داشتن این کتابها جرمه!
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید غلامحسین فرهنگی دوم خرداد ۱۳۲۷ در روستای فرات از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش علیاکبر و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارمند صنایع دفاع بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. سیزدهم مهر ۱۳۶۱ در سومار توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید. تاکنون اثری از وی به دست نیامده است.
داشتن این کتابها جرمه!
کنجکاوی آرامم نمیگذاشت. رفتم به سمت اتاقش. آهسته دستگیره را به پایین فشار دادم و در را باز کردم. فوری متوجه شد. ناچار وارد اتاق شدم. کتابی که توی دستش بود، بست و به طرفم آمد. گفتم: «داداش! من هم دوست دارم کتاب بخوونم. چرا به من نمیدین؟»
اشارهای به قفسه کتابها کرد و گفت: «داشتن بیشتر این کتابها جرمه! نباید کسی بفهمه!»
پرسیدم: «داداش! اون کتابی که میخوندی، چی بود؟»
در اتاق را بست و گفت: «رساله امام خمینیه! وقتی خوندم برات توضیح میدم.»
گفتم: «دستت درد نکنه. منتظرم.»
از اتاق که بیرون آمدم، در را قفل کرد و دوباره مشغول شد. تا پیروزی انقلاب هر شب کارش همین بود.
(به نقل از برادر شهید، سلیمان فرهنگی)
بغضی که ته گلویم بود، جاری شد روی گونههایم
پیرزن بوسهای بر پیشانی پسرش زد و با چشمانی اشکآلود برایش آیتالکرسی خواند. پدر هم هر دو فرزندش را به آغوش کشیده بود و با آنها وداع میکرد. فضا آکنده بود از بوی اسپند و صدای خوش آهنگران که رزمندهها را به زیارت کربلا نوید میداد. غلامحسین با پیشانی بند قرمز «یاحسین» و لباس فرم ارتشی توی تنش آماده اعزام شده بود.
بغضی که از صبح مانده بود ته گلویم، جاری شد روی گونههایم. غلامحسین با دیدن اشکهایم از پلههای اتوبوس پیاده شد و دوباره مرا بغل کرد. گفتم: «داداش! هنوز نرفته دلم برات تنگ شده!» بوسهای بر صورتم زد و گفت: «علی جان! به خدا توکل کن! در ضمن درسهات رو خوب بخون! یادت باشه اگه شهید شدم، نگذار اسلحهام روی زمین بمونه! راهم رو ادامه بده!» خداحافظی کرد و رفت. همان باری که دیگر برنگشت.
(به نقل از برادر شهید، علی فرهنگی)
انتهای متن/