معرفی کتاب «سفیر بهشت »؛ یادمان حجت الاسلام و المسلمین شهید محمد خونجگری
آموزش قرآن
شهید محمد در هر جمعی که بود کلاس های قرآن هم داشت باهم قرآن می خواندند و حفظ می کردند. ما هم در آن جلسات کم و بیش می رفتیم و استفاده می کردیم به آنهایی هم که بی سواد بو.دند سفارش می کرد تا قرآن رابیاموزند.
غذا خوردن
هر گاه بر سر سفره های می نشستیم ، در موقع صرف غذا حدیث شریف حضرت علی (ع) را متذکر می شد که «اگر میل به غذا دارید غذا بخورید و تا میل دارید دست از غذا بکشید و اگر میل به غذا ندارید ، غذا نخورید » خود او هم خیلی مقید به عمل کردن بود.
پرهیز از اسراف
بارها می شد وقتی که به منطقه می رفت چفیه را از نان خشک هایی که دور ریخته شده بود پر می کرد و می آورد و با یک اشتهای خاصی آنها را می خورد و دیگران را هم دعوت به خوردن می کرد و می گفت »
«یکی از صفات پسندیده ی شهید صله رحم بود. مقید بود حتما از اقوام و دوستان جبهه ای خود بازدید داشته باشد . او این سنت حسنه را تا آخر عمر خود ترک ننمود . اگر با کسی دوست میشد نسبت به او وفادار بود و اگر از مسافرت هم ما آمد حتما بدیدنش می رفت و می گت «این هم جز وظایف من است »
ترحم بر حیوانات
در منطقه عملیاتی فاو بعد از چند روز یک دانشجوی عراقی خودش را تسلیم نیرو های ما کرده و خبر داد ارتش عراق آماده پاتک است گفته این شخص بعد از تحقیق و بررسی مورد تائید قرار گاه گرفت به ما اعلام شدکه باید شبانه یک سنگر کمین زده شود . چون در روز امکان این کار وجو نداشت ، بنا براین برای انجام ماموریت سه نفر را از داخل گردان انتخاب می کردند که یکی از آنها من بودم ( دو نفر دیگر یکی شهید حسین علیمحمدی و یکی هم شهید شیخ محمد بودند ) تعدادی کیسه خالی را با یک کلنگ برداشتیم و شبانه خود را به پنجاه متری سنگر عاقی ها رساندیم.
شهید محمد تا نزدیک سنگر کمین رفته و خبر آورد که عراقی ها در سنگر کمین هستند.بنابراین قرار شد با احتیاط کامل در همان جا ما هم سنگر کمین خد را درست کنیم،به علت سفت بودن زمین نتوانستیم کلنگ را محکم به زمین بزنیم،بنابراین با نوک انگشتان دست شروع به کندن سنگر و ریختن خاکها به داخل کیسه ها کردیم. بعد از مدتی شهید محمد گشت دوباره ای در منتطقه زد و دوباره برگشت و گفت چند سنگر مخروبه عراقی در این نزدیکی هاست. بعد از مشورت و تبادل نظر قرار شد برای استراحت و خواب از همان سنگر ها استفاده کنیم موقعی که به جلو سنگر ها رسیدیم در زیر نور ضعیف ماه دیدیم که از داخل سنگر نورکمی می آید اول فکر کردیم که عراقی ها هستند با کمی دقت متوجه شدیم که صدای خرخر سگ است با احتیاط فراوان سگ را داخل کیسه ای کرده و با کمک شهید محمد در فاصله ای دورتر و در کنار یک سنگر متروکه ای گذاشتیم و بعد از آن کارمان را ادامه دادیم بدین وسیله با آماده کردن سنگر کمین و محل خواب و استراحت بچه ها،شب پر خاطره ای ا پشت سر گذاشته و برگشتیم. در اینجا بود که به روحیه پر از مهر و عطوفت و ترحم شهید شیخ محمد نسبت به حیوانات در آن لحظات حساس پی بردیم.
*************************************