شهید «سید محمدعلی ترابی» یازدهم تیرماه ۱۳۴۶ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. چهاردهمین سال زندگی‌اش با جنگ گره خورد. او رفت تا دفاع کند. می‌دانست که شهادت مرهمی است بر تمام دردها، اشک‌ها و زخم‌هایش. یازدهمین روز آبان ۱۳۶۱ فرارسیده بود که سید محمد با رنج رفت تا هرچه شادی بود، خداوند ارزانی‌اش کند.

به گزارش نوید شاهد سمنان، حضور این خاندان بزرگ و عالم مایه آبروی این شهر و مردمش بوده است. مرامشان یاری خلق و کسب رضای خالق است؛ با پیشینه‌ای به اندازه حافظه گذشتگان تا اکنون اهل پرهیز و زهد بوده است؛ چنان که آوازه جوانمردی و زهدشان زبان به زبان گشت و سینه به سینه حفظ شد و در جان مردم شهرمان خانه کرد.

جوانمردی را در شاد کردن دل دیگران می‌دانست

سرای آنان جایگاه فروتنی مهربانی و برادری بود تا امروز که ما با فرزندی از این خاندان به نام آقا سید محمود آشنا باشیم. کسی که به حرمت اجدادش، خانه‌اش را با آبرو و صفای دل، مأمن مردم شهر کرده است. طعم خوش مهمان‌نوازی و بی‌تکلفی بخشش و وفای به عهد و رازداری‌اش بر ذائقه تمام مردم شهر خوش نشست. آقا سید محمود استاد حوزه و دانشگاه و امام جمعه و جماعت شهر بود و پدری مهربان برای فرزندان، در کنار خانم امینیان که در مادری و اخلاص و مردپروری، گوی سبقت را از بیشمار زنان ربوده است. در عرصه ابتلای حق و روزهای سخت، خداوند برای چندمین بار آنها را محک می‌زد. هر امتحان به رسم و قانون و در زمان و موعد خودش گرفته می‌شود. آقا سید محمود و همسرش از روز یازدهم تیرماه ۱۳۴۶ آن زمان در شهرستان دامغان که سید محمد چشمش را به این دنیا گشود، امتحانی تازه را آغاز کردند. عضو جدید خانواده، دوران کودکی را در آغوش چنین خانواده‌ای سپری می‌کرد.

جوانمردی را در شاد کردن دل دیگران می‌دانست

خانواده ساکن قم بود. «شهید سید محمدعلی ترابی» نیز تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه ملی قم گذراند. پس از مهاجرت خانواده به دامغان، دوره راهنمایی را در این شهر به پایان رساند. دوره متوسطه را نیز در دبیرستان دکتر شریعتی در رشته علوم انسانی ثبت نام کرده بود. سید محمد که تصویری از حقیقت آفرینش انسان را با علم و دانایی پدر در کلاس‌های درس اخلاق او، زهد و پارسایی را در مناجات شبانه و جوانمردی را در شاد کردن دل دیگران به زیبایی مشاهده می‌کرد، آموخته بود که کوچکترین قدمی جز برای رضای حق برندارد. آموخته بود که قناعت ثروتی است که در هیچ بازاری به او نمی‌فروشند. فصل‌های زیادی از دنیا را تجربه نکرده بود؛ اما تمام دنیا را در تن کوچکش جای داده بود. کودکی بیش نبود که ورق‌های انقلاب ایران بر جریده عالم به تصویر کشیده می‌شد. سیزده سال داشت که جنگ بر ایران تحمیل شد. شهریور چهاردهمین سال زندگی‌اش با جنگ گره خورد.

بسیجی عاشق شهادت

قبل از شروع سال تحصیلی، غیرتمندی‌اش او را در صف یاور رنج‌دیدگان عالم، در میدان نبرد قرار داد. او رفت تا دفاع کند. نیمه اول سال تحصیلی را در میدان‌های رزم و دوره‌های سخت آموزشی گذراند. پس از شش ماه مراجعت کرد. اعزام بعدی او شهریور ۱۳۶۱ و منطقه عملیاتی عین‌خوش و دشت عباس در جنوب بود. عملیات محرم و ترکش‌های خمپاره، میزبان سید محمد شد تا در امتداد هجرت پاکبازان سرخ‌جامه، نامش را در تاریخ سرخ شهادت‌پیشگان ثبت کند. صد و یازده روز حضور فعال سید محمد در جنگ در لباس یک بسیجی عاشق شهادت سپری شد. سه ماه در جستجوی خدایش بود. بدون هیچ ردپایی. زخم‌های دلش عمیق شده بود؛ می‌دانست که شهادت مرهمی است بر تمام دردها، اشک‌ها و زخم‌هایش. یازدهمین روز آبان فرارسیده بود که سید محمد با رنج رفت تا هرچه شادی بود، خداوند ارزانی‌اش کند. خاک خوش‌بوی فردوس رضای دامغان در آبان ۱۳۶۱ گواه شادکامی سید محمدعلی بود.

 

انتهای متن/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده