مادر شهید محمد سرهنگی‌حق‌شناس؛
شنبه, ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۶
نوید شاهد - مادر شهید «محمد سرهنگی‌حق‌شناس» درباره پشیمانی از رفتن پسرش به جبهه می‌گوید: «نه، پشیمان نیستم. این چیزی نیست که ما در موردش تصمیم بگیریم. او باید می‌رفت. هیچوقت هم پشیمان نشدم و چیزی که در راه خدا دادم را که نمی‌توانم پس بگیرم.»

ب

 

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمد سرهنگی‌حق‌شناس يكم شهريور ۱۳۴۷ در شهر ايوانكی از توابع شهرستان گرمسار به دنيا آمد. پدرش محمود، كشاورزی می‌كرد و مادرش فرخ نام داشت. تا پايان دوره ابتدايی درس خواند. كارگر بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و يكم فروردين ۱۳۶۷ در پنجوين عراق به شهادت رسيد. پيكر وی مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. به مناسبت سالگرد ولادت این شهید گرانقدر گفتگویی با «فرخ عرب‌سرهنگی» مادر گرامی این شهید گرانقدر انجام داده‌ایم که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

 

 

نوید شاهد سمنان: لطفاً خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید.

مادر شهید: فرخ عرب‌سرهنگی هستم، مادر شهید محمد سرهنگی‌حق‌شناس.

 

نوید شاهد سمنان: مادر! از ویژگی‌های شهید برای‌مان بگویید.

مادر شهید: محمد فرزند ششم ما بود. خیلی خوب بود و هنوز هم همسایه‌های ما به اسم محمد من قسم می‌خورند و همیشه تعریفش را می‌کنند. او آن زمان می‌رفت به همسایه‌ها که پسرهاشون نبودند کمک می‌کرد. خودش به مسجد می‌رفت و آموزش‌های مذهبی را یاد می‌گرفت. قرآن را خودمان به او آموزش می‌دادیم. همیشه هم به مسجد می‌رفت.

 

نوید شاهد سمنان: تحصیلات شهید تا چه مقطعی بود و علت ادامه ندادن تحصیلاتش چه بود؟

مادر شهید: ایشان تا زیر دیپلم درس خواند. هجده ساله که شد دو بار تصمیم گرفت به جبهه برود. من به او می‌گفتم بمان و به پدرت در کشاورزی کمک کن اما او قبول نمی‌کرد و جواب می‌داد که باید بروم خدمت. هر چه اصرار می‌کردیم، او قبول نمی‌کرد.

 

نوید شاهد سمنان: یعنی ایشان وقتی شهدا و رزمنده‌ها را می‌دید، می‌گفت باید بروم؟

مادر شهید: بله، بالاخره هم رفت. یک بار رفت و برای مرخصی آمد. دفعه آخر که می‌خواست برود، به او گفتم پسرم مراقب باش. من برایت آرزو دارم. گفت رفتنم با خودم است، ولی آمدنم با خداست. می‌گفت مادر! من یا صَدام را سرنگون می‌کنم و یا برمی‌گردم و شهید می‌شم.

 

نوید شاهد سمنان: شنیده‌ایم فرمانده محمد به ایشان گفته است؛ اگر من شهید بشوم، شما هم شهید می‌شوی. در این مورد توضیح بدهید؟

مادر شهید: یک بار از کردستان نامه‌اش آمد. گفتم بچه من که کردستان نبوده است؟ آنجا چه کار می‌کند؟ نوشته بود: آنجا به ما گفتند هر کسی بلند قد و قوی است به عنوان نیروی تکاور با ما بیاد. من هم آمدم مریوان کردستان. یک سال خدمت کرد و پنج روز بعد از عید برای مرخصی آمد که گفت از این به بعد برگشتم با خداست. به ما گفت اسم فرمانده‌ام عباسی است. ایشان به من گفته است که اگر من شهید بشوم، تو هم شهید می‌شوی و شهید هم شد. بچه‌ام رفت و دیگر نیامد. تا چهل روز هم نامه‌اش نیامد. شوهرم رفت به دنبالش و گفتند مفقودالاثر شده است. من همه عمر، چشمم به این در بود که شاید او اسیر شده باشد.

 

نوید شاهد سمنان: وقتی اسرا آزاد می‌شدند، آیا شما می‌رفتید که نشانی‌ای از محمد پیدا کنید؟

مادر شهید: نه، چون گفته بودند مفقود شده من نمی‌رفتم. ولی همچنان چشم انتظار بودم. به خودم دلداری می‌دادم و می‌گفتم چون ساکش را نیاوردند، حتماً زنده است.

 

نوید شاهد سمنان: قبل از اینکه پلاک شهید را پیدا کنند، شما خواب ندیده بودید؟

مادر شهید: ما آن موقع‌ها موتور داشتیم. خواب دیدم سوار موتور از در آمد. گفتم کجا بودی؟ گفت رفتم یه دور زدم و آمدم. می‌خوام برم حمام. من هم لباس‌هایش را جمع کردم و به او دادم که به حمام برود. آن زمان ما خودمان نان می‌پختیم و نمی‌خریدیم. دیدم از در وارد شد و نان هم خریده بود. گفت مادر برای‌تان نان خریدم. هنوز هم پلاک پسرم را برایم نیاورده‌اند.

 

نویدشاهد سمنان: خودتان هم از بسیجی‌های فعال در پشت جبهه بودید؟

مادر شهید: خودم در دوران جنگ، چرخ بافتنی داشتم و برای رزمنده‌ها رایگان لباس گرم می‌بافتم و می‌فرستادم.

 

نوید شاهد سمنان: به عنوان مادر شهید هیچوقت از اینکه محمد شهید شده است، پشیمان نشده‌اید؟

مادر شهید: نه، این چیزی نیست که ما در موردش تصمیم بگیریم. باید می‌رفت. هیچوقت هم پشیمان نشدم. چیزی که در راه خدا دادم را که نمی‌توانم پس بگیرم.

 

گفتگو از زهرا شاهینی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده