خداوند بهترین گل را از میان گلهای زندگیام برگزید
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید سعید شامانی بيستم شهريور ۱۳۴۳ در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش محمد و مادرش حليمه نام داشت. دانشآموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. شانزدهم آبان ۱۳۶۱ با سمت تک تيرانداز در عين خوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای فردوسرضای شهرستان دامغان قرار دارد. نوید شاهد سمنان گفتگویی اختصاصی با «محمد شامانی» پدر گرامی این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقهمندان میشود.
نوید شاهد سمنان: لطفاً خودتان را برای مخاطبین معرفی کنید.
پدر شهید: حاجمحمد شامانی پدر شهید سعید شامانی هستم.
نوید شاهد سمنان: پدرجان! از فعالیتهای انقلابی شهید برایمان بگویید؟
پدر شهید: او به همراه من در تظاهرات شرکت میکرد. اکثر اوقات به همراه دوستانش به پایگاه شهید بهشتی میرفتند و نگهبانی میدادند. در مدرسه هم که بود، عضو انجمن اسلامی بود و خودش مسئول آنجا بود. حتی من و مادرش را به مسائل انقلابی تشویق میکرد.
نوید شاهد سمنان: در مورد خصوصیات و ویژگیهای شهید صحبت کنید؟
پدر شهید: در ارتباط با خوبیهای شهید هر چه بگویم کم است. وقتی به یک دسته گل برسید، همون لحظه گل نمیچینید، نگاه میکنید و بهترین گل را از بین آن همه گل انتخاب میکنید. خداوند هم بین فرزندان من، بهترینشان را انتخاب کرد. من نه تا فرزند دارم، پنج تا دختر و چهار تا پسر که شهید پسر اولم بود. خاطرات زیادی هم از شهید دارم. در مدرسه جزء دانشآموزهای ممتاز بود و تا دیپلم ادامه داد. زمانی که جنگ شروع شد، درس را رها کرد و رفت سراغ جنگ.
نوید شاهد سمنان: همرزمان شهید در مورد نحوه شهادت ایشان چیزی به شما گفتند؟
پدر شهید: خیلی از همرزمهایش بعد از شهادت او به خانهمان آمدند. یکی از آنها هم سرهنگ سیدرضا ترابی است که آن زمان همسایه ما بود. وقتی پسرم شهید شد، سیدرضا آمد و برای ما خاطراتی از شهید گفت. همزمان با شهادت پسرم، مادرم هم فوت شد. به قدری به شهیدم علاقه داشت که با ایشان در یک روز و ساعت به شهادت رسید. مادرم ساعت دو شب فوت شد و اینطورکه سیدرضا میگفت، شهید هم در همان ساعت در عملیات محرم در عینخوش به شهادت رسید.
نوید شاهد سمنان: پدرجان! تا به حال کسی خواب شهید را دیده است؟
پدر شهید: یک خانمی در همسایگی ما است که خواب شهید را میبیند. یک بار ایشان خیلی مریض شده بود و دکترهای تهران هم جوابش کرده بودند، خودش برای ما تعریف میکرد که یک شب شهید را در خواب میبیند که به او یک لیوان آب میدهد و میگوید بخور. این خانم قبول نمیکند. سعید چند بار تعارف میکند و آن خانم رد میکند. سعید با ناراحتی از خانه میرود و آب را میریزد روی صورت آن خانم.
این خانم میگفت صبح که بلند شدم هیچ اثری از بیماری در بدنم نبود و به شوهرش اطلاع میدهد. الان هم هست و هیچ مشکلی ندارد. ایشان حتی بعضی ازخوابهایش را برای ما تعریف نمیکند.
نوید شاهد سمنان: از اینکه فرزندتان به شهادت رسیده، هیچوقت پشیمان شدهاید؟
پدر شهید: نه، اصلاً پشیمان نیستم. همه ما باید به آخرت ایمان داشته باشیم. انشاءالله در آن دنیا شفاعت من و مادرش رو بکند. خدا کند این چند صباح عمر را جوری زندگی کنیم که فرزندمان شرمنده نشود.
نوید شاهد سمنان: به عنوان پدر شهید از دولت و مردم چه درخواستی دارید؟
پدر شهید: فرزند من بلکه همه شهدا رفتند که ما راحت زندگی کنیم. اگر اینها نبودند به گفته خود صدام سه روزه تهران را میگرفتند. این درست نیست که بعضی از مردم میگویند همه چیز برای خانواده شهداست.
گفتگو از زهرا شاهینی