شهادت چکیدهای از زندگی مهدی بود/ لحظه وداع، هرگز نگفت به امید دیدار
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ هجدهم مردادماه سالروز بزرگداشت مدافعین حریم اهل بیت (ع) است. کسانی که از جانشان میگذرند، اما نمیگذارند دشمنانشان در برابر آنها و کشورشان قد علم کنند و ارزشهایشان را نابود کنند. به همین بهانه گفتگویی با «طاهره مطهرینژاد» همسر شهید مدافع حرم «مهدی خراسانی» داشتهایم که تقدیم حضورتان میشود.
نوید شاهد سمنان: لطفا خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید.
همسر شهید: طاهره مطهرینژاد هستم همسر شهید مدافع حرم مهدی خراسانی.
نوید شاهد سمنان: چه سالی با شهید خراسانی ازدواج کردید و آشنایی و ازدواج شما چگونه رقم خورد؟
همسر شهید: من با شهید دختر عمه و پسردایی بودیم. ایشان شغل پاسداری را که انتخاب کرد تقریباً سه سال بعد به خواستگاری من آمد. سال ۸۲ با هم ازدواج کردیم. ایشان بعدها به من گفت که چند سالی بود که برای ازدواج من را زیر نظر داشت. ترس این که من ازدواج کنم قبل از خواستگاری، دایی من که عموی ایشان میشد را واسطه قرار داد که درخواستش را مطرح کند. خواستگاری کاملا سنتی برگزار شد و من شناخت دقیقی نسبت به آقا مهدی نداشتم. فقط با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
از نظر اخلاق و اعتقادات کاملا مورد تأیید و بسیار خون گرم خوش اخلاق بود. همین رفت و آمدها باعث شد که زمینه ازدواج ما جدی شود و ایشان پیگیر شود و به خواستگاری من بیاید در صورتی که خانوادهام کاملاً ایشان را دوست داشتند. من اعتقاد به ازدواج با فامیل نداشتم و درس خواندن را بسیار دوست داشتم ولی ایشان یک روز به همراه مادرش با یک جعبه شیرینی و انگشتر به خواستگاری من آمد و با صحبت کردن و اطمینان خاطری که برای خوشبختی به من دادند شیفته اخلاق و گفتارشان و عاشق صداقت و سادگی که در ایشان بود شدم. من همان روز جوابم مثبت بود و بعد از شش ماه انتظار، ایشان که جواب میخواستند خودشان اقدام کردند و جواب مثبت را از من گرفتند.
نوید شاهد سمنان: خصوصیات اخلاقی، رفتاری و ویژگیهای شخصیتی شهید چگونه بود؟
همسر شهید: خوش اخلاق، صبور و باگذشت و خیلی دلسوز و مهربان بود و دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت. سادهزیست و سادهنگر و رفع مشکلات مردم تا جایی که میتوانست برایش در اولویت بود. خانواده و رضایت خانواده و در جمع خانواده بودن از مهمترین دغدغههایش و احترام به پدر و مادر و کمک به آنها در مشکلات و دستگیری از آنها برایش بسیار مهم بود.
نوید شاهد سمنان: چند فرزند دارید و شهید در مورد فرندانتان چه توصیهای به شما داشت؟
همسر شهید: دو فرزند پسر دارم. امید پسر بزرگم هفت ساله و محمدم دو سال و نیمش بود که پدرشان شهید شد. مهدی به من توصیه میکرد بچهها را درست تربیت کنم؛ حسینیوار و از نظر حلال و حرام و لقمه پاک خیلی تاکید داشت و اینکه سرباز امام زمان باشند و خدمتگزار مردم.
نوید شاهد سمنان: زمانی که خبر حمله داعش را شنیدید بیشترین نگرانی شما چه مسئلهای بود؟ آیا احتمال رفتن همسرتان را میدادید؟
همسر شهید: آن سالها جنگ در سوریه را زیاد پیگیر نبودم و همسرم هم صحبتی در این مورد نمیکرد. چیزهایی گوشزد میکرد که جنگ شده است ولی هیچ اشارهای به رفتن خودش نمیکرد و فقط پیگیر اخبار بود. بعدها که برای رفتن اقدام کرد فهمیدم که پیگیری اخبار و صحبت کردن در مورد سوریه در این مدت چقدر برایش مهم بوده است و سعی میکرده به سوریه اعزام شود و جزء دغدغههای درونیاش بوده است، ولی هیچوقت پیش ما حرف از رفتن نمیزد.
تا موقعی که در آخرین سفرش به مشهد برای شرکت در طرح بصیرت، اصرار داشت من به همراه فرزندانم حتما همراهشان باشیم. مشهد که بودیم با ایشان و شهید شنایی تماس گرفتند و گفتند آماده باشید برای مأموریت. آنها به ما نگفتند چه ماموریتی دارند، ولی آنقدر خوشحال بودند که برای من و خانواده شهید شنایی تعجبآور بود تا جایی که سوال کردم شما مشهد هستید و ماموریتی که به شما خورده انگار از مشهد برایتان عزیزتر است که آنقدر چهرهتان خندان و بشاش شده، خندیدند و گفتند: «تا خدا چه بخواهد.» وقتی برگشتیم متوجه رفتنشان شدم.
مهدی برایم توضیح داد و از ماموریتش گفت و حتی احتمال شهادت خودش را هم داد و اینکه چند تا شهید آوردند. هر بار که ته دلم را خالی میکرد از ایشان توضیح میخواستم؛ فقط حرفش دفاع از حرم و ارزشها و اعتقاداتی بود که سالها با آنها بزرگ شده بود و قلباً قبول داشت. از آنجا فهمیدم که انگار دردی در دلش دارد که درمانش و رسیدن به آرامش فقط و فقط رفتن به این ماموریت است.
انگار هم من و هم ایشان داشتیم امتحان پس میدادیم و من وقتی متوجه شدم چقدر شور رفتن و اشتیاق دارد هیچوقت به خودم اجازه ندادم حتی اشکهایی که در خلوتم میریختم و دلواپسیهایی که داشتم و به زبان بیاورم تا مبادا لحظهای سست و دودل شود. انگار یک جورایی داشت با گفتن، اتمام حجت میکرد.
برای آرام گرفتن دلش و شنیدن جواب از من، گفتم اگه جلوگیری کنم، آن دنیا جواب حضرت فاطمه (س) رو نمیتوانم بدهم. آنقدر الحمدالله اعتقادم محکم بود که از ته قلب با اطمینان خاطر سپردمش به امام زمان (عج) و حضرت فاطمه (س). چون شنیده بودم امضای امام زمان (عج) و حضرت فاطمه (س) که پای کارنامه اعمالت بخورد شهادت روزیت میشود و حتی میدانستم شهادت لایق همچون مردی است و امیدی به برگشتن ایشان نداشتم و منتظر خبر شهادت بودم.
پس از رفتنش خودم را آماده و محیا کرده بودم برای برنگشتن ایشان. من جایی بازگو نکردم ولی تو دعاهایی که پس از رفتنش میکردم میگفتم: «فقط اسیر نشود، بقیه دست خداست و هر چه خدا رقم زده باشد همان شود.» شهادت وقت مرگ را عوض نمیکند ولی نحوه مرگ را تغییر میدهد. با این علم ایشان را سپردم به تقدیری که خداوند برایش رقم زده بود. مهدی لایق شهادت بود و مرگ طبیعی سزاوار ایشان نبود. خداوند را شاکرم که از رفتن ایشان جلوگیری نکردم و انشاءالله که در این امتحان سربلند شده باشم.
نوید شاهد سمنان: شهید از سوریه با شما تماس میگرفت؟ آخرین مکالمه یادتان است؟
همسر شهید: بله تقریبا یک روز در میان زنگ میزد و جویای حال من و بچهها میشد و هر چه که کم و کاست بود، از ما میخواست بازگو کنیم تا اگر بتواند رفع کند. آخرین تماسش شب شهادتش بود. ما خانه برادر شهید مهمان بودیم تماس گرفت و آنجا با همه صحبت کرد. از من عذرخواهی کرد که تنهایم گذاشته است. بعدها متوجه شدم فردای همان شب که زنگ زده بود به شهادت رسیده است. چند روز بعد هم تماس گرفتند و خبر شهادتش را دادند.
نوید شاهد سمنان: در خاطرات شما از همسر شهیدتان خواندهایم که شهید با پیامک وصیت میکرد؟ لطفا در این خصوص برایمان صحبت کنید.
همسر شهید: از خبر دادن برای ماموریت تا اعزام، بیست روز طول کشید. در این مدت ایشان خانه بود برای رسیدگی به من و فرندانمان. زمان اعزام فرا رسید. ساعت یازده باید میرفت و من تا روز آخر در تهران مانده بودم و ایشان را راهی کردم. یکی از خصوصیات خوبی که شهید داشت این بود که آخر شبها که بچهها میخوابیدند از من میخواست در مورد کارهایی که برایمان در روز اتفاق افتاده صحبت کنیم و از من میخواست اگر مشکلی دارم به ایشان بگویم تا حل کند.
قبل از رفتن پرسید: «از رفتنم راضی هستی یا نه؟» گفتم: «بله راضی هستم.» از ایشان پرسیدم: «شما چطور؟» گفت: «من هم از شما راضی هستم در این سالها به دلیل ماموریتهای زیادم زحمات خانه و فرزندان به عهده شما بوده است.» و در آخر از من حلالیت طلبید، ایشان آنقدر بزرگوار بود که همیشه به دنبال این بود که من از زندگی با ایشان رضایت داشته باشم.
روزی که میخواست برود برای آرام گرفتن دل خودم و اینکه انگار یک جورایی به من الهام شده بود که دیگر برگشتی در کار نیست و این آخرین دیدار و گفتگو است پس از رفتنش شروع کردم به نوشتن پیامک حلالیت که من را حلال کن که در زندگی همسر خوبی نبودم و شما را اذیت کردم از من راضی باش و ایشان هم گفت: «من از شما راضی هستم و شما باید مرا حلال کنید؛ اگر در زندگی کم و کاستی گذاشتم. مواظب خودتان باشید.» ولی هیچوقت ننوشت به امید دیدار. حتی موقع خداحافظی حضوری هم نگفت انشاءالله برمیگردم. بچهها گفتند: «کی بر میگردید؟» فقط گفت: «رفتنم با خودم است و آمدنم با خدا، یا علی.»
نوید شاهد سمنان: همسرتان چگونه به فیض شهادت نایل آمد؟
همسر شهید: درون تانک بوده است که با اصابت موشک به تانک کاملا پیکرشان میسوزد و پس از چند روز جز خاکستر برای ما چیزی نیاوردند. ماکتی از شهید را روز تشییع برای ما آوردند و دفن کردند به روایتی تکهای از پای ایشان که سالم مانده بوده که برای دفن کردن آوردند.
نوید شاهد سمنان: چه کسی و چطور خبر شهادت را به شما داد؟
همسر شهید: خانه مادرم بودم و بعد از خوردن نهار در حال استراحت بودم که دلشوره عجیبی به من دست داد. از صبح همهاش منتظر خبر بودم. برادرم با چشمانی قرمز و اشکآلود وارد خانه شد و گفت که آماده شوید برویم روستا خانه مادر مهدی، چون مهدی زخمی شده و میخواهند او را ببرند آنجا. همانجا متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده ولی نمیخواستم باور کنم. سرآسیمه راهی روستا شدیم هر چند میدانستم ولی نمیخواستم باور کنم. تا آنجا بیست دقیقه راه بود ولی ساعتها طول کشید و من در دلم دعا میکردم کاش خواب بودم. چشمانم را بارها روی هم گذاشتم تا باز کنم و ببینم خواب هستم، ولی وقتی وارد حیاط خانه پدرشوهرم شدم و لباس سیاه را بر تن همه دیدم متوجه شدم خوابم به حقیقت پیوسته است و مطمئن شدم که مهدی به شهادت رسیده است.
نوید شاهد سمنان: پس از شهادت خواب همسرتان را دیدهاید؟
همسر شهید: بله خواب ایشان را زیاد دیدهام و میبینم. همیشه وقتی مشکلی بر سر راهم ظاهر میشود ایشان راهنمای من است و حضورش را همیشه حس میکنم، مخصوصاً هنگامی که سر مزارش حضور پیدا میکنم.
نوید شاهد سمنان: زمانی که دلتنگ ایشان میشوید چه کار میکنید؟
همسر شهید: من اگر دسترسی به مزار ایشان داشته باشم روز جمعه میروم و با صحبت، درددل کردن و دعا خواندن سبک میشوم. مواقعی هم که نمیتوانم به مزارش بروم با صحبت کردن با عکس ایشان یا بوییدن لباسهایی که از سوریه برایم آوردند یا سجاده و چفیهای که در نماز خواندن همراهش بود به آرامش میرسم. همیشه نماز که میخوانم با ایشان صحبت میکنم. هر چند حضور فیزیکی ایشان را نمیبینم ولی حضور معنویش را کاملاً حس میکنم.
نوید شاهد سمنان: به نظر شما شهید خراسانی چه کرد که لایق شهادت در راه اهل بیت (ع) شد؟
همسر شهید: در این شکی نیست که شهدا انتخاب شده هستند. از همان اوایل خلقت، اخلاق، رفتار و سیره زندگیشان فرق دارد و انگار همگی هدف خاصی رو دنبال میکنند؛ آن هم رسیدن به آرمانی است که در طول زندگی برایش تلاش کردهاند؛ شهادت میشود چکیدهای از زندگیشان که خداوند با شهادت خوب بودنشان را تکمیل کرده است.
مهدی سه خصوصیت بارز داشت اول اینکه توجه زیادی به حلال و حرام داشت و اینکه برایش مهم بود از چه راهی درآمدزایی میکند و نانی که برای خانواده میآورد پاک و طیب باشد؛ حتی اگه یک روز هم سر کار نمیرفت پول آن روز را میگذاشت کنار و صدقه میداد. دوم اینکه کارهایش برای رضای خدا بود نه خلق، در هر کاری رضایت خدا را در نظر میگرفت. سوم اینکه به مسئله خمس و زکات بسیار حساس بود و به موقع پرداخت میکرد. اینها همه نشات گرفته از ایمان و اعتقاداتش بود و با همین کارها دل از دنیا میکَند.
نوید شاهد سمنان: در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
همسر شهید: انشاءالله که خداوند ما را عاقبت به خیر کند و در راه شهدا ثابت قدم باشیم و شهدا از ما راضی باشند و خداوند را شاکرم از اینکه به من توفیق داد ۱۲ سال با شهید زندگی کنم و مرا لایق همسری با ایشان دانست و از ایشان دو یادگار دارم. امیدوارم بتوانم وصیت همسرم که دلش میخواست حسینی وار فرزندانم تربیت شوند و اهل بیت (ع) را سر لوحه زندگی خود قرار بدهند را اجرا و عملی کنم با امید به خداوند و دعای خیر شهید عزیز.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم