گفتگوی تصویری با همسر شهید «حمیدرضا نظری»
«بتول محمدی لعل آبادی» میگوید: حمیدرضا بسیار مهربان و دلسوز بود، مدت کمی با هم زندگی کردیم، همیشه میگفت: من شهید میشوم و فرزندمان را نمیبینم، همین طور هم شد.
کد خبر: ۵۵۶۰۱۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهیده «زینب داستار» میگوید: «شهیده خیلی به واجبات معتقد بود، در تمام مراسمات شرکت میکرد و همیشه نمازش را به جماعت میخواند. گفت میخواهم جهت زیارت امام حسین (ع) به کربلا بروم، بهش گفتم فعلا نرو، اوضاع خراب است و ممکن است کشته شوی، گفت برای من افتخار است که تو راه حرم کشته شوم.»
کد خبر: ۵۵۵۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
گفتگوی تصویری با همسر شهید «منوچهر رستمی باوندپور»
«قدم خیرکاوهای» میگوید: همسرم به جبهه میرفت. همیشه میگفت؛ من شهید میشوم که از او پرسیدم تو از کجا میدانی، اینطور نگو در جواب گفت؛ خواب دیدهام شهید میشوم اما تو از بچههایم مراقبت کن و آنها را به کسی نسپار.
کد خبر: ۵۵۵۸۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
«بهاره امیری» در بخشی از دلنوشتهاش برای شهید آورده است: راستش را بخواهی امیدت در وجودم، طنین بودن را مینوازد و افتخار انتخابم سرافرازی است برای وجود خستهام پس مانند همیشه تکیهگاهم باش و مانند همیشه برایم دعا کن و بگو او را طاقت سختی و رنج نیست.
کد خبر: ۵۵۵۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حسین خانگاه» میگوید: «مرد خیلی مهربان، دلسوز و با محبتی بود. روز جمعه بود که برای ماموریت دنبال شهید آمدند، یک گروه اشرار بود که سالها دنبالش میگشتند و چون شهید خیلی شجاع و نترس بود، در بیشتر عملیاتها او را همراهشان میبردند تا اینکه شهید مبارزه با اشرار شد.»
کد خبر: ۵۵۵۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱
گفتگوی تصویری با همسر شهید «روحانگیز چراغان» و پدر شهیدان «سینا محبی آهنگرانی»
«نعمت اله محبی آهنگرانی» میگوید: همسر و فرزند کوچکم به دیدار اقوام میرفتند، در بین راه از ماشین پیاده میشوند که نیروهای نظامی ماشین را بررسی کنند، در همین حین زیر بمباران هوایی نیروهای صدام به شهادت میرسند.
کد خبر: ۵۵۵۷۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰
گفتگوی تصویری با همسر شهید«عزیز بیگ کبودیان»
«فرصت عیوض بندی» میگوید: با اینکه شهید دائم در عملیاتهای مختلف حضور داشت و منزل نبود خوشبخت بودیم. وقتی به مرخصی میآمد برای رفتن حتی یک ساعت هم دیر نمیکرد به او میگفتم نمیشود دیرتر بروی میگفت: نه، اگر من دیر بروم دیگران هم روال من را در پیش میگیرند. باید برای حضور در عملیاتها به موقع حاضر باشیم.
کد خبر: ۵۵۵۵۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عبدالرحیم برخورداری» میگوید: «ایشان جوانی با ادب، با معرفت و با ایمانی بودند. من حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) را الگوی خودم قرار دادم و پیش خودم گفتم اگر این عزیزان نبودند که از مملکتمان دفاع کنند، ما چنین آسایش و آرامشی را نداشتیم. به نقلقول یکی از همرزمانشون، زمانی که با شهید در جبهه بودند، شهید امان دشمن را بریده بود.»
کد خبر: ۵۵۴۶۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳
خاطرات شهید «داریوش اسدی» به نقل از همسر شهید؛
همسر شهید «داریوش اسدی» می گوید: داریوش تنها کسی بود که جلوی چشم دشمن و زیر آتش سنگین و بارش آن همه گلوله، اقدام به آوردن جنازه دیدهبان کرده بود فرمانده هم به خاطر شجاعت، دوازده روز مرخصی تشویقی به داریوش داده بود.
کد خبر: ۵۵۴۵۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۲
«شهناز رفیعی» میگوید: همسرم، هر وقت دیر به منزل میآمد از او میپرسیدم کجا بودی؟ جواب میداد: از من سوال نپرس با دوستانم بود. وقتی خبر شهادتش را آوردند گفتند: محمد شهید شده که من در جواب گفتم محمد نداریم. بعدها متوجه شدم اسم مستعار داشته است.
کد خبر: ۵۵۴۳۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۰
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «صفر زارعی» میگوید: «شهید خیلی خوب بود. روزها کارگری میکرد و شبها هم به بسیج میرفت. برای مبارزه با اشرار مواد مخدر به ماموریت رفت. یکی از نزدیکانمان تماس گرفت و گفت شهید تیر خورده و او را به بیمارستان بردهاند و همان جا بود که شهید شد.»
کد خبر: ۵۵۴۳۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۱
گفتگوی تصویری با همسر شهید «بیژن صالحی»
«فرحناز رحمتی»، میگوید: همسرم، معلم بود و در روستا تدریس میکرد. بسیار مهربان و دلسوز بود و تا آنجا که میتوانست نیازهای بچههای روستا را برطرف میکرد.
کد خبر: ۵۵۴۳۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۰
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «خوبیار حسینپور رودانی» میگوید: «شهید انسان خیلی خوب و با خدایی بود، دو ماه بعد از ازدواجمان، داوطلبانه از طریق بسیج عازم جبهه شد. به شهید گفتم دو ماهه ازدواج کردیم و هنوز اثر حنای عروسی از روی انگشتامون پاک نشده اما شهید گفت من باید برم، پسر خالمون تازه شهید شده بود، شهید گفت اسلحه پسر خالمون روی زمین افتاده، من باید اسلحهاش را بردارم.»
کد خبر: ۵۵۴۱۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۳۰
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «مراد زارعی» میگوید: «شهید خیلی اهل کار بود، در هیچ شرایطی نماز و روزه و مسجد رفتنش ترک نمیشد. روز یکشنبه رفت، تو رادیو اعلام کردند که هواپیمای ایران را زدند. به مدت بیست روز داخل دریا را گشتیم ولی پیکرش پیدا نشد.»
کد خبر: ۵۵۴۰۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۵
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد خرمی» میگوید: «اخلاق خیلی خوبی داشت، مقید به خواندن نماز اول وقت بود. شهید شش ماه بعد از ازدواجمان عازم جبهه شد. زمانی که میخواست به جبهه برود، مرتب ساکش را بر میداشت تا دم در میرفت و برمیگشت، گفت از رفتنم ناراحت نشو. یکی از دوستداران خدا بود. از خدا خواست که بعد از برادرش علی، خودش هم به شهادت برسد.»
کد خبر: ۵۵۳۹۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی کناریزاده» میگوید: «شهید زبانزد همه بود. تمام افراد خانواده و دوستان، خیلی شهید را قبول داشتند، آدم مهربونی بود. بعضی مواقع به شهید میگفتم به جبهه نرو اما شهدا هدفشان چیز دیگری بود. همسر شهید بودن مسئولیت سنگینی است، امیدوارم بتوانم این راه را ادامه دهم.»
کد خبر: ۵۵۳۶۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰
خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛
شهید «علی کرم بیگی» دلش برای اسلام، انقلاب و امام راحل می تپید و همین احساس عمق پر جاذبه او را به سمت میادین نبرد حق علیه باطل کشاند و در کسوت سرخ بسیجی به لقاء محبوب شتافت و با مرگ سرخش نشان سرافرازی را دریافت نمود. همسر گرانقدر شهید می گوید: تا پای جان از دولت حمایت می کنیم و رهرو راه رهبرمان هستیم و پیرو راه شهیدان هستیم. در ادامه فیلم این مصاحبه را ببینید.
کد خبر: ۵۵۳۶۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۹
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عبدالله اسلامی» میگوید: «شهید مانند یک مهمان بود، بعد ازدواجمان فقط یک ماه خانه بود ولی برای من خیلی دوست داشتنی بود. ساعت 9 نشسته بودم یکی آمد و گفت عبدالله رفت؟ گفتم بله.گفتند هواپیمای ایران را زدند ولی شهید به مقصدش رسیده، من گفتم نه، چون میدانستم که شهید داخل همین هواپیما بود.»
کد خبر: ۵۵۳۶۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «سید عبدالحسین عمرانی» میگوید: «شهید از لحاظ اخلاقی زبانزد همه بود و به دیگران کمک میکرد. به ساواک گزارش داده بودند که شهید فعالیت سیاسی انجام میدهد، برای همین آمدند دستگیرش کنند اما دوستان شهید فراریش دادند و یک مدت در جزیره هرمز زندگی میکرد. شهید معلم بود و مهرماه سال 64 برای تدریس به روستای دهو رفت، برای جبهه نامنویسی کرد و آذرماه به جبهه اعزام شد.»
کد خبر: ۵۵۳۱۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
«ناهید عارف»، میگوید: سال 1360 با هم ازدواج کردیم. شهید خلبان هوانیروز بود، بعدها به عنوان فرمانده او را به سردشت اعزام کردند زمانی که فرزندمان به دنیا آمد خیلی تاکید داشتند مراقب فرزندمان باش و خدا را شکر میکنم به لطف خدا و نگاه شهید توانستم فرزندمان را خوب تربیت کنم.
کد خبر: ۵۵۲۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴