دستکشیدن از امام، دستکشیدن از اسلام و پایمال کردن خون شهداست
به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمد احمدیدرجزينی پنجم ارديبهشت ۱۳۴۰ در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش علیاكبر، خادم بود و مادرش بیبی نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته رياضی درس خواند و ديپلم گرفت. بنايی میكرد. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. بيست و هشتم آبان ۱۳۶۲ در پنجوين عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. پيكرش را در گلزار شهدای امامزاده يحيای زادگاهش به خاک سپردند.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
سوگند به شهادت که نهایت آرزوی من است
درود خالص و گرم ما بر محمد (ص) و خاندان پاکش! سلام شیرین و مخلصانه ما بر خمینی روحالله!
سخت است نوشتن وصیتنامه برای جوانی که آرزوها دارد، ولی نمیدانم چرا وصیت در راه خدا اینقدر شیرین است که از همه آرزوها بالاتر است.
پروردگارا! تو را شکر که پس از مدتها به آرزوی دیرینهام یعنی شهادت رسیدم. شهادت؛ مرگ سعادتآمیزی است که آغاز دیدن زندگی پربار و جدیدی را نوید میدهد.
سوگند به شهادت که نهایت آرزوی من است. من آموختم که زندگی مادی نکبتبار است و نباید دل به دنیا بست. نباید منتظر بمانیم تا مرگ ما را فرا گیرد، اینجاست که من سبقت گرفتم و به سراغ مرگ میروم.
مبادا از امام دست بکشید
پدرجان! تو نمونهای برای مردم. دو پسر جوانت را در راه خدا دادهای و باید در مقابل ضد اسلام محکم و استوار بایستی، مبادا از راهت دست بکشی، چون اجر تو پیش خداست.
مادرجان! تو کمکم داری به زینب نزدیک میشوی، چون پاره جگرت را در راه خدا دادهای.
مادرجان! تو خیلی از من تعریف میکردی، باید بدانی که خدا چیز خوب را قبول میکند.
مبادا از امام دست بکشید؛ زیرا، دستکشیدن از امام، دستکشیدن از اسلام و پایمال کردن خون شهداست. به پیروی از بیانات امام، انقلاب را پیش ببرید.
برای امام دعا کنید تا انقلاب امام زمان (عج)، خدا او را نگه دارد.
خدایا از تو میخواهم خونم بر لباس رزمم بریزد و همین لباس سربازیام کفنم گردد
بار خدایا! آنقدر به شکرانه نعمتهایت قیام و قعود میکنم و آنقدر در پیشگاهت گریه و زاری سر میدهم تا پلکهای چشمانم بریزد. آنقدر در مقابل شکوه و عظمت تو به رکوع میایستم تا استخوان پشتم بشکند. زانوانم را آنقدر در برابر بزرگیات نگاه میدارم تا قدرت ایستادگی از آن سلب شود.
خدایا! آنقدر در درگاهت به خاک میافتم تا بدنم مثل مویی بر آتش پودر شود. پیشانیام را آنقدر به خاک میمالم تا سیاه گردد، اما در مقابل همه اینها خود را شایسته نمیدانم که ذرهای از گناهانم بخشیدهشود.
ای خدای بزرگ! از تو میخواهم همانگونه که سالار شهیدان، حسینبنعلی با علیاکبر، قاسم و علیاصغرش در کربلا با لب تشنه به شهادت رسیدند و به خون خود غلتیدند، آنطور که خواست توست، خونم بر لباس رزمم بریزد و همین لباس سربازیام کفنم گردد.
امامزمان! چگونه لیاقت پیدا کنم که تو را ببینم؟ اگر در آخرین لحظه شهادت میتوان تو را دید، حاضرم پیکرم را در مقابل این نظر فدا کنم. اگر در توسل میتوان، هر لحظهام را به تو متوسل میشوم.
و تو ای امام عزیز! تا این لحظه نتوانستم تو را ببینم. اگر سالهای عمرم را فدایت کنم، حاضرم. از همین دشت و صحرا و بیابانهای کشور اسلامیمان بر تو درود و سلام میفرستم.
منبع: کتاب فرهنگنامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت
وقتی بالای سرش رسیدیم، هنوز خون سرش، محاسنش را خضاب میکرد؛ مروری بر زندگی شهید احمدیدرجزینی
کادرسازی برای امام زمان (عج) در خاطرات شهید احمدیدرجزینی