جانبازان کرمانشاهی

جانبازان کرمانشاهی
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«محمد بنکداری»

هرگز تسلیم دشمن نشدم

«محمد بنکداری»می گوید: سه بار در طول خدمتم مجروح شدم. اما با توجه به روحیاتی که داشتم دوباره به منطقه بر می گشتم ولی بار آخر در تاریخ هشتم اردیبهشت 1366 بعد از عملیات کربلای ۶، عراقی ها حمله کردند و یک خمپاره ۶۰ داخل کانال خورد . من و یکی از همراهانم که آنجا بود مجروح شدیم، دوستم شهید شد و من به وسیله اورژانس منطقه به بیمارستان طالقانی منتقل شدم و آنجا به خاطر وضعیت و حال بدم به تهران منتقل شدم.
خاطرات شفاهی جانبازان

در اوج درد و خونریزی، همچنان سرباز وطن بودم

«محمد حسین همتی» می‌گوید: «درد بیش از حدی را توی سَرم احساس کردم دست که روی سَرم گذاشتم خون به شدت از آرنجم داشت می ریخت. یک لحظه کل لباسهایم خونی شد. ترکش به همه جای بدنم برخورد کرده بود. بلند شدم که به سمت فرماندهی بروم. همین که پتوی در سنگر را کنار زدم گلوله به پای چپم خورد. خودم را به فرماندهی رساندم هیچکس آنجا نبود فقط یک سرباز بیسیم چی بود که داشت آمار زخمی ها و شهدا را اعلام می کرد
گفتگو با جانباز کرمانشاهی«جهانگیر ابراهیم پناه»

دیدن آرامش و امنیت مردم ایران موجب فراموشی مجروحیتم می‌شود

«جهانگیر ابراهیم پناه» می‌گوید: برایمان نارنجک انداختند و دیگر هیچ چیزی متوجه نشدم.با هلیکوپتر من را به بیمارستان رساندند و روده‌هایم را سریع کوتاه کردند و تمام بدنم پر از ترکش شد اما با وجود امنیت حال و خیال آسوده مردم مجروحیتم را فراموش می‌کنم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «ناصر خزایی»

ایثار و شهادت دو کلمه مقدس هستند

«ناصر خزایی» می گوید: ایثار و شهادت دو کلمه مقدس هستند، ما باید خود را بشناسیم و وقتی خود را شناختیم خدا را شناخته‌ایم. جانباز بودن مقدس است. اگر شهدا نبودند راه شهدا گم می‌شد، جانبازان راه شهدا را ادامه می دهند.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «بایر هاشمی»

اسارت به دست دمکرات‌ها

جانباز کرمانشاهی «بایر هاشمی» می‌گوید: در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت می‌کردم، سال 1364 در منطقه شیخ صله دمکرات‌ها به ما پاتک زدند و ما را اسیر کردند.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «علی عباسی نژاد»

دستور امام خمینی از هر چیزی برایمان مهم‌تر بود

جانباز کرمانشاهی «علی عباسی نژاد»می گوید: راننده مناطق عملیاتی بودم. در یکی از مناطق 8 صبح تا 8 شب با دشمن درگیر شدیم، مهمات تمام شده بود به فرمانده مان گفتم می روم که با مهمات برگردم اصرار کرد نروم، اطراف را مین کار گذاشته بودند جان من عزیزتر از رزمندگان نبود، رفتم در بین راه یکی از مین ها منفجر و مجروح شدم. در جبهه همه ی رزمندگان منتظر دستور امام بودند و این از همه چیز برایمان مهم تر بود.
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «فریدون سهرابی»

انگشت پاهایم یکی یکی روی زمین می‌افتاد

جانباز کرمانشاهی «فریدون سهرابی» می‌گوید: سال 1363 عضو بسیج شدم و سال 65 به خدمت سربازی اعزام شدم. در پایگاه محل خدمت مشغول گشت زنی بودم و نمی دانستم دور تا دور پایگاه را مین کار گذاشتند در همین حین روی مین رفتم و یکی از پاهایم قطع شد و یکی یکی انگشتهایم روی زمین می افتادند.
گفتگوی تصویری با جانباز «غفار مرادپور»

یکی از دست‌هایم را در جزیره مجنون جا گذاشتم

جانباز کرمانشاهی «غفار مراد پور» می‌گوید: سال 1365 به خدمت سربازی اعزام شدم عضو تیپ انصار الرسول سپاه پاسداران شدم و بعد ما را به همراه برادران به جزیره مجنون فرستادند، روی اسکله بودیم که یک خمپاره به ما اصابت کرد و همانجا یکی از دست‌هایم قطع شد و پزشکان نتوانستند آن را پیوند بزنند.
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «سالار کارگر»

خدایا به مادرم صبر بده

جانباز کرمانشاهی «سالار کارگر» می گوید: در منطقه عملیاتی بودیم و یکی از رزمندگان با بولدوزر خاکریز هایی را که نشست کرده بود را بالا می برد که در همین حین یک خمپاره به او خورد و دشمن شروع به حمله کرد که به من هم ترکش اصابت کرد و زمین خوردم که در آن لحظات فقط به فکر مادرم بودم و از خدا خواستم به او صبر بدهد.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «محمدرضاکریمی»

بسیجی مخلص، شهادت را انتخاب می‌کند

جانباز کرمانشاهی «محمدرضا کریمی»، می‌گوید: به عنوان بسیجی به منطقه کردستان اعزام شدم و در عملیات‌های مختلف شبانه روز در قله‌های کامیاران و مریوان برای پاکسازی کومله دمکرات در حال گشت بودیم. تا اینکه برای عملیات کربلای 5 به شلمچه اعزام شدیم و آنجا مجروح شیمیایی شدم. دوست داشتم به شهادت برسم و هرکس که به شهادت رسید مخلصانه جنگید.
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده کرمانشاهی «عبدالقادر اسدی»

عراقی‌ها، دست‌هایمان را با سیم خاردار بسته بودند

جانباز و آزاده کرمانشاهی «عبدالقادر اسدی»، می گوید: سال 1367 در منطقه شرهانی عراقی ها به ما هجوم آوردند در حال عقب نشینی بودیم که از پشت ما را اسیر کردند و ما را به جایی به نام الاماره بردند با سیم خاردار دست هایمان را بسته بودند و با کتک حسابی از ما پذیرایی کردند.

خوردن آب با پوتین‌ها/روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی

جانباز و آزاده کرمانشاهی «حجت اله همتی»، می گوید:18 اردیبهشت 1365 به خدمت سربازی اعزام شدم و در جبهه های جنگ حضور داشتم که در تاریخ 21 تیر1367 اسیر شدم. ما را به سوله ای به نام الامارات بردند آب و غذایی نداشتیم تانکر آبی را آنجا گذاشتند و شیر لوله ها را به روی ما بستند و ما هم مجبور بودیم روی دوش یکدیگر برویم و خود را به دریچه تانکر برسانیم و با پوتین هایمان آب بخوریم.
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی«بهمن نوری میر حصاری»

انفجار مین در راه مدرسه موجب قطع یک دَستم شد

«بهمن نوری میر حصاری»، می‌گوید: سال 1374 بود 9 سال بیشتر نداشتم. خانواده‌ام من را راهی مدرسه کردند در راه وجود یک تراکتور کشاورزی من را مجبور کرد که از جاده خارج شوم که به یکباره یک مین سد راه من و موجب قطع یکی از دستانم می‌شود.
گفتگوی تصویری با جانباز «مراد ویس خسروی»

تمام بدنم تاول زده بود

«مراد ویس خسروی»، می گوید: دوم راهنمایی بودم که به جبهه رفتم در هشت سال دفاع مقدس خدمت سربازی را گذراندم و فعالیت هایم را با عنوان بسیجی ادامه دادم. 32 تیرماه 1367 در روستا بودم که هواپیماهای عراقی روستا را بمباران شیمیایی کردند و من هم شیمیایی شدم. همه ی بدنم تاول زده بود و هنوز هم آثار این مجروحیت در من وجود دارد.
گفتگو با جانباز کرمانشاهی«رضا منصوری»؛

ساخت پُل در دامنه بازی دراز، عراقی ها را وادار به حمله کرد

جانباز کرمانشاهی، می‌گوید: سال 1360 ما به عنوان نیروهای سپاه برای احداث‌ پل در دامنه‌های بازی دراز در دشت دیره درحالی که مشغول کار بودیم نیروهای عراق متوجه حضور بچه‌ها شده بودند و با توپ و خمپاره به ما حمله کردند. همرزمان دست ازکارکشیدند تا اینکه نیمه‌های شب و بعد از آن با چراغ خاموش و در دل شب پل را برای عبور نیروهای بسیجی و تدارکات احداث کردیم.
گفتگوی تصویری با آزاده و جانباز کرمانشاهی«محمد صالح مرادی»؛

جانبازی در راه وطن یک افتخار است

جانباز کرمانشاهی «محمد صالح مرادی»، می‌گوید: هرگاه سرزمینی توسط بیگانگان و دشمنان به خطر بیفتد، خواه ناخواه تعداد افراد زیادی در مقابل آنان سینه سپر می‌کنند. در زمان دفاع مقدس من هم یکی از افرادی بودم که برای حفظ آب و خاکم راهی جبهه شدم 17 سال بیشتر نداشتم و در این راه هم به درجه جانبازی رسیدم که برایم یک افتخار است.
گفتگو با یک جانباز 50 درصد کرمانشاهی:

عشق به وطن من را راهی جبهه های جنگ کرد

نوید شاهد- "کرم اله ارسلانی" جانباز 50 درصد کرمانشاهی، می گوید: «با وجود اینکه بچه هایم کوچک بودند و همسرم به تنهایی از آنها نگه داری می کرد ولی من رفتن به جبهه را یک تکلیف شرعی می دانستم و دوست نداشتم وطنم به دست بعثی ها که از کشورهای غربی دستور می گرفتند بیفتد نه تنها من بلکه تمام همرزمانم با عشق به جبهه آمده بودند.»

تقدیر از جانباز کرمانشاهی در حاشیه کنگره ملی قربانیان حقوق بشر آمریکایی+ تصویر

نوید شاهد – در حاشیه کنگره قربانیان حقوق بشر آمریکایی و کنگره بین‌المللی نفس‌های سوخته که همزمان به صورت آنلاین و از طریق ویدئوکنفرانس در سراسر کشور برگزار شد. در استان کرمانشاه، از جانباز شیمیایی "محمد پیامی" تقدیر و تجلیل به عمل آمد.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه