پاسدار و فرمانده حقیقی در وصیت نامه شهید محمد حسن اقبالیه
محمدحسن اقباليه[1]
بسمالله الرحمن الرحيم
آنهايي كه شهيد شدهاند مرده نخوانيد بلكه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزي ميخورند.[2] خدايا خدايا تا انقلاب مهدي(عج) حتي كنار مهدي(عج) خميني را نگه دار.
پروردگارا، خودت شاهد هستي كه پدران ما چگونه ابراهيمگونه فرزندانشان را به قربانگاه تاريخ ميفرستند. خدايا، شاهد باش كه مادران ما چگونه زينبوار در مرگ عزيزانشان صبر ميكنند و شاهد باش كه رزمندگان اسلام چگونه مخلصانه جانشان را فدا ميكنند و خونشان را به پاي درخت اسلام ميريزند.
پروردگارا، يارانمان رفتند، دوستان ما در عملياتهاي مختلف بهسوي خدايشان پر كشيدند. خدايا، ميدانم چگونه بودند كه توانستند خيلي زود پركشيده و پرواز كنند. آنها از همه چيز گذشتند و فقط به خدا ميانديشيدند و فكرشان و ذكرشان خدا بود. ميديدمشان كه چگونه نيمههاي دل شب در گوشهاي با خدا[ي] خود راز و نياز ميكردند، ميديدمشان كه چگونه با اخلاص تمام كارهايشان را انجام ميدادند. خدايا، دعا ميكنم تو را به مقربان درگاهت، مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده. اگر انشاءالله به آن درجه از پاكي و مخلص كار كردن رسيدم و به فيض بزرگ شهادت رسيدم، شايد هنگام قرائت وصيتنامه از آمرزش اخير نام برده شود و به اين نام خوانده شوم. از شما ميخواهم كه [...][3] بزرگ را بر من نگذاريد چون خودم را خيلي كوچك ميدانم و اين نام خيلي بزرگ است. [...][4] در جبههها مشغول خدمت هستند، پاسدار حقيقي و فرمانده حقيقي آنها هستند. آنان هستند كه امام درباره ايشان ميگويد: «من از دور دست و بازوي شما كه دست خدا بالاي آن است ميبوسم».[5] اين حرف كوچكي نيست. مردي كه يك عمر خودسازي كرده در مورد رزمندگان اينگونه ميگويد و يا در جاي ديگر ميفرمايد: «اي كاش من يك پاسدار بودم».[6] برادرها و خواهرها، اين جمله امام براي پاسداران يك پشتوانه محكم است. اما يك جمله كه ميخواستم بگويم اينكه امام منظورش از پاسدار كيست؟ آيا پاسداري مثل من كه كمرش زير بار گناهان خم گشته و رويش سياه، او به پاسداراني اين حرف را ميزند كه رويشان همچون خورشيد ميدرخشد و نور ميتاباند.
خدايا مرا هم به اين درجه برسان. برادرها و خواهرها، امام را تنها نگذاريد. فقط راه او و خط او را دنبال كنيد و حرف وي را گوش كنيد. تمام كارها را با گفتة وي هماهنگ سازيد و به حرف اين و آن گوش ندهيد. معيار اصلي و محور اصلي امام باشد. برادرها و خواهرها، اگر من به حرم امام حسين(7) نرسيدم، سلام مرا به حسين(7) برسانيد. روضه و سينهزني براي امام حسين(7) را رها نكنيد كه ما هرچه داريم از آن داريم.[7] به جبهه بشتابيد كه فردا دير است چون ياران و اصحاب امام حسين(7) در اين زمان [...][8] ميدهم حرم حسين(7) پيش رويد.
چند جمله با پدر و مادر و برادرها و خواهرهايم: پدرم همچون ابراهيم و ابراهيمهاي اين زمان كه امانتهايي [را][9] كه خدا به آنها سپرده بود پس دادند، تو هم مرا پس دادي. پس مثل آنها محكم بايست و اين جمله را تكرار كن كه امانتي بود از طرف خدا كه پس گرفت [...][10] با فاطمه و [...][11] محشور شوي.
يك مورد ديگر اينكه نميگويم گريه نكن، اما در جلوي مردم گريه نكن در گوشهاي اول به ياد حسين(7) گريه كن و بعد يادي از اين پسر خودت كن كه شايد در كنار خونم اشكهاي تو هم گناهانم را بيامرزد.
خواهرهايم، مثل زينب(3) در مرگ عزيز خود صبر كنيد و مسئله بالا را كه توضيح دادم، شما نيز عمل كنيد. و اينكه هيچوقت امام را تنها نگذاريد. حجاب اسلامي را هميشه رعايت كنيد و سعي كنيد كه كارهاي خود را براي رضاي خدا انجام دهيد. برادرهايم، اميدوارم كه شهادت من باعث سست شدن شما و خانواده نگردد، بلكه مگذاريد اسلحهام بر زمين بماند همه [را][12] توصيه به صبر ميكنم و سفارش به تقوا. خانوادة عزيزم مرا عفو كنيد. حلالم نماييد. [...][13] ميگيريد نصف آن را به حساب جنگ بريزيد. برايم سه يا چهار سال نماز بخوانيد يا بدهيد بخوانند (پولش را از حقوقم بدهيد).
«خدايا خدايا تا انقلاب مهدي(عج) خميني را نگه دار»
[1]- در بالاي وصيت تاريخ 23/8/62 نوشته شده است.
[2]- ترجمه آيه 169 سورة آل عمران است: «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيلالله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون».
[3]- خوانا نيست.
[4]- خوانا نيست.
[5]- امام خميني: «اينجانب از دور دست و بازوي قدرتمند شما را كه دست خداوند بالاي آن است ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميكنم». (تبيان ش 47. قواي مسلح در انديشه امام خميني، ص17).
[6]- امام خميني: «اي كاش من هم يك پاسدار بودم» (تبيان دفتر 33. سپاه پاسداران در انديشه امام خميني).
[7]- امام خميني عبارتي چنين دارد كه گويا وصيت شهيد اقباليه تحت تأثير اين كلام نوراني است: «اين محرم را زنده نگه داريد. ما هرچه داريم از اين محرم است. از اين قتل سيدالشهداست و شهادت است. (صحيفه امام، ج17 ص58).
[8]- خوانا نيست.
[9]- در اصل وصيت «را» ندارد.
[10]- افتادگي دارد.
[11]- افتادگي دارد.
[12]- در اصل وصيت «را» ندارد.
[13]- افتادگي دارد.