دوست دارم شبیه تو باشم؛ خاطراتی از شهید داود علی جعفری
با عجله به طرف مسجد می رفتیم. او مکّبر بود و باید به موقع به نماز جماعت می رسید. توی فکر بودم.
گفت:«به چی فکر می کنی؟».
گفتم:«به این که من چقدر سعی می کنم مثل تو بشم. تو شروع کردی به نماز خوندن، من هم نماز خون شدم. تو روزه گرفتی، من هم روزه دار شدم. تو مسجدی شدی، من هم مسجدی شدم. تو نماز جمعه رفتی من هم همراهت اومدم».
گفت:«ان شاءالله در آخرین مورد هم مثل من بشی!».
گفتم:«کدام مورد؟».
گفت:«من می خوام سرباز امام زمان بشم، ان شاء الله تو هم بشی!».
شهید داوود علی جعفری
برگرفته از خاطره خواهرزاده شهید
************************