مادر شهید بزرگوار «مهدی ربیعی»
«نصیحتش کردم تا از رفتن به جبهه پشیمانش کنم، اما "مرغش یک پا داشت" و گفت من باید بروم. چندین بار قصد رفتن به سپاه داشت تا تشکیل پرونده دهد، اما هر بار که از در خانه خارج شد، از راه برگرداندم و گفتم نرو صبر کن به سن سربازی برسی، بعد برو. هنوز تو بچه هستی، میروی و زیر دست و پا میمانی، باز هم گفت نه من باید بروم ...» آنچه میخوانید ناگفتههای پدر شهید «مهدی ربیعی» است که تقدیم حضورتان میشود.