بوی پیراهن یوسف
به گزارش نوید شاهد سمنان شهیدكاظم عاملو بيست و دوم تير 1344 در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش غلامرضا و مادرش عذرا نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. كارمند اداره مخابرات بود. از سوي بسيج به جبهه رفت. هفتم اسفند 1366 در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده يحياي زادگاهش واقع است.
بوی پیراهن یوسف
بعد از شهادت مجید هرشب می آمد خانه ما. یک بار با ناراحتی گفتم:«چرا هر شب میاد؟».
پدرم گفت:«بوی مجید رو می ده. با دیدنش آروم می شم.» بعدها با خبر شدیم از عهدی که بین او و مجید بود. عهد کرده بودند در صورت شهادت یکی، دیگری مرتب به خانواده اش سر بزند.
(به نقل از خواهر شهید مجید رضاکاظمی)
دیدار با خانواده شهدا
هفته ای یکی دو روز را به دیدار از خانوده های شهدا اختصاص می داد. شب بعداز نماز جماعت، صدایم می زد و با هم می رفتیم. اهل هنر بود. آیات قرآن را به شکل ویترای[1] می کشید و برایشان هدیه می برد. می گفت:«این رو یادگاری از من نگه دارین.»
از مشکلاتشان جویا می شد و و در حد وسعش برای رفع آن می کوشید.
(به نقل از دوست شهید، احمد مثبت شاهجویی)
عالم رویا
اولش به دید توّهم نگاه کردیم. بعد هم به دید دراویشی گذاشتیم که توی روستاهای کردستان مانده بودند. شب های بعد به حرفش یقین پیدا کردیم. توی خواب با تک تک دوستان شهیدش حرف می زد و احوالشان را می پرسید. آن شب هم آقایی را دیده بود نورانی که به او نزدیک شده و لبخند به لب داشت. با زبانی بریده بریده و حالتی بهت زده برای ما تعریف می کرد.
(به نقل از دوست شهید، حسن حمزه)
انتخاب با خودته
به مادر می گفت:«یکی رو انتخاب کن، شهید یا اسیر بشم بهتره یا اینکه تصادف کنم و بمیرم؟».
مادر جواب داد:«اگه اسیر بشی اذیتت می کنن اون وقت منم اینجا عذاب می کشم. اکه تصادف کنی هم خیلی دردناکه، ولی شهید که بشی هرجوری باشه بهت افتخار می کنم، اما بیشتر دوست دارم پیشم باشی.»
کاظم می خندید و می گفت:« انتخاب با خودته، من رفتنی ام. خودت می دونی.»