خاطرات شفاهی
همسر شهید «فاضل تب» میگوید: «وقتی به خانه آمد آرام و قرار نداشت، قصد داشت که به مراسم تشییع پیکر شهید حاج قاسم سلیمانی برود. به دخترم گفت زود برمیگردد و از پیشمان رفت. بعد از شهادتش هر بار که برایم مشکلی پیش میاد شهید به کمکم میآید. یک بار به خوابم آمد و گفت من زندهام و از رفتنم ناراحت نیستم.»