«روزی که شهر زانو زد»؛ داستان فارسی درخصوص اشغال خرمشهر
به گزارش نوید شاهد سمنان: کتاب «روزی که شهر زانو زد» به قلم محمدرضا ملکی، داستان فارسی درخصوص اشغال خرمشهر به دست دشمن بعثی در زمان جنگ تحمیلی است. این کتاب به سفارش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان سمنان و با اهتمام دفتر ادبیات و تاریخ دفاع مقدس این ادارهکل نیمه دوم سال ۱۴۰۰ توسط نشر صریر در ۳۲ صفحه منتشر شده است.
در قسمتی از متن کتاب میخوانیم:
بچه ها با تمام وجود میجنگیدن جون میدادن ولی عقب نشینی، هرگز!» مجتبی آه میکشد.
«آقا رسولی بنویس اولش عراق با دو گردان به خرمشهر حمله کرد تا مثلا شهر رو دو ساعته پاکسازی کنه ولی پس از سی و چهار روز در حالی شهر سقوط کرد که تقریبا بیست گردان زرهی، پیاده و کماندویی دشمن لت و پار شده بود. ...»
مجتبی لبخند میزند به احمد! التماس میکند به او و در حالی که عقده گلویش را بسته سخن میگوید به خواهش و تمنا: «آقا رسولی تو رو خدا بنویس بچههای شهر نه آب داشتند، نه غذا و نه مهمات، بنویس هر چی بود مسجد جامع بود و مردمی که هم قسم شده بودند که تا آخرین نفر و نفس از شهر دفاع کنند. شهر شده بود یکپارچه آتش و دود. پشت شهر خالی شده بود و پشت جهانآرا خم! در مقابل لشگرِ تا دندان مسلح دشمن، ما فقط اسلحهی ژسه داشتیم و چند قبضه آرپیجی هفت! کوکتل مولوتفها هم هنر زنها و بچهها بود که از مسجد جامع به ما میرسید.
سی و چهار روز، سی و چهار روز زیر آفتاب داغ خرمشهر ماندیم و استقامت کردیم. تا رفت هشت سال جنگ تموم بشه از یادگارهای خرمشهر فقط ما ماندیم با دردی کهنه!»
انتهای متن/