وصیت نامه شهید علی آقایی
عليآقايي
بسمالله الرحمن الرحيم
وصيت كردن بر هر مسلمان واجب است.
به اين خاطر من در اين سطر مينويسم به برادرانم كه چنانچه اين حقير به لقاءالله پيوست، ادامهدهندة راهش باشيد و اگر چنانچه كساني از اين بندة حقير بدي ديدهاند، كه حتماً ديدهايد، رضايتشان را جلب نماييد.
از مادرم ميخواهم كه مرا ببخشد و شير پاكش را كه به من داده است، حلالم نمايد و از برادرانم ميخواهم كه مقدار بدهي كه دارم و خودشان در جريان آن هستند پرداخت نمايند و اميدوارم كه مرا ببخشند.
به اميد پيروزي رزمندگان اسلام و آزادي راه كربلا، خدا نگه دار چون موقع خواب است. ساعت 5/11 شب
[...][1] وسط دعا آمدند بيرون، ولي دعاي توسل[2] به هم نخورد. بعد از دعاي توسل آمدم به چادر برادران اطلاعات عمليات و بعد برادران شروع كردند بهنامه نوشتن و وصيتنامه، چون فردا بنا است برويم سردشت[3] و هيچكس نميداند كه آيا فردا زنده ميماند يا خير؟ همه به اين فكر بودند كه كارهايشان را تمام كنند كه خداي نكرده اگر فردا كمين خوردند و به دام دشمن افتادند، ديگر حرفي نزده نمانده باشد. همه داخل چادر يك دست مشغول نامه نوشتن هستند و بعضيها مثل من ميگويند من كه وصيتنامه ندارم و نميخواهم كه البته روايت از امام جعفر صادق(7) كه ميگويد: «الوصية حق علي كل مسلم»[4]
[وصيتنامهاي ديگر]
بسمالله الرحمن الرحيم
با سلام به شهيدان، با درود به رهبرم. اينجانب علي آقايي، فرزند يدالله، شناسنامه شماره شش، صادره از حوزه سه شاهرود، متولد 1341 وصيت مينمايم كه به ياري خداوند تبارك و تعالي و چهارده معصوم اگر در مبارزه عليه كفار و براي پيشرفت اسلام و پيروزي حق عليه باطل به فيض شهادت نائل آمدم، اولاً خداوند روزيدهنده تمام انس و جان ميباشد. ثانياً وظيفه شرعي ميدانم حال كه صداميان كافر بر سرزمين و ميهن اسلاميمان وحشيانه حملهور شدند و ملت بيگناه و بيسلاح ما را در جنوب و غرب به زير رگبار گلولههاي سنگين خود ميگيرند و آنها را ناجوانمردانه به شهادت ميرسانند، از اين رو وظيفه شرعي خود دانستم كه به جبهه بروم و از سرزمينم و از وطنم و از اسلامم و از رهبرم و از خون اين همه شهيد به خون تپيده با نثار خون ناقابلم پشتيباني نمايم. ثالثاً اگر به ياري خداوند به فيض شهادت رسيدم، از برادرانم ميخواهم كه اولاً مرا ببخشند و ثانياً با آنچه كه دارم بفروشند و بدهكاريهايم را بدهند تا اين حقير بتواند در چهار گوشه قبر آسوده بخوابد و از برادرانم ميخواهم كه ادامهدهنده راه شهيدان باشند و از مادرم ميخواهم كه در شهادت من اولاً چنانچه از روي جواني و ناداني حرف بدي زدم كه رنجيده شده مرا ببخشد و ثانياً در شهادت من ناراحتي نكند. مادر جان، ميدانم كه هر مادري دوست دارد فرزندش در كنارش باشد، بهخصوص كه تو اي مادرم مرا با خون دل و با بيپدري بزرگ نمودي، ولي حال كه ميبينم اين دستنشاندگان آمريكا به ميهن اسلاميمان حمله كردهاند، وظيفة هر مسلمان آزاده است كه به جبهههاي حق عليه باطل برود و با نثار خونش نهال اسلام و كشور جمهوري اسلامي را ياري نمايد. همچنين از دوستانم تقاضا دارم كه چنانچه از روي جواني خطايي كردم، مرا ببخشند. رابعاً دانسته باشيد اي ملت رزمنده ايران، ما رزمندگان اسلام تا دهها نفر از مزدوران عراقي را به درك واصل نكنيم كشته نخواهيم شد. چون دشمن كوركورانه و بيهدف و با زور به خاك ميهن اسلاميمان حملهور شده، در صورتي كه ملت ما همه، با عقيدهاي كه به جمهوري اسلامي دارند، براي نبرد داوطلبانه به جبهههاي حق عليه باطل ميروند تا اين دستنشاندگان آمريكاي جنايتكار را از پاي درآورند و ملت عراق را از زير يوغ استعمار آمريكا و صدام و حزب بعث نجات دهند.
وصيتنامه خود را در زماني مينويسم كه از نظر جسماني و عقلي و روحي سالم هستم و شعارم هميشه اين است «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار»
«والسلام عليك»
مورخ 1/6/1361[1]- خوانا نيست.
[2]- در اصل وصيت «دعاي توسط».
[3]- بخشي از شهرستان مهاباد (آذربايجان غربي). قصبه مركزي آن سردشت در 26 كيلومتري جنوب غربي مهاباد است.
[4]- ترجمه: «بر هر مسلماني است كه وصيت خويش را بنويسد» (امام جعفر صادق(7)، الهدايه، ص 319).