همسرم! فرزندانم را با قرآن آشنا کن و راه پدرشان را همیشه به یادشان بیاور
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید قربانعلی حاجیحسنی شانزدهم آذر ۱۳۲۶ در شهر بسطام از توابع شهرستان شاهرود به دنيا آمد. پدرش محمد و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم ابتدايی درس خواند. راننده بود. ازدواج كرد و صاحب يک پسر و دو دختر شد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. يازدهم آبان ۱۳۶۱ با سمت تيربارچی در ميمه هنگام درگيری با نيروهای بعثی بر اثر اصابت گلوله به سر، گردن و سينه، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش رجبعلی نيز به شهادت رسيده است.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
برای یاری حسین زمان به جبهه آمدم
کسی که برای خدا کار میکند نمیترسد، جوانان ما شهادت را طالبند. درود خـدا بـر شـما شهیدان باد. شما بهترین جوانان این ملت هستید که شهادت را پذیرا شدید. (امام خمینی)
با نام خدا و کلام امام وصیتنامه مینویسم، زیرا با عشق الله و با پیام امام به جبهه آمدم و اگر لیاقت شهید شدن یافتم برای عشق به الله و یاری حسین زمان، خمینی عزیز بـوده است و پیامی و وصیتی به مردم حزبالله برای رضای الله و یاری روحالله دارم.
ای جوانا!، نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شـهید شـد، ای جوانان! مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبـادت شـهید شـد و مبـادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علیاکبر حسین در راه حسین و با هدف شهید شـد.
جبهـه خـود را در برابر منافقان و مخالفان ولایت فقیه مستحکم کنید
و اما پیامی برای بـرادران و کسانی که نمیتوانند جبهه بیایند و باید پشت جبهـه را تقویـت کننـد و جبهـه خـود را در برابر منافقان و مخالفان ولایت فقیه مستحکم کنند؛
برادران! همانطوری که در جبهه مبارزه و جنگ است برای نابودی کفار، شما هم بایـد در پشت جبهه با منافقان بدتر از کفار بجنگید؛ و من هم تا روزی که برادرم رجـب و محمود [1] در جبهه بودند و با کفار میجنگیدند، من هم در پشت جبهـه بـا منـافقین میجنگیدم، وقتی آنها شهید شدند آمدم و نگذاشتم اسلحه آنها به زمـین بیفتـد. شـما بدانید که مسئولیت بسی بزرگ است. امروز، خطی مقابل خط امام است که از خط منافقان خطرناكتر است و خط اسلام آنها خطی است که از خط اسلام فقاهتی که همان خط امـام است جدا میباشد.
همسرم! فرزندانم را با قرآن آشنا کن و راه پدرشان را همیشه به یادشان بیاور
و اما وصیتی به خانوادهام دارم؛ همسر خوبم! اکنون که این وصیتنامه را برایت مینویسم در یکی از پایگاههای اهـواز با برادران دیگرم نشستهام و منتظر حمله هستم و شاید خدای بزرگ بـر مـن حقیـر نیـز رحم کند و آرزویم برآورده شود و شهادت را در آغوش بگیرم.
همسرم! تو خوب میدانـی که من هدفی جز اسلام ندارم، تو خوب میدانی کـه مـن فقـط طالـب رضـای پروردگـارم هستم. همسرم! اگرچه در زندگی برای تو همسری آنگونـه کـه تـو قابـل بـودی نبـودم، اگرچه آنچه لازمه همسرداری بود به جا نیاوردم، ولی مطمئن باش که در آن دنیا در بهـشت همسری خوب برایت هستم، و از خدا برایت سعادت آرزو میکنم. با قرآن آشنا شـو و جـز به خدا فکر نکن؛ خط امام خمینی خطی اسـت کـه هرگـز جـدا از خـدا و اسـلام نیـست. فرزندانم را با قرآن آشنا کن و راه پدرشان را همیشه به یاد آنها بیاور.
پدر و مادرم! در برابـر مـشکلات و سختیها صابر باشید
و اما تو ای پدر و مادرم! خداوند به شما صبر عطا کند تا بتوانیـد در برابـر مـشکلات و سختیها صابر باشید. وصیتی که برای شما دارم این اسـت کـه اگـر مـن شـهید شـدم مـرا ببخشید، چون من برای رضای خدا و برای جنگ با دشمنان خـدا بـه جبهـه رفـتم و حاضـر نیستم در مراسمم زیاد خرج کنید؛ فقط چند روحانی انقلابی و خط امامی دعـوت کنیـد و نگذارید منافقان و انجمن حجتیه در مراسم تشییع جنازه و عزایم شرکت کنند. در آخـر از همه برادران و دوستان که از این حقیر خطایی دیدهاند میخواهم که مرا ببخشند.
پروردگارا! اول ما را تسلیم فرمان خود گردان و فرزندان ما را هم تسلیم رضای خود بدار و راه پرستش و طاعت را به ما بنما و بر ما وظیفه بندگی را سهل و آسان گیر کـه تنها تویی بخشنده و مهربان.
منبع: کتاب وصیتنامه کامل شهدای استان سمنان
********
[1] محمود کریمی