او شهید صلح و آشتی بود
به گزارش نوید شاهد سمنان، شهید مجید فخاریان بیست و پنجم شهریور ۱۳۵۱ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش غلامرضا کشاورز بود و مادرش محترم نام داشت.
کودکی خوش خلق و زیرک
بسیار خوش اخلاق و گشاده رو بود. کارهایش را خیلی سریع و به بهترین شکل ممکن انجام میداد. بچههای هم سن و سال او، گاهی اوقات سر بازی با هم دعوا و قهر میکردند. گاهی هم دعوا و اختلاف بچهها به زد و خورد میکشید. در این میان، مجید با زیرکی و گذشت خاصی که داشت، بچهها را صلح و آشتی میداد. اگر یک روز هم مجید نبود، دعواها و قهرهای آنها ادامه داشت تا وقتی که مجید بیاید و آن را حل و فصل کند. سالها پس از آن زمان، هنوز دوستان و بستگان مجید، حل مشکلات و گرفتاریهای خود را به واسطه روح بزرگ او از خدا طلب میکنند و به حاجات خود میرسند.
بیقراری برای رفتن به جبهه
او تا سال اول هنرستان تحصیل کرد. کشور دوران حساسی را سپری میکرد. خبر اعزام به جبههها و عملیات رزمندگان، شور و حال عجیبی به جوانان میداد. فکر رفتن به جبهه، آرام و قرار را از مجید گرفته بود. از یک طرف باید مدارک ثبت نام خود را طوری نشان میداد که سن و سالش با شرایط ثبت نام برای اعزام سازگار باشد و از طرف دیگر خبر دادن به پدر و مادر و گرفتن نظر آنها بخش دیگر کار بود. با کمی دست کاری در شناسنامه توانست سن خود را بیشتر نشان دهد. برای گرفتن رضایت از پدر هم خواهرش را واسطه کرد. قبل از رفتن هم فقط به پدر گفت که برای گذراندن دوره آموزش به سفر میرود و بالاخره با همین ترفندها توانست از طریق جهاد سازندگی به جبههی غرب برود.
نحوه شهادت
کار تدارکات و رساندن غذای رزمندگان در منطقهی ماووت، به عهده او بود. در آن جمع، کمتر رزمندهای به سن و سال او پیدا میشد. وقتی صحبت از شهادت میشد، حالت خاصی پیدا میکرد. گویا به او الهام شده بود که شهید خواهد شد. پنجم آذر ۱۳۶۶ وقتی برای توزیع غذای رزمندگان به طرف خط حرکت کرد. ناگهان غرش هواپیماهای دشمن همه نگاهها را به آسمان متوجه کرد. موقع اذان ظهر بود. صدای انفجار مهیب بمبها، همه منطقه را به لرزه درآورد. مجید در پشت وانت تویوتا نشسته بود. ناگهان ترکش بزرگی به پشت گردن او خورد و سرش از بدن جدا شد. با ترکشهایی هم که به بدنش خورد. بدن بیسر مجید، آرام داخل ماشین افتاد. در آن زمان شانزده سال بیشتر نداشت.
کلام شهید
او در وصیت نامه خود مینویسد: «خدایا! خودت میدانی که خیلی دوستت دارم، بارها خواستم که به جبهه بیایم، سنم کم بود و یا این که جور نمیشد. حالا که آمده ام، میدانم قبولم میکنی و مرا به درگاهت راه میدهی. قسمت میدهم به خون پاک شهدا، مرا ببخش و به آرزویم که شهادت است برسان! اینجانب مجید فخاریان، با آگاهی و شناخت پا در این راه گذاشتهام و کسی مرا با زور نیاورده، این راهی است که خودم انتخاب کردم و دوست داشتم به ندای سالار شهیدان لبیک بگویم.»
پیکر مطهرش پس از تشییع، در جوار امامزاده یحیی (ع) زادگاهش آرام گرفت.
انتهای متن/