اگر من عاشق شهادت هستم معنایش این است که خدا قبولم کند
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید محمدحسین اشرف یکم خرداد ۱۳۴۲ در شهرستان سرخه به دنیا آمد. پدرش علیاکبر و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. بیست و نهم آبان ۱۳۶۲ در پنجوین عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
گزیدهای از دستنوشته شهید:
اگر من عاشق شهادت هستم معنایش این است که خدا قبولم کند
هفتم مرداد ۱۳۶۱ عملیات در محورهایی که شناسایی شده بود انجام گرفت. بعد از انجام شدن عملیات جهت جمعآوری جنازه شهدایی که در کنار میدان افتاده بودند رفتیم. متوجه شهیدی شدم که چنان دستش را به اسلحه خود چنگ کرده بود که جدا کردنش مشکل بود.
در نوشتههایم که مرور میکنم مسئله شهادت را به صورتی خواستهام که قابل توضیح است. اگر من عاشق شهادت هستم معنایش این است که خدا قبولم کند نه آن که مثلاً بخواهم بدون هیچگونه برنامهای در جایی بایستم که مورد دید دشمن باشم و آنها مرا بزنند.
در بیست و نه شهریور ۱۳۶۲ روزهای اول که به این مقر آمدیم آموزشهای کوهپیمایی و غیره شروع شد. یک روز از تمرینات کوهپیمایی گذشت که البته تمریناتمان از ساعتهای اولیه صبح شروع شد و تا حدود ساعت یازده به طول انجامید. روز دیگر به نرمشهای بدن سازی و دوی سبک گذشت که برای آمادگی قبل از حمله بسیار مؤثر به نظر میرسد.
یک شب به رزم شبانه رفتیم که از ساعت شش و نیمِ بعد از ظهر تا دو صبح طول کشید. برای من جای بسی تعجب است که کسی مثل من که همیشه بیش از چند کیلومتر را نمیتوانستم بدوم حالا چطور بیش از بیست کیلومتر دویدهام. این جز لطف خدا چیز دیگری نمیتواند باشد و خداوند ما را کمک میکند که کارهای سخت را، چون بخاطر اوست انجام دهیم. خدایا کمکمان کن تا بتوانیم در راهت قدمهای محکمی برداریم.
اما آن طور که برمیآید حمله در منطقهای کوهستانی است. منطقهای که موسوم است به داشتن نیروهای ضد انقلاب که باید دقت کافی در این امر شود. از شروع حرکت به سوی دشمن تا موقع عملیات حدود چهل و هشت ساعت طول میکشد که باید شب اول را حرکت کنیم و روز در شیاری بخوابیم. دوباره شب بعد حرکت کنیم تا موقع صبح با دشمن درگیر نشویم آنچه که باید در این عملیات صورت بگیرد از خود گذشتگی و ایثار بچهها است. بچهها باید مقاومت خود را از نظر کمبود آب و غذا به حد اعلی برسانند. بچهها باید خود را وقف یک عملیات بزرگ و بینظیر کنند. آنها باید سردی هوا و سخت بودن منطقه را به جان بخرند؛ خلاصه بچهها باید مقاوم باشند.
بعد از آموزشهای مربوط به این عملیات و آن کوهپیماییها و راهپیماییها و تقسیم جیره غذایی چهل و هشت ساعته و سخنرانی فرمانده لشکر بچهها آماده عملیات شدند. بالاخره آمدند و گفتند: «امروز روز حرکت است.» باید بعد از ساعت ده حرکت میکردیم بعد از مراحل بسیار به یاری و لطف خداوند به پیروزی رسیدیم.
انتهای متن/