کتاب «1271 روز اسارت»، مجموعهای از خاطرات بهرام علی فرهادی رودباری است. وی در این کتاب با بیان خاطرات تلخ و شیرین خود، اوج ایمان، ایثار و استقامت شهدا و اسرا در غربت را به تصویر کشیده است.
حتی صبر نکردند که روز عید فطر سپری شود و همان اول صبح بدون هیچ دلیل مشخص یا حتی بهانه گیریای آسایشگاه به آسایشگاه میگشتند و اذیت میکردند.از بخت خوب ما یک گروهبان دوم بنام «عوض» که دانشجو بود و معمولاً همیشه یک کتاب دستش بود و کسی را نمیزد به ما برخورد.
برای روزه گرفتن خیلی ما را اذیت می کردند ، بنده خدا شهید محمد تندی خدایش بیامرزد به خاطر اینکه همیشه سحری را مخفیانه در زیر پتو میل می خورد و مخفیانه روزه می گرفت تا اینکه یک روز ماموران بعثی فهمیدند بردنش بیرون زیر آفتاب داغ تیر ماه عراق که هر روز یک الی دوسات نگاه کند به آفتاب ، چون جرمش این بود که در غیر ماه مبارک رمضان روزه می گیرد.
معصومه آباد یکی از دختران دانش آموز بود که سال و چند ماه اسارت او در زندان ها و بازداشتگاه های عراق خود حکایتی است غم بار ولی خواندنی، حکایت زندگی، پیش روی دشمنی که نشسته است تا شکست نتو را ببیند. خاطره ای از دوران اسارتش را با هم می خوانیم.
از بيست وهشت نفري که با هم بوديم يك نفر در بصره زير کتک شهيد شد و در استخبارات هم سه نفر جان خود را دست دادند. بيشتر بچّهها، اسراي کربلاي چهار و پنج بودند.