برش سوم

برش سوم

برش سوم از کتاب "روی جاده‌های رملی"

نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده‌های رملی" روایت می‌کند: به هوا پریدم و دور خودم چرخیدم. از میله‌ی بسکتبال چسبیدم و خودم را بالا کشیدم. جفت پا روی شکم بهنام پریدم. بهنام داد کشید و روی زمین افتاد. کف قرمز رنگی از توی دهانش روی زمین ریخت. بهرام دستم را کشید و گفت: فکر کنم مُرد. بیا فرار کنیم، بیچاره شدیم!.

برشی سوم کتاب "سیزده هزار گلوله"

کریم محمد علیزاده هوشیار در کتاب «سیزده هزار گلوله» می گوید: بچه‌های دبستانی که برای فهم مطالب فارسی، ناچار بودند دروس را به زبان مادری ترجمه کنند، از این امر استقبال کردند؛ در این دوره، کارنامه ها نیز به زبان ترکی صادر می‌شد که هنوز نمونه‌ای از آن را نگه داشته ام. این وضع چندان نپایید و در آذر ماه یک سال بعد، پیشه وری مغلوب قوای مرکزی شد و دوباره کتاب های درسی توسط اداره معارف(نام سابق اداره آموزش و پرورش اداره معارف بود) به زبان فارسی برگشت.

برش سوم از کتاب "جرعه آخر"

برش سوم کتاب "جرعه آخر" روایت می کند: من آداب مردونگی و غریب نوازی رو توی این جمع ندیدم. فریدون نتوانست به چشم‌های یداله نگاه کند؛ اما باید جوابش را می‌داد. کمرش را کمی راست کرد؛ تسبیح بلندش را چرخاند و گفت: بازی بازی، با ... با ... ریش من هم با ... بازی؟ تو که نه ریش داری و نه سبیل! بهت نمیاد که گُنده تر از دهنت حرف بزنی.

برش سوم کتاب "چشمهایش می خندید"

مرتضی حلاوت تبار دوست شهید "حمید احدی" در کتاب "چشمهایش می خندید" می‌گوید: حمید دستم را محکم گرفته بود و با نزدیک شدن آن‌ها، خودش را پشتم قایم می‌کرد. مردی که نامش مختار بود، قمه را بالا آورد و به فرق سرش زد. خون فواره کرد و ریخت روی لباس سفیدش. دلم ریش‌ریش شد. چشم‌هایم را بستم. یک‌دفعه صدای مصطفی را شنیدم که با گریه داد می‌زد. - حمید! حمید بلند شو. ... متن کامل این خاطره را در نوید شاهد زنجان مشاهده کنید.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه