من شهيد بهشتي را دوست دارم
احمد صادقی شهميرزادي، فرزند رحيم و فاطمه، در دوازدهم مهر ماه سال 1340در شهميرزاد استان سمنان به دنيا آمد.1
چون پدرش از روحانيون فاضل و برجسته حوزه علميه بود، از همان كودكي و نوجواني با مسايل مذهبي آشنا شد و اهمّيت زيادي براي واجباتش قائل بود.2
به طوري كه از همان كودكي نماز را اول وقت مي خواند و اهل تهجّد وشب زنده داري بود.
دوران تحصيلاتش در دبيرستان مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود. در بيشتر تظاهرات و راهپيمايي ها شركت مي نمود. او يكي از عوامل و عناصر شاخص در پخش اعلاميه هاي حضرت امام و همچنين تشويق وترغيب مردم در مبارزه عليه طاغوت بود.
بعد از پيروزي انقلاب عضو كميته انقلاب اسلامي شد و يكي از اعضاي فعال در شناسايي و افشاي چهره كريه منافقين و ضد انقلاب بود.3
با پيروزي انقلاب، او- كه همواره به فكر فقرا و نيازمندان بود صندوق هايي را تهيه كرد و در سطح شهر شهمیرزاد پخش نمود كه صدقات و خيرات را جمع آوري مي كرد و به نيازمندان مي داد. اين در حالي بود كه هنوز كميته امداد تشكيل نشده بود. وقتي كميته امداد تشكيل شد، همه صندوق ها را جمع كرد و تحويل كميته امداد داد، او در واقع اولين نفري بودكه اين روش را ابداع كرده بود.4
با شروع جنگ تحميلي عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد، براي گذراندن دوره آموزشي نظامي مدتي به تهران اعزام و پس از آن راهي جبهه هاي جنوب شد. او در عمليات فتح المبين به عنوان فرمانده گروهان شركت كرد. بعد از آن در چند عمليات مثل بيت المقدس و محرم از خود رشادت خاصي نشان داد، بعد از عمليات محرم به سمت فرمانده گردان زرهي لشكر 17 علي بن ابي طالب(ع)منصوب شد و با پيگيري و پشتكار آن گردان را با تانك هاي غنيمتي تشكيل داد و مجهز نمود. گردان زرهي لشكر 17علي بن ابيطالب(ع) نقش بسيار مهمي در پيروزي مدافعان اسلام در نبرد با دشمن داشت.5
او براي اينكه با وسايل غنيمتي بتواند گردان زرهي را تشكيل دهد، با موتور به طرف دشمن مي رفت تا وسايل تانك و نفربر را به گردان بياورد.
آقاي علي اصغر نريمان، همرزمش، نقل مي كند:« دشمن يك دستگاه پي ام پي را در منطقه نبرد جا گذاشته بود؛ توجه احمدآقا به آن جلب شد و تصميم گرفت به تنهايي آن نفربر را به عقب بياورد. بعد از هماهنگي با فرمانده گردان پياده، رفت جلو، داخل پي ام پي شد، با اولين استارت روشن شد. دشمن فهميد و آرپي جي بود كه به طرفش مي آمد. خمپاره 60 و... ».
انواع آتش بود كه به طرف نفربر و احمد مي آمد. بالاخره با عنايت خدا خودش را به پشت خاكريز رساند. رزمندگان با شادي او را در آغوش گرفتند. فرمانده لشكر، شهيد زين الدين، به احمد گفت: بيشتر مراقب خودت باش.« احمد با تمام تواضع گفت: چشم حتماً».7
او علاقه زيادي به روحانيت، خصوصاً امام خميني و شهيد مطهري داشت.8
وقتي يكي از اقوامش اشعاري را در مدح يكي از شهدا سرود و آن را براي احمد خواند، احمد بعد از شنيدن اشعارش گفت: « شعر های خوبی بود، دلم مي خواهد شعري هم براي بهشتي بگی. من شهيد بهشتي را خیلی دوست دارم ».9
در چادر گروهي گردان، هر وقت چشمش به عكس امام خميني می افتاد، به رزمندگان می گفت:« بچه ها قدر امام را بدانید. اگر امام نبود، معلوم نبود چه بلایی سرمان می آوردند و چه بلايي بر سر اسلام و مسلمين مي آمد؟! قدر اين امام را بدانيد. من مطمئن هستم اگر كسي از امام اطاعت نكند، گرفتار خواهد شد».10
علاقه زيادي به مطالعه داشت و در اوقات فراغت آثار شهيد مطهري و شهید بهشتی را مطالعه می کرد.11 عقيده داشت: «کتاب را فقط برای بالا بردن سطح معلومات نباید خواند، بلکه برای این بخوایم که به آن عمل کنیم». 12
او فردي آرام، باوقار و انساني خوش خلق بود و با مسايل با آرامش برخورد مي كرد. از خصوصياتش صبر و خويشتن داري در جنگ بود. با وجود مسئوليت سنگين زرهي عصباني نمي شد، به كسي تندي نمي كرد و چهره اش بشاش و صميمي بود. با خويشاوندان نيز بسيار خوش اخلاق بود. يكي ديگر از خصوصياتش كم حرفي او بود. بسيار كم حرف مي زد. پركار و با نيروهاي تحت امرش بسيار خودماني بود.13
او فقط خوبي افراد را مي ديد و بدي هايشان را به زبان نمي آورد.14
هنگام سخن گفتن خيلي دقت و احتياط مي كرد؛ حتي زماني كه مي خواست با كسي شوخي كند نيز مواظب بود كه چيزي نگويد كه باعث دلخوري طرف شود.15
در كارهاي سخت و دشوار داوطلب مي شد و در اين مورد به دوستانش گفته بود:« در كارهاي سخت انسان بيشتر به ياد خدا مي افته و بهتر می تونه خودشو بسازه. من بارها امتحان كردم. هر كار سختي را قبول كرده ام بهتر تونستم انجامش بدم».16
هنگامي كه در مرخصي بود، در سپاه شهميرزاد فعاليت مي كرد و سعي در خدمت رساني به مردم را داشت. گاهي در هواي سرد و شرايط سخت، از روستاهاي اطراف بيماران را به بيمارستان مي رساند و همانند يك امدادگر بيمارستان انجام وظيفه مي نمود.17
مديريت و فرماندهي خوب او باعث مي شد نيروها به خوبي به وظايفشان عمل كنند و نقش موثري در پيروزي عمليات داشته باشند. در اين مورد علي اصغر نريمان نقل مي كند:« قرار شد در جبهه مهران براي تصرف زالو آب و چند ارتفاع ديگر عملياتي انجام شود. گردان زرهي هم قرار بود نقش داشته باشد. عمليات با رمز يا ثارالله شروع شد. احمد نيروهاي ادوات و زرهي را به منطقه فرح آباد هدايت كرد. منطقه زير آتش شديد دشمن بود. آسمان هم پر از منّور، آتش پشتيباني گردان زرهي_ كه به خاطر مديريت خوب احمد بود_ باعث شد كه رزمندگان در اين عمليات پيروز شوند».
آقاي علي رضا عموزاده، همرزمش، در مورد شجاعتش نقل مي كند:« هيچ جا نديدم زير آتش دشمن خيز برود. در يكي از مناطق پدافندي خمپاره اي آمد و ما همه خيز رفتيم. وقتي كه بلند شديم لباس هامون خاكي شده بود. لبخندي زد و خاك لباس هايمان را تكان داد.گفت: از شهيد چمران شنيدم كه مي گفت: در مقابل خمپاره هاي دشمن تعظيم نمي كنم. من هم در مقابل خمپاره دشمن تعظيم نمي كنم».19
در تاريخ 1/10/1362 با خانم طاووس اکبری ازدواج نمود و حاصل این ازدواج يك فرزند پسر به نام محمدرضا متولد ششم ارديبهشت ماه سال 1364 مي باشد.
آقاي فيض الله قادري، همرزمش، در مورد شب عروسي احمد خاطره اي نقل كرده است:« شب دامادي اش عده اي از دوستان و همرزمانش دعوت بودند، احمدآقا لباس سبز سپاه پوشيده بود و جلوي در منزل ايستاده بود و به مهمان ها خوش آمد مي گفت: يكي از مهمان ها وقتي وارد منزل شد، گفت: اين جا پادگانه يا مجلس عروسي! چرا جلوي در نگهبان گذاشتن. بهش گفتم: همون كسي كه جلوي در ايستاده، خودش آقا داماده ».21
هنگامي كه گردان زرهي به مريوان رسيد، خودروي وانت_ كه احمد با 11نفر ديگر در حال آمدن بودند_ مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت.. ماشين وقتي گلوله توپ مي خورد، آتش مي گيرد و پرت مي شود داخل ميدان مين. فقط سه نفر زنده ماندند و نه نفر ديگر شهيد شدند. از جمله رزمنده اي به نام رضا، پيك گردان، كه كاملاً سوخته بود. احمد موهاي سرش سوخته بود و موج انفجار رويش اثر گذاشته بود.22
در عمليات بدر در جزيره، احمد شيميايي مي شود. شدت مجروحيتش به حدي بود كه صحبت كردن برايش سخت شده بود. مدتي در بيمارستان بستري بود و به محض بهبودي دوباره به منطقه بازگشت.23
مدتي قبل از شهادت خوابي مي بيند و آن را براي همرزمش، علي اصغر، اين گونه تعريف مي كند:« خواب عجيبي ديدم. يك نفر چشمانم را گرفت و گفت: اگر گفتي من كي ام؟ اسم چند نفر را بردم دست هاشو برداشت. ديدم شهيد حاجي پور است. گفتم: تو كه شهيد شدي، اين جا چه كار مي كني؟
گفت: بله. من شهيد شده ام، اما آمده ام تو را با خود ببرم. گفتم: ما تازه عروسي كرده ايم، حالا حالا بايد براي اسلام يار و ياور درست كنيم. تا هفتاد سالگي خيلي فرصت داريم. گفت: شوخي نمي كنم، به زودي ملاقاتت می کنم».24
در تاريخ 25/10/1365 در عمليات كربلاي 5، در حالی که دستگاه هاي مهندسي_ رزمي را براي احداث خاكريز در حين عمليات بين نيروي خودي و دشمن در جزيره بوارين هدايت مي كرد، بر اثر اصابت تركش خمپاره به سينه و پهلو به شهادت رسيد. 26
شهيد در وصيت نامه اش نوشته است:« برادران و خواهران، قلب تپنده امت اسلامي، امام خميني، را ياري نماييد و بدانيد امام امت با امام زمان(عج) در ارتباط است و دستوراتش، دستورات امام عصر(عج) مي باشد و انجامش بر همه واجب است.
از مسئولين محترم مي خواهم دست از اختلافات جزيي بردارند و در راه ساختن كشوري آباد و خدمت به محرومين قدم بردارند.
از همسرم مي خواهم كه در تربیت فرزندم سعي و كوشش نمايد و همچون زينب(س) پيام رسان شهيدان باشد و با خدمت در بسيج و پاسداري از حجاب و بالا بردن سطح آگاهي خواهران بسيج دين خود را نسبت به اسلام و انقلاب ادا كند.
در خاتمه چند نكته به پسرم بگويم: فرزندم، شعرا و عاشقان گفته اند:
آنكس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند.
هيچ گاه دل به دنيا نبنديد كه اين دو روزه به سرعت مي گذرد و فقط اعمال انسان است كه باعث سربلندي يا خداي نكرده سرافكندگي شخص مي شود. فرزندم به گفتار امام گوش كن و از راه راست اسلام يك لحظه منحرف نشو، دين خدا را ياري كن تا خدا ترا ياري كند، بعد از آزادي كربلا به زيارت آقا برو و سلام مرا به امام برسان ».27
پي نوشت ها
1. پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه
2. پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
3. همان
4. تابش، رجبعلي- خاطرات
5. پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
6. تابش، رجبعلي- خاطرات
7. نريمان، علي اصغر- خاطرات
8. پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
9. پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
10. حافظي، موسي- خاطرات
11. پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
12. پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
13. پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
14. پرونده فرهنگي شاهد- خاطرات
15. صادقي شهميرزادي، علي- خاطرات
16. ادب، حسن- خاطرات
17. جعفري، حسين- خاطرات
18. نريمان، علي اصغر- خاطرات
19. عموزاده، علي رضا- خاطرات
20. پرونده كارگزيني شاهد- كپي شناسنامه
21. قادري، فيض الله- خاطرات
22. نريمان، علي اصغر- خاطرات
23. تابش، رجبعلي- خاطرات
24. نريمان، علي اصغر- خاطرات
25. پرونده كارگزيني شاهد- فرم سه برگي
26. پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه
پرونده فرهنگي شاهد- وصيت نامه