خاطراتی از شهید حسین پور هاشمی / روزه
دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۴۶
سحر بدون اینکه صدایش بزنم مثل شبهای قبل بیدار شد
آتش فر صورتش را برافروخته بود. گرمای بیرون مغازه هم دست کمی از داخل مغازه نداشت مرداد ماه بود و اوج گرما. آب گلویش را به سختی قورت داد. معلوم بود مثل لبهایش خشک است. سینی های فر را بیرون کشید و گذاشت روی زمین تا شیرینی ها خنک شوند. تا افطار پا به پای پدرش کار می کرد. موقع افطار گفتم:«فردا نمی خوای روزه بگیری، هنوز که به تو واجب نشده».
چیزی نگفت اما سحر بدون اینکه صدایش بزنم مثل شبهای قبل بیدار شد. همه ی ماه رمضان را با این وضعیت روزه می گرفت.
شهید سیّد حسین پور هاشمی
برگرفته از خاطره مادر شهید
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگارن استان سمنان
نظر شما