همسر شهید «ناصر بهداشت» میگوید: «ناصر دستش تو جبهه مجروح شده بود و چند روزی جهت درمان مرخصی اومده بود. بعد چند روز دیدم ساکش و داره جمع میکنه. گفتم ناصر کجا، تو که دستت مجروح، تو جبهه کاری از دستت بر نمیاد که بخوای با یک دست بجنگی! خندید و گفت: دست که ندارم، زبون که دارم با زبونم میجنگم.»