مچش را در راز و نیازهای شبانه گرفتم
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید ابراهیم امیراحمدی فرزند محمد و فاطمه، هشتم خردادماه ۱۳۴۵ در روستای اميرآباد از توابع شهرستان دامغان به دنيا آمد. تا کلاس سوم دبیرستان درس خوانده بود اما معلم عشق بود و استاد اخلاق. کودکی را در مزرعه و کنار جوی و درخت گذرانده بود.
با پدرش محمد امیراحمدی، بیل زده بود، درو کرده بود و روی دامان مادرش قصهها از عشق، ایمان و شجاعت شنیده بود. کوچک بود اما نقل بزرگواریاش بر زبان اهل روستا بسیار میرفت. جنگ که شد، ابراهیم پانزده ساله، تاب نیاورد. درس و تحصیل را رها کرد.
مچش را در راز و نیازهای شبانه گرفتم
خواهر شهید نقل میکند: «نیمههای شب بود که از خواب پریدم. از اتاق ابراهیم صدای گریه میآمد. فوری بلند شدم رفتم پشت در اتاقش و از لای در نگاه کردم. ابراهیم سر جانمازش نشسته بود. دستهایش را به آسمان بلند کرده بود. زیر لب چیزهایی میگفت و زار زار گریه میکرد. خواستم در را باز کنم بروم جلو که همسرم مانع شد و گفت: «راحتش بگذار. بگذار تو حال خودش باشه.»
خانم فاطمه زهرا (س) را واسطه کرد تا فاطمه خانم اجازه داد و راه افتاد. شصت و شش روز تفنگ روی دوشش گذاشت و مردانه جنگید و جنگید تا زمستان سپید دشت عباس را با خون خود سرخ کرد. به گواهی تقویم، پایان شکوهمند زندگانی بزرگمرد امیرآباد، بيستم بهمنماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در فکه بود؛ او در دل عاشقان تا همیشه زنده خواهد بود و سنگ مزارش در امیریه دامغان تنها مرهمی است برای دل بازماندگان.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان/ نشر فاتحان-قائمی