سه‌شنبه, ۳۰ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۰۰:۰۷
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید شیخ مهدی شرعیات در سال 1323 هجری شمسی در نجف اشرف چشم به جهان گشود. او در 23/6/1384 طی یک اقدام تروریستی در راه بغداد به فیض شهادت نائل آمد.
 
ساعت 8 صبح روز سه شنبه مصادف با 13/9/2005 و هشتم شعبان 1426 و 23 شهریور 1384 حاج آقا مهدی شرعیات با در دست داشتن 50 پاسپورت عراقی طلاب نمونه حوزه علمیه عراق که در آزمونهای حوزه نمره ممتاز را کسب نموده بودند به همراه همراهانشان جهت اخذ روادید طلاب مذکور از نجف اشرف به سمت بغداد حرکت کردند.
در ماشین اول حاج آقا خودشان به همراه راننده و دو محافظ و در ماشین دوم شهید حاج عباس شرعیات (برادر حاج آقا) که قرار بود مسئول مسجد و حسینیه حاج آقا در نجف باشد و آقایون علی شرعیات  و حسن شرعیات (پسران حاج آقا) بودند.
ظاهرا سفارت جمهوری اسلامی ایران در بغداد برگه ای از وزارت کشور عراق خواستند که حاج آقا برای تهیه آن برگه به وزارت کشور رفتند. که به نقل از یکی از محافظان حاج آقا استقبال بی نظیری از ایشان در وزرات به عمل آمد که موجب توجه همگان شد. یکی از افسران مشکلی داشت که با حاج آقا در میان گذاشتن و از ایشان کمک خواست. حاج آقا طبق عادت معمولش قول کمک به او داد. با توجه به اینکه آن افسر به شهید گفتند من سنی هستم نه شیعه که شهید در جواب فرمودند ما همه مسلمان هستیم و برادر. ( اولین متهم به همدستی با بعثی ها)
حدود ساعت 1 بعد از ظهر بود که حاج آقا به همراه همراهانش از وزارت کشور خارج شدند و به سمت نجف حرکت کردند. قبل از ورود به اتوبان در یکی از مساجد سنی نماز خواندن که فقط خدام مسجد در مسجد بود.( دومین متهم به همدستی با بعثی ها). در اتوبان از چندین ایست و بازرسی عبور می کنند که آخرین ایست و بازرسی مدتی آنها را معطل می کند( سومین متهم همدستی با بعثی ها).
شهید عباس شرعیات متولد 15/4/1327 دوران دبستان ، راهنمائی و دبیرستان خود را در نجف به پایان رساند و در سال 1974 میلادی لیسانس علوم آزمایشگاهی را از دانشگاه بغداد دریافت نمود. در سال 1978 میلادی به علت فشارهای روانی که بعثی ها به ایشان وارد کردند مجبور به ترک عراق و رفتن به کویت شد.
به علت همدستی دولت کویت با حکومت عراق بعد از چند سال کویت را ترک کرد و به ایران آمد. از زمانی که وارد ایران شدند تا روز شهادتشان دستیار و کمک برادرشان بودند.
شهید حاج عباس شرعیات که در ماشین دوم بود تصمیم گرفت به همراه برادرش باشد. حدود ساعت دو بعد از ظهر بود که دو ماشین ایستادند و حاج عباس سوار ماشین حاج آقا شد. پس در ماشین حاج آقا راننده شهید سید محمد و محافظ شهید عقیل و شهید شیخ مهدی شرعیات و شهید حاج عباس شرعیات بودند و در ماشین دوم محافظ محمد اشناوه و آقایان علی و حسن شرعیات.
در نزدکی اسکندریه نرسیده به شهر حله ( در جنوب بغداد بین بغداد و نجف) تقریبا بعد از 5 دقیقه از سوار شدن حاج عباس به طوری که سرعت ماشین به 80 کیلومتر در ساعت نرسید بود که ناگهان شش ماشین با هم آمدند. یک ماشین مسیر نجف-بغداد را بست و دو ماشین به سمت ماشین حاج آقا و دو ماشین به سمت ماشین دوم حرکت کردند. ماشینها اوپل بود و سقف آنها باز می شد. و از سقف آن اسلحه بی کی سی خارج کردند و شروع به تیراندازی نمودند.
مستقیما از پشت سر به قلب مبارک شیخ مهدی شرعیات و شهید حاج عباس شرعیات با اسوه گرفتن از حضرت ابوالفضل العباس (ع) که مدافع و محافظ بردرش بود برادر خویش را بغل کرده بود که قبل از اینکه تیرها به بدن برادرش برسد از بدن خودش عبور کند. همزمان با آن راننده و محافظ تیراندازی کردند که محافظ فقط فرصت گلن گدن کشیدن بیشتر نداشت و بعد از برخورد تیر به راننده کنترل ماشین از دست ان خارج شد و ماشین از جاده به سمت دره ای که نزدیک جاده بود سرازیر شد که نی زار پر از آب گل آلود بود که عمق اب در آن به 4 متر می رسید به طوری که وقتی که ماشین وارد نی زار شد هیچ اثری از آن دیده نمی شد.
همزمان با هجوم به ماشین حاج آقا به ماشین پسرهای حاج آقا نیز تیراندازی شد و باک ماشین را سوراخ کردن که با این کار قصد داشتند ماشین را آتش بزنند که اراده خداوند بالای همه ی اراده هاست.
در این درگیری محافظ از ناحیه شکم و مچ پا زخمی شد و حسن شرعیات که پسر 23 ساله حاج آقا بود و چند ماهی از فارغ التحصیل شدن او نمی گذشت چندین تیر به او اصابت کرد که یکی از تیرها نزدیک قلب او بود که لطف خداوند شامل حال او شد و عمری دوباره به او داد. و تیر دوم تیر بی کی سی بود که به ساق پای او اصابت کرد و استخوان بزرگ پای او را خورد کرد.
پسر دوم حاج آقا علی شرعیات زخمهای سطحی داشت که بعد از مدتی از حادثه حال او کاملا خوب شد.
به نقل از علی هنگامی که داشتند به آنها تیراندازی می کردند از دور دو ماشین ارتش آمریکا آمدن که با نزدیک شدن آنها شش ماشین بعثی ها از صحنه دور شدند. در آن حالت افراد زخمی که  در ماشین دوم بودند هر چقدر درخواست کمک از آمریکاییها و دیگر ماشین ها می کردند کسی به آنها توجهی نمی کرد.
در آن حال چون اثری از ماشین حاج آقا نبود آنها مطمئن شدند که حاج آقا را به عنوان گروگان گرفتند. در آن حال یک ماشین ایستاد و انها را سوار کرد و به علی گفت اگر اسلحه ای داری به من بده و با کسی تماس نگیر. من شما را به بغداد می برم. علی به او گفت وضعیت ما طوری نیست که تا بغداد دوام بیاوریم راننده سرشان داد زد و بعدا معلوم شد که این ماشین وابسته به بعثی هاست و تصمیم دارند که کسی از این قضیه جان سالم به در نبرند. ناگهان یک ماشین دو کابین پلیس عبور کرد که علی با سر و صورت زخمی از آنها درخواست کمک کرد. پلیس ایستاد و آنها را سوار ماشین کرد در آن حالت از بالای پل به آنها تیراندازی شد که پلیس با آنها درگیر شد و توانستند دو ماشین (ماشینی که آنها را سوار کرده بود و ماشینی که با پلیس درگیر شد) فرار کنند. زخمی ها را به درمانگاهی در اسکندریه منتقل کردند و به آنها خون تزریق کردند و آنها به بیمارستان حله منتقل نمودند. علی تلفنی به دوستان و آشنایان خبر داد و ساعت 4 بعد از ظهر گروه کمندو و هلی کوپترهای وزارت کشور منطقه را محاصره می کنند و شروع به جستجو کردند که به نتیجه ای نرسیدند. فردای آن روز با خبر رسانی یکی از روستائیان ماشین از گل و لای خارج شده و اجساد مطهرشان به بیمارستان حله منتقل شد.
طبق بررسی های پزشکی قانونی چهار شهید در ماشین به شهادت رسیدند و تحت تاثیر شکنجه قرار نگرفته بودند و اولین کسی که به شهادت رسیده بود حاج آقا بود. روحش شاد.
روز بعد مراسم تشییع بی نظیری برای شهدا در کربلا و حله و نجف برگزار شد و سپس در مرقد کمیل بن زیاد یمانی در نجف اشرف به خاک سپرده شدند.
و بدین ترتیب حاج آقا که به آن لقب شیخ الشهدا داده شد به آرزوی دیرینه خودش که خداوند را در حالی ملاقات کند که در خون خود آغشته باشد رسید. و داغ فراموش نشدنی را برای خانواده و دوستان خود تا ابد باقی گذاشت. یاد و خاطره تمام شهیدان اسلام که برای دفاع از اسلام جان خود را دادند گرامی باد.
بعد از مراسم شب هفت به نقل از یکی از مسئولان عراقی عاملان ترور شهدا دستگیر شدند که معلوم شد در این جنایت 32 نفر دست داشتند که مسئول این گروه یکی از بعثی های بزرگ زمان صدام جنایتکار بودو دو نفر مصری و دو نفر سوری نیز در این جنایت شرکت کرده بودند که سنی های شهر لطیفیه به آنها جا و مکان دادند و با آنها همکاری لازم را داشتند. 
منبع:اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم
برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۳
انتشار یافته: ۱
محمدمهدى شرعيات
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۰۱ - ۱۳۹۶/۰۳/۰۷
1
4
خيلي قشنك بود و من نوه ي او هستم.با تشكر...
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده