شهیدان به گردن من و شما حـق دارنـد
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید مجید عرب یارمحمدی دوازدهم اسفند ۱۳۴۰ در شهرستان شاهرود دیده به جهان گشود. پدرش علی و مادرش زهره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دهم مهر ۱۳۶۱ در گیلانغرب توسط نیروهای بعثی بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
شهادت مقامی والا و پر ارج و عظیم است
شهادت مقامی والا و پر ارج و عظیم است که نصیب هرکس نمـیشـود، شـهیدان دارای مقامی بلند هستند. من هرگز خود را لایق این مقـام بـزرگ نمـیبیـنم و خـود را خیلـی کوچکتر از آن میبینم که شهید شوم و این افتخار نصیبم گردد و خوب اگـر ایـن سـعادت نصیب من شد چه بهتر، این که انسانی مرده و خاموش بیروح و بیحرکت نـاتوان و ذلیـل بودیم، انسانی که نسبت به امور خودش و وضع خارجیاش مرده بـود و زنـدگی خـاموش خود را میگذارند؛ در این ایام تاریک و ظلمانی، ناگاه فریادی از حلقـوم مرجعـی بـزرگ و عالمی فقیه درآمد که ای مردم! چرا خاموشید، چرا مردهاید، تحـرک و حرکـت نماییـد و فریاد بزنیـد. «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا ان الله لایحب المعتـدین؛ کارزار کنید با آنان که در راه خدا کارزار میکنند با شما و از حد تجاوز مکنیـد بـه درسـتی که خدا دوست ندار از حـد درگذرنـدگان را.»
نمیتوانم در خانه بمانم و شاهد به خون افتادن برادران خود باشم
در ایـن موقـع اسـت کـه مـن احساس شرمندگی و سرافکندگی در برابر شهیدان در خـودم کـردم کـه در خانـه بمـانم و خاموش باشم و هر روز شاهد به خون افتادن برادران خود باشم، پس هجرت نمودم از ایـن دنیای پست مادی و بیبنیاد، از این جهان زودگذر به جهانی ابدی و در راه خدا جهاد کـنم و امیدوارم که جهاد من مورد قبول حق تعالی قرار گیرد.
شهیدان به گردن من و شما حـق دارنـد
چند نصیحت دارم اگرچه خود را کوچکتر از آن میبینم که به شما برادران و خـواهران ایمانی خودم نصیحت کنم و آن اینکه: شهیدان به گردن من و شما حـق دارنـد، آنهـا بـرای برپا نگهداشتن اسلام و قرآن در راه خدا جهاد کردند و کشته شدند، پس نگذارید خون آنها خدای نکرده پایمال شود و دیگر اینکه قدر این رهبر این نایـب امـام زمـان (عج) را بدانیـد. این همانند خورشیدی است که تاریکی را به کنار زد و قلبهای تاریک مـا را نـوری تـازه بخشید، او را تنها نگذارید و همیشه پشتیبان او باشید.
شب شهادتم شـب دامـادی مـن اسـت
ای مادر! که چقدر شما را دوست داشتم و شما چه رنجها کـه در حق من کشیدی، چقدر ناراحتی و رنج را بر خود هموار نمودی، چه شبهـا و روزهـا که مرا مواظبت نمودی و بزرگم کردی و مرا به این سن رساندی، آنقـدر حـق بـه گـردنم داری که نمیتوانم بیان کنم و چقدر ناراحتم که نمیتوانم این همه حقها را که نسـبت بـه من داری ادا نمایم، ولی دیگر دست من از این دنیا کوتاه است، ولی این برای شـما بـاارزش است که پسری بزرگ کردی و در راه خدا دادی، از شما میخواهم که در فقدان من گریـه نکنید بلکه مثل مادر شهیدان دیگر صبر نمایید و استقامت ورزید و بـرادران و خـواهرانم را نصیحت کنید که فرزندانشان را درست تربیت کنند و همه آنها سرباز امام زمان (عج) باشند. وقتـی که خبر شهادت من به شما رسید، فرض کنید شـب دامـادی مـن اسـت و سـر در خانـه را چراغانی نمایید.
در غیاب من صبر و تحمل کنید
شما ای پدر! که با چه زحمت و رنج کار کردید و ما را بـزرگ نمودیـد و در این موقع که وقت پس دادن زحمتهای شـما بـود مـن را بـه جبهـه فرسـتادید و در یـک انتخاب آگاهانه من را یاری نمودید. در غیاب من صبر و تحمل کنید. امیدوارم اجرش را از خدا بگیرید.
تأسیس درمانگاه
سفارشی دارم و اینکه مقداری پول در بانک دارم، از شما میخواهم که آن را در تأسیس یک درمانگاه یا بیمارستان اگرچه ناچیز است بکار برید و تمام کتابها یا لـوازم دیگـرم را به محرومان و درماندگان بدهید.
انتهای متن/