تنها در مكتب انسان ساز اسلام است كه شهادت معني پيدا مي كند
حسن عزيزيان،
فرزند
ميرزا
و
نرگس،
1 در سال
1344 در
روستاي محمدآباد شهرستان دامغان
به
دنيا
آمد.
2
وي داراي خلوص
نيت
بود
و
در
همه
كارها
خدا
را
از
ياد
نمي
برد
و
اعتقاد داشت، انسان اگر
بسم
الله
الرحمن الرحيم را
با
اعتقاد بگويد ، در
هر
كاري موفق خواهد بود. 3
در زمان جنگ
رسم
بود
رزمندگاني كه مهرشان
به
دل
رزمندگان مي نشست، دايي
يا
عمو
خطاب
مي
شدند
كه
حسن
در
جبهه
به
نام
دايي حسن خطاب مي
شد.
4
در تشويق مردم
به
جبهه
كوشا
بود
و
آن
ها
را
تشويق
به
حضور
در
جبهه مي نمود
و
اگر
سن
و
سال
افرادي زياد بود،
به
آن
ها
مي
گفت:«حضور شما و نفس حضور
شما
در
جبهه
ارزش
دارد».5
وي با خانم
سميه
ابراهيمي وركياني ازدواج
نمود
و
حاصل
ازدواجش 3 فرزند به
نام
هاي
معصومه متولد1359 ))، ابوالفضل (متولد1361 ) و محبوبه (متولد
1362) مي
باشد.
6
در جبهه مسئوليت
هاي
مختلفي به عهده
داشت،
ابتدا
مسئول
دسته
و بعد
از
مدتي
به فرماندهي گروهان و
سپس
معاون
گردان
روح
الله
ارتقاء يافت.
در طول بيش
از
سي
و
چهار
ماه
حضورش
در
جبهه،
چندين
بار
مجروح شد. يك بار از
ناحيه
پا
مجروح
كه
دو
هفته
در
تهران
بستري
شد
و
يك
بار ديگر هم دست
و
صورتش
مجروح
گرديد. 7
محمدعلي ابراهيمي،
همرزمش، نقل مي
كند:« در تشييع جنازه
خواهرزاده اش او
را
ديدم،
اصلاً
ناراحت نبود، تعجب
كردم،
پرسيدم : خواهر زاده ات شهيد
شده،
ناراحت نيستي؟ لبخند
زد
و
گفت:
اگه
مي
دونستي كه شهيد الآن
كجاست
و
دارد
چه
مي
كند،
شما
هم
ناراحت نبوديد.»
در جبهه در
هر
شرايطي نماز شب
را
مي
خواند.
در
شب
هاي
زمستان، سردترين جا را
انتخاب مي كرد
و
سجده
هاي
طولاني داشت. از آب قمقمه
اش
براي
وضو
گرفتن
استفاده مي نمود
و
گاهي
آب
نمي
خورد
تا سهميه آبش براي
وضو
بماند.
لباس هاي
گرم
خود
را
در
هواي
سرد
به
رزمندگان مي داد
و
همسرش وقتي سراغ لباس
هايش
را
مي
گرفت،
مي
گفت: »آنجا
خيلي
سرد
است،
آن
را
به
رزمنده ها دادم.» 9
عيسي ابراهيمي،
همرزمش، نقل مي
كند:«هنگامي كه تلويزيون
پيام
امام
خميني
را
در
مورد
پذيرش
قطعنامه 598 مي خواند، سرش
را
پايين انداخته بود و
گوش
مي
داد.
ناگهان بلند شد
و
گفت:
هر
چه
به
سر
ما
بياد.
حق
ماست،
ما
نبايد
كاري
مي
كرديم، امام جام
زهر
بنوشه».10
در تاریخ 5/5/1367 در
عملیات مرصاد در اسلام آباد غرب بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه سینه به
شهادت رسید. 11
شهيد در
وصيت
نامه
اش
نوشته
است:«تنها در مكتب
انسان
ساز
اسلام
است
كه
شهادت
معني
پيدا
مي
كند.
بارالها، اكنون كه
قدم
به
جبهه
نهاده
ام،
جز رضاي تو
هيچ
عاملي
مرا
به
اين
سوي
نكشانده است . من آمده
ام
تا آخرت خود را
تأمين
كنم.
آمده
ام
تا
دشمنان تو و
دين
تو
را
منكوب
و مقهور كنم. آمده ام
تا
اسلام
عزيز
زنده
شود
و
جان
بگيرد.
خدايا، آرزو دارم اگر
به
لقاي
تو
دست
يافتم
با
بدن
قطعه
قطعه
شده
تو
را
ملاقات كنم.
اي پدر، آيا
از
زندگي
خود
كه
يك
شهيد
پرورش
دادي
و
فرزندت توانسته به حال
اسلام
و
قرآن
ذره
اي
مفيد
باشد،
سربلند نيستي و
افتخار نمي كني؟! من
گمشده
خود
را
پيدا
كردم
و
از
او
دست
برنمي
دارم». 12
پيكر پاكش
پس
از
تشييع
در
گلزار
شهداي
دامغان به خاك
سپرده شد.
پي نوشت
ها
-1
پرونده كارگزيني شاهد- كپي
شناسنامه
-2
پرونده فرهنگي شاهد- زندگي
نامه
-3
پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
-4
مرتضوي، محمدحسن- خاطرات
-5
پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
-6
پرونده كارگزيني شاهد- فرم 3 برگي
-7
پرونده فرهنگي شاهد- زندگي
نامه
-8
ابراهيمي، محمدعلي- زندگي نامه
-9
پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
-10
همان
-11
پرونده كارگزيني شاهد- گواهي
شهادت
-12
پرونده فرهنگي شاهد- وصيت
نامه
-13
پرونده كارگزيني شاهد- فرم 3 برگي
منبع: کتاب جاودانه های تاریخ / نشر شاهد / بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان