راز و نیازهای شب قدر با خدا، آزادگان را مانند کوه استوار کرده بود
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ آزاده سرافراز محمدرضا امینی متولد شهرستان شاهرود است که در عملیات والفجر هشت به اسارت دشمن درآمد و به مدت پنج سال در اردوگاههای عراق روزهای عمرش را سپری کرد.
در این شبهای پر برکت قدر پای صحبتهای دلنشین این آزاده سرافراز نشستهایم تا از ماه مبارک رمضان در اسارت برایمان بگوید.
این آزاده سرافراز برخورد نیروهای بعثی با اسرا را اینطور توصیف میکند: رزمندگان اسلام به دلیل اینکه به مسائل مذهبی و اعتقادی پایبند بودند، وقتی در اسارت به امور عبادی خود عمل میکردیم، دشمن به شدت با رزمندگان مخالفت میکرد. اگر متوجه میشدند کسی مشغول به انجام اعمال عبادی است، او را به شدت تنبیه میکردند. همانطور که رزمندگان اصرار بر این داشتند که اعمال عبادی را انجام دهند، دشمن نیز اصرار داشت که این اتفاق رخ ندهد اما رزمندگان با سختیهای بسیار این کار را انجام میدادند.
روزه زیر آفتاب سوزان عراق
امینی از شروع ماه مبارک رمضان در اسارت میگوید: موقعی که اسیر شدیم، یک الی دو ماه که از اسارت گذشت ماه مبارک رمضان فرا رسید. با توجه به اینکه بچهها میخواستند در این ماه مبارک روزه بگیرند، مراجعه کردیم به عراقیها و گفتیم که میخواهیم روزه بگیریم. آنها هم طبق آنچه پیشبینی میشد مخالفت کردند. ما بدون توجه به تهدیدهای آنها روزه گرفتیم و به مسائل دینی توجه خاص و جدی داشتیم.
این آزاده سرافراز در ادامه افزود: در بین ما چند طلبه و روحانی حضور داشتند که در مسائل دینی ما را راهنمایی میکردند. عراقیها نه تنها مخالفت میکردند بلکه اذیت هم میکردند؛ برای مثال آن زمان که روزه داشتیم ما را در هوای گرم عراق از ساعت هشت صبح تا دوازده ظهر در محوطه میبردند و میگفتند که باید در محوطه در زیر آفتاب سوزان قدم بزنید و حتی نمیگذاشتند در سایه استراحت کنیم.
وی از نحوه پذیرایی بعثیها در ماه مبارک رمضان چنین میگوید: بعثیها در روز سه وعده غذا میدادند صبحانه، ناهار و شام. ما به دلیل اینکه روزه بودیم، صبحانه و ناهار نمیتوانستیم بخوریم اما شام را پنهان میکردیم و در افطار و مقداری هم در سحر میخوردیم. جیره آب ما در روز بسیار کم بود که همان را هم موقع افطار مصرف میکردیم. شرایط همیشگی ما همین بود که خیلی سخت و آزار دهنده بود ولی بین اسرا صفا و صمیمیت زیادی برقرار بود. با خمیر نان یا هر نوع مواد غذایی که مخفیانه تهیه کرده بودیم برای همدیگر افطار درست میکردیم و این همدلی بین اسرا را زیاد کرده بود. بعد از دو سال با توجه با نوع غذایی که به ما میدادند بدن رزمندگان بسیار ضعیف شده بود که خیلیها مریض میشدند و توان روزه گرفتن نداشتند. حجتالاسلام ابوترابی که در بین اسرا بود گفت: کسانی که نمیتوانند، یک سال را روزه نگیرید تا بتوانند به حیات خود به سلامت ادامه دهند. سالهای بسیار سختی بود که با دعای مردم عزیز به پایان رسید.
سرو قامتان
امینی در پایان در خصوص مراسم شبهای قدر در اسارت میگوید: شبهای قدر هم ما اجازه نداشتیم مراسمی برگزار کنیم. خودمان زیر پتو در خلوت خود زمزمه و دعا میکردیم. با خدای خود مناجات میکردیم و قرآن به سر میگرفتیم. کامل به یاد دارم که بچهها مثل باران اشک میریختند. همین نجواها و راز و نیازهای شب قدر با خدا بود که بچهها را مانند کوه استوار نگه میداشت. همین دعاها، عبادتها و نیایشها بود که بچهها را از درون قوی میکرد و باعث میشد که آنها در برابر مشکلات زیادی که دشمن ایجاد میکرد مقاومت کنند. واژه سرو قامتان که به آزادگان عزیز نسبت میدهند واقعا برازنده آنهاست. انشاءالله که اعمال ما در دوران اسارت مورد قبول درگاه خداوند متعال قرار گرفته باشد.
گفتگو از حمیدرضا گلهاشم