عاجزانه تمنّا می کنم که مرا مورد عفو و مغفرت خویش قرار دهی؛ خودم که به درگاهت آبرویی ندارم؛ اما به کسانی که نزد تو آبرومندند -یعنی چهارده معصوم- متوسّل می شوم و آنان را در پیشگاهت شفیع خود قرار می دهم، تا بر لغزش هایم قلم عفو بکشی.
 معشوقا! از دنیای فانی سیر شدم و مزه ی تلخ او را چشیدم و دیگر میل ماندن در این زندان را ندارم؛ باوفاترین دوستانم سبقت گرفتند و به معشوق خود پیوستند؛ من از فرار آنها رنج می بَرَم و احساس غُربت می کنم؛ تا کِی صبر کنم؟
... تا کِی غُصّه بخورم؟
... تا کِی شاهد تشییع پیکر پاک دلباختگان باشم؟
... تا کِی با شرمندگی به خانه برگردم؟
... تا کِی با خانواده های شهدا، اسرا و مفقودین برخورد کنم و سر به زیر اندازم و نتوانم خواسته های آنان را برآورده کنم؟
چون به آنها وعدهی پیروزی و فتح کربلا را داده بودیم!
خدایا! هر چند گناهکارم؛ ولی عاشقت هستم و طلب شهادت می کنم؛ شهادتی که در حضور سرور و سالار شهیدان، امام حسین(ع) -که به همه درس ایثار، شجاعت، شهامت و شهادت آموخت- شرمنده نشوم؛ زیرا سر مطهّر او را در سرزمین کربلا و روز عاشورا از بدن مبارکش جدا نمودند و پیکر بی سرش را زیر سُم اسب ها تکه تکه کردند
... اگر مرا نپذیری، آنقدر به جبهه می روم تا شهید شوم!
سلام به شما ای طلبه های همیشه بیدار، ای سربازان راستین امام زمان(عج)، ای وارثان انبیا، ای هادیان امت و ای شاگردان امام صادق(ع) ! عظمت و منزلت خود را قدر بدانید، که خداوند نعمتی بزرگ نصیبتان کرده است که دیگران از آن بهره مند نیستند.
 بهای وقت خود را بدانید و دروس خود را خوب بخوانید، که در آینده، جامعه به شما نیاز دارد؛ اما این را هم مواظب باشید که شیران روز و زاهدان شب را در صحنه های نبرد حق علیه باطل فراموش نکنید و از قافله عقب نمانید.
سعی کنید جبهه ها را با حضور خود و در کنار غرورآفرینان، گرم نگه دارید و غذای روحی دلاوران را فراهم کنید؛ همان طور که تا به حال در تمام صحنه ها پیش قدم بودید، در میدان های ستیز هم پیشقدم باشید، کما این که هستید؛ امّا هنگامی که در حوزه هستید، آن محل علم و تقوا را محافظت کنید و مواظب افعال و گفتارتان باشید؛ مبادا شیطان به درون و برون شما راه یابد و با کمترین بی توجهی، چراغی به دست کمین زدگان حوزه بدهید.
 در انتها، مستحبات را در تمام کارهای روزمره تان بجا آورید و حالت روحانی و معنوی خود را قُوَّت بخشید، که عامل تمام موفقیت ها همان و معنای طلبگی نیز همان است.
 ...و امّا، ای ملت ایران! قدر نعمات الهی را بدانید، که بزرگترین آنها نعمت ولایت و رهبری است که خداوند شامل حالتان کرده و از تاریکی ها نجاتتان داده است و نیز هر خطری را -که به سوی شما برمی خیزد- دفع می کند.
 به آن کشورهایی که رهبر و یا رهبری سالم ندارند، بنگرید و شُکرگزار پروردگار خود باشید؛ این شُکر و سپاس شما مصداق همان آیه ی شریفه ی «اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و اولی الامرمنکم» (نساء/۵۹) است.
هم اکنون ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» حسین زمان بلند است؛ با هجومتان به جبهه ها ندای او را لبیک گویید و این فرصت را از دست ندهید و با این عملتان ثابت کنید که اگر در عصر امام حسین(ع) هم بودید، او را تنها نمی گذاشتید و به یاری اش می شتافتید.
اما اکنون، هنگامی که در شهرها هستید، در مقابل مشکلات -به ویژه مشکلات جنگ تحمیلی- مقاومت کنید و همچون کوه استوار باشید که پیروزی از آن ماست.
در برنامه های عبادی - سیاسی، مثلِ: نماز دشمن شکن جمعه، دعای توسل، دعای کمیل و... شرکت کنید و وحدت و انسجام خویش را حفظ کنید.
نگذارید گروهک ها و جیره خواران خارجی بین شما نفوذ کنند و تفرقه بیفکنند.
...و آنگاه که با پیروزی جان برکفان توحید، راه کربلای حسین(ع) به رویتان گشوده شد و به زیارت قبر مطهّر سیدالشهدا(ع) رفتید، سلام عاشقانه ی ما را به او برسانید و بگویید: «آنها در راه رسیدن به تو جان خود را فدا کردند.»
امّا، ای پدر و مادر بزرگوارم! شما برای من زحمات زیادی را متحمّل شدید و وظیفه ی والدین را نسبت به فرزند انجام دادید؛ ولی من به عنوان یک فرزند نتوانستم ادای وظیفه کنم؛ زیرا حق زیادی بر گردن من دارید و از فراقت من رنج ها بُردید.
 خواهرانم و برادرانم نیز سختی ها کشیدند.
 از همه ی شما تقاضامندم مرا عفو کنید و در شهادتم اضطراب و پریشانی به خود راه ندهید؛ بلکه صبور باشید و با صبر و استقامت، رسالت خود را نسبت به خون شهدا ایفا کنید و نشان دهید که از زینب کبری(س) درس گرفتید و اگر هم خواستید گریه کنید، بر امام حسین -مظلوم کربلا- و علی اکبر و علی اصغر او گریه کنید.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده