«حدیث قرب»؛ خاطرات شهید حسن کاسبان
يك روز كه با هم به گرمسار رفته بوديم، دو نفر موتور سوار را ديديم كه با هم دعوا و كتككاري مي كردند.
گفت: «خان! بريم جداشون كنيم؟».[1]
گفتم: «من كه جُرأت نميكنم! توانش رو هم ندارم. تو جووني برو جداشون كن!».
از ماشين پياده شد و آن ها را از هم جدا كرد. چند دقيقه اي با آن ها حرف زد و بعد از جيبش شكلات در آورد و به هر كدام يك شكلات داد. صورتشان را بوسيد. آنها هم صورت يكديگر را بوسيدند و دنبال كارشان رفتند.
آقاي محمّد جلدكار
1- آقاي محمد جلدكار را خان صدا ميكنند.
************************************
کاسبان، حسن: دوم
شهریور 1343، در شهر آرادان از توابع شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش
خسرو، خیاط بود و مادرش بتول نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس
خواند و ديپلم گرفت. کارمند اداره اطلاعات بود. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر
شد. بیست و پنجم دی 1365، با سمت مسئول اطلاعات در بمباران شیمیایی شلمچه به شهادت
رسید. پیکر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.
**********************
مشخصات کتاب حدیث قرب
نویسنده یار محمد عرب عامری
قطع رقعی
قیمت 3000 تومان
تیراژ 2000 جلد
انتشارات زمزم هدایت قم - 1385
خاطرات شهید حسن کاسبان
تهیه کننده : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان