الهی رضاً برضائک
یک شب به عملیات مانده بود بیشتر شب را به عبادت و نماز شب مشغول بود. در شب عملیات بعد از اذان آخرین نمازش را خواند . بعد از نماز چراغ قوه کوچکی که همراه داشت، بیرون آورد و به خواندن زیارت عاشورا مشغول شد.
پس از ساعتی حرکتمان را به سوی خط دشمن آغاز کردیم و درگیری بین نیروهای اسلام و کفر آغاز شد. پس از شکستن خط مقدم دشمن و رسیدن نیروهای ما به خط و پاکسازی کردن سنگرها، دسته ما که حدود 30 نفر می شدیم به مقری که تعدادی تانک و نفربر عراقی در آنجا بود و به سوی نیروهای ما تیراندازی می کردند حرکت را شروع کردیم.
در مسیر راه دائماً این ذکر را بر زبان می آورد الهی رضاً برضائک پس از طی مسافتی حدود هفتصدمتر به سمت دشمن، در حدود 50 متری تانک ها بودیم که به کمین دشمن برخوردیم و با روشن شدن منور بالای سرمان منطقه روشن شد و دشمن با چند تیربار شروع به تیراندازی به طرف ما کرد.
همه بچه ها روی زمین دراز کشیدند . شهید محمدرضا رضایی هم روی زمین دراز کشید و من هم در پایین پای او که کمی گودتر بود دراز کشیدم و سرم را روی پای او گذاشتم در آن لحظات دائماً این ذکر را می گفت: الهی رضاً برضائک داشتم به او نگاه می کردم که در یک لحظه یک گلوله به قلب آن شهید اصابت کرد و در دم به شهادت رسید.
در آن لحظه که مادر کمین دشمن گرفتار شده بودیم فرمانده گروهانمان که نزدیک ما بود دستور عقب نشینی داد و پس از مقداری سینه خیز رفتن به خط قبلی خودمان عقب نشینی کردیم و متأسفانه پیکر پاک آن شهید را نتوانستیم به عقب بیاوریم. برگرفته از خاطرات رمضانعلی ملکی همرزم شهید
منبع:بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان