خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
آسیه حیدری مادر شهید جمال حیدری میگوید: «یکبار او را در خواب دیدم و به او گفتم: جمال جان شهادتت مبارک.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۶۸۱۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۴
«از وی پرسیدم مهدی چه میکنی؟ گفت میدانی ترکش یعنی چه؟ پرسیدم یعنی چی؟ منتظر بودم بگوید یعنی تراشه آهنی که به قسمتی از جسم و بدن فرو رفته است. ایشان با کمال خونسردی و شوخطبعی گفت این باند کشی را که خیس نمایی و بکشی روی زخم میشود ترکش یا همان کش تر! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۸۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
«هیچوقت سرش خلوت نمیشد. همیشه یکی بود که باهاش کار داشته باشه. برای همین از قبل قرارمان را با حاجی هماهنگ میکردیم. یک بار یکی از بچهها که تعادل روحی هم نداشت میخواست حاجآقا را ببیند. او به عراق پناهنده شده بود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
یداله میرزا پدر شهید «ایرج میرزا» گفت: «خیلی دلسوز بود. برای من و مادرش خیلی احترام قائل بود. همراه مردم بود و در فعالیتهای مسجد همیشه پیشقدم بود. او با شهادتش ما را سربلند کرد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۶۸۰۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
«علی مثل همیشه نبود. خیلی نورانی شده بود. بعد از اینکه از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلوله «خمپاره ۸۲» دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیه سینه و سر مجروح شد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی تاجاحمدیتبریزی» را در پایگاه اطلاعرسانی نویدشاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
خاطره نگاری آزادگان
«آسمان، آبیتر» مجموعه کلیپهای مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش میشود. این قسمت از «آسمان، آبیتر» با آزاده و جانباز سرافراز «شعبانعلی صادقیان» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۵۶۸۰۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
برگی از خاطرات؛
«چند قدم از رودخانه دور نشده بودیم که گفتم علی جان تو میگویی شهید میشوی. اون کاغذ را بده پیش من بماند که در آخرت از تو مدرکی داشته باشم. شاید آن موقع دیگر مرا نشناسی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «محمود قنبری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«از اتاق که بیرون میآید الهام به صورت الیاس نگاه میکند دوباره خندهای چاشنی حرفش میکند و میگوید رنگوروت باز شدهها! این شربت رو که بخوری، سرخ و سفید میشی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
مهرعلی ربیعآذر پدر شهید «امیرحسین ربیعآذر» در روایتی از فرزندش میگوید: «اخلاق بسیار خوبی داشت. همیشه و در همه حال پیرو امام و حامی انقلاب بود، من و مادرش از جبهه رفتن او راضی بودیم و شهادت امیرحسین را یک هدیه در راه خدا میدانیم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«گفتم بچهها یک خواب خوب دیدم. دوستم که الان جانباز است گفت صبر کن اول من خوابم را تعریف کنم. دوستم گفت شما دیشب ازدواج کردید و من را دعوت کردید. گفتم من هم همین خواب را دیدم بچهها گفتند مواظب خودتان باشید بلایی سرتان میآید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
مقاله ای از شهید «خیرالله توکلی»؛
شهید «خیراله توکلی» نوشته است: شايد نتوان يك تعبير همه جانبه و فراگير از شهيد ارائه داد، زيرا كه زبان و قلم اصولاً از بيان فلسفه شهادت و منطق شهيد عاجزند و درك آن از طريق گام نهادن صادقانه در اين مسير امكان پذير نيست.
کد خبر: ۵۶۷۸۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۰
زندگینامه شهید خیرالله توکلی؛
شهید «خیرالله توکلی» در سال ۱۳۶۲ فرماندهی اطلاعات سپاه شهرستان الیگودرز را عهدهدار بود، ولی به خاطر رفتن به جبهه این سمت را رها کرد و در دی ماه همان سال به جبهه برگشت.
کد خبر: ۵۶۷۸۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۰
شهید «نورمراد مقدسی» سیام خرداد ۱۳۴۴، در روستای خیاران از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش درویش (فوت۱۳۵۱) و مادرش زهرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نهم اسفندماه ۱۳۶۴، با سمت فرمانده گروهان در ارتفاعات کاتو سلیمانیه عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و یازدهم تیر۱۳۷۱، پس از تفحص در شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۶۷۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
برگی از خاطرات؛
«هنگام خداحافظی، به من که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهده داشتم سفارش کردند که از وضع آنها غافل نباشم و مبلغی را که به عنوان کمک به کارگران میدهم یادداشت کنم تا در فرصت مناسب به بنده بپردازند ...» ادامه این خاطره از سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
خاطره شهید هادی ساجدی «2»
شهید «هادی ساجدی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «هنوز از در سپاه خارج نشده بودم که ناگهان صدايی به گوشم رسيد که میگفت «برادر هادی ساجدی و برادر حسن» پيش بيايند وقتی اين صدا را شنيدم ديگر طاقت خود را از دست دادم و بیاختیار و بیخود اشک از چشمانم جاری شد...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۰
«عناوینی مانند نماینده، ولی فقیه در امور آزادگان و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در کنار نام حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد قرار گرفت. اما رفتار او عوض نشد ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
«عراقیها که کاملاً از حضورمان خبر داشتند از سه طرف منطقه ورود و حرکت ما را به زیر آتش گرفته بودند. به طوری که حتی برای یک لحظه صدای شلیک گلولههایشان قطع نمیشد ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
به مناسبت هفته معلم، ویژهنامه معلم شهید «رحیم صباغیان» شامل زندگی، وصیتنامه، خاطرات ، اسناد و دستنوشته، خاطرات شفاهی و مصاحبه با مادر شهید برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۵۶۷۷۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
مادر معلم شهید «رحیم صباغیان» نقل میکند: «لحظه واع، خیلی نورانی بود، از چهرهاش نور میبارید.» نوید شاهد سمنان شما را به دیدن این گفتگو جلب میکند.
کد خبر: ۵۶۷۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
یکی از همرزمان حاج احمد متوسلیان تعریف میکند: «لباس کردی تنمان بود و ۲ نفر از افراد کومله فکر کردند ما از خودشان هستیم. پس سر درد و دلشان باز شد.»
کد خبر: ۵۶۷۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹