خاطراتی از شهید والامقام لطف الله خدر موحدی
توی دستش ندیدم. نگاه انداختم روی سجّاده، ولی آن جا هم نبود. پرسیدم:«لطفالله کجاست؟».
نگاهم کرد. عین خیالش نبود. با انگشت سبابه، بندبندهای دستش را میشمرد. صبر کردم تا ذکرش تمام شود. دستی کشید به صورتش و گفت: «تسبیح آبی رو میگی؟».
نشانه او بود. اگر میخواستند او را به همدیگر نشان دهند، میگفتند: «همون رزمنده که تسبیح آبی داره»
سجّاده را جمع کرد و نشست رو به رویم. دید منتظرم. پرسید: «میخوای بگی وقتی اون رو داری چرا تسبیحات حضرت زهرا رو با دست میگی؟»
گفتم: «آره!»
او هم گفت: «اگه انشاءالله شهید بشم و بخوام جلوی فاطمه زهرا رو بگیرم که شفاعتم کنه، تسبیح ندارم که شهادت بده ذکر حضرت زهرا رو میگفتم، اما انگشتانم شهادت میدن».
شهید لطفالله خدر
برگرفته از خاطره علیاکبر احسان(همرزم شهید)
خدرموحدي، لطفالله: بيستم بهمن 1347، در شهر سرخه از توابع شهرستان سمنان چشم به جهان گشود. پدرش اكبر، كارمند بود و مادرش فاطمه نام داشت. دانشآموز چهارم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم دي 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به كتف، شهيد شد. مدفن وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان