خاطرات شهید بزرگ میرانی

خاطرات شهید بزرگ میرانی
قسمت چهارم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»

تمام زندگی‌اش در یک کلمه خلاصه شده بود: «مردم»

دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «تمام زندگی‌اش در یک کلمه خلاصه شده بود: مردم. اوقات فراغتش را بیشتر وقف مردم می‌کرد و کار خیر انجام می‌داد و همیشه در حال تلاش برای یاری رساندن بود تا بتواند گره‌گشا باشد.»
قسمت سوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»

مانند حضرت علی‌اکبر(ع) در راه ولایت

دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «در وصیت نامه‌اش هم به اطاعت از رهبری و کمک به نیازمندان تأکید کرد. اگر در واقعه عاشورا هم بود، بلاتشبیه مثل حضرت علی‌اکبر‌(ع) در این راه قدم می‌گذاشت.»
قسمت دوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»

طنین خوش کلامش هنوز در گوشم می‌پیچد

خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «طنین خوش کلامش هنوز در گوشم می‌پیچد: رقیه‌جان! زینب‌وار زندگی کنید و مثل حضرت زینب‌(س) شجاع باشید!»
قسمت نخست خاطرات شهید «بزرگ میرانی»

نیمه شب امام حسینی

خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «از جایم بلند شدم. کنارش نشستم و برای چند دقیقه‌ای خیره‌خیره نگاهش کردم. گفتم: برادرجان! این وقت شب چرا زیارت عاشورا می‌خونی؟ نگاهم کرد و با لبخند گفت: الآن دور و بر امام حسین(ع) خلوت‌تره! ما رو می‌بینه!»
طراحی و تولید: ایران سامانه